نقدهایی بر سریال رمضانی الحشاشین

نقدهایی بر سریال رمضانی الحشاشین

سریال رمضانی الحشاشین 2024 زیر بوته نقد تاریخی   به قلم: مهدی علمی دانشور*    همزمان با استقبال میلیونی مخ ...

1403-17-01
شلیک رسانه ای سکولاریسم به اسلام سیاسی در سریال رمضانی حشاشین 2024

شلیک رسانه ای سکولاریسم به اسلام سیاسی در سریال رمضانی حشاشین 2024

رویارویی سکولاریسم با اسلام سیاسی در سریال رمضانی حشاشین 2024 ✍️ به قلم: سید علی بطحائی 🔹شب های رمضان 2024 ج ...

1402-28-12
بررسی جایزه بین‌المللی مَلک فِیصل 2024 عربستان سعودی

بررسی جایزه بین‌المللی مَلک فِیصل 2024 عربستان سعودی

 بررسی جایزه بین‌المللی مَلک فِیصل 2024 میلادی در عربستان سعودی   به قلم: سید علی بطحائی   جایزه بین الملل ...

1402-21-10
بررسی تحلیلی فهرست پانصد مسلمان تأثیرگذار جهان در سال 2024 میلادی

بررسی تحلیلی فهرست پانصد مسلمان تأثیرگذار جهان در سال 2024 میلادی

بررسی تحلیلی فهرست پانصد مسلمان تأثیرگذار جهان در سال 2024 میلادی به قلم: سید علی بطحائی فهرست پانصد مسلمان ...

1402-08-10
جدال فلسفه با سلفیه در خاستگاه محمدبن عبدالوهاب (به بهانه برگزاری سومین کنگره فلسفه در عربستان)

جدال فلسفه با سلفیه در خاستگاه محمدبن عبدالوهاب (به بهانه برگزاری سومین کنگره فلسفه در عربستان)

⚡️جدال فلسفه با سلفیه در خاستگاه محمدبن عبدالوهاب (به بهانه برگزاری کنگره فلسفه در عربستان) ✍️ به قلم: سیّدعل ...

1402-21-09
  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5

جریان‌شناسی

رد پای داعش در اغتشاشا ت اخیر ایران

رد پای داعش در اغتشاشا ت اخیر ایران

رد پای داعش در اغتشاشا ت اخیر ایران

به قلم: علی مقدس

مقدمه

بدیهی است در اغتشاشات...

حقایقی در مورد تبلیغی جماعت ها

حقایقی در مورد تبلیغی جماعت ها

حقایقی در مورد تبلیغی جماعت ها 

به قلم: مهدی فرمانیان

 

جماعه التبلیغ یکی از عظیم ...

درباره مدارس بین المللی فتح اللّه گُولِن(FETÖ Schools worldwide)؛ آموزشگاه هایی پیشرفته برای ترویج مدرنیسم در جهان اسلام

درباره مدارس بین المللی فتح اللّه گُ...

درباره مدارس بین المللی فتح اللّه گُولِن(FETÖ Schools worldwide)؛ آموزشگاه هایی پیشرف...

آشنایی با «مهندس محمد علی میرزا» مبلغ مشهور ضدسلفی در پاکستان

آشنایی با «مهندس محمد علی میرزا» مبل...

آشنایی با «مهندس محمد علی میرزا» مبلغ مشهور ضدسلفی در پاکستان

ارسالی از: دکتر جعفررو...

چالش‌ها

سفرنامه خواندنی یک مصری در ایران

سفرنامه خواندنی یک مصری در ایران

⚡️سفرنامه خواندنی یک مصری در ایران

➣ https://eitaa.com/muslimnair مُسْلِمْنا

📚 مساف...

درباره نوار غزه، بزرگترین زندان بدون سقف جهان

درباره نوار غزه، بزرگترین زندان بدون...

درباره باریکه غزه، بزرگترین زندان بدون سقف جهان

 به قلم: سید علی بطحائی

 گزافه نیست...

جریان شناسی فقه نظام ساز؛ اسلام سنّتی یا اسلام سیاسی؟؟؟

جریان شناسی فقه نظام ساز؛ اسلام سنّت...

جریان شناسی فقه نظام ساز؛ اسلام سنّتی یا اسلام سیاسی؟؟؟

به قلم: سیدعلی بطحائی

چندصب...

درباره ذاکرنائیک؛ پژواکِ تفکّراتِ محمّدبن عبدالوهّاب در شبه قارّه هند

درباره ذاکرنائیک؛ پژواکِ تفکّراتِ مح...

درباره ذاکرنائیک؛ پژواکِ تفکّراتِ محمّدبن عبدالوهّاب در شبه قارّه هند

به قلم: سیدعلی...

آینده‌نگاری

آینده پژوهی وضعیت طالبان پاکستان، در سایۀ برپایی دولت طالبان

آینده پژوهی وضعیت طالبان پاکستان، در...

آینده پژوهی وضعیت طالبان پاکستان، در سایۀبرپایی دولت طالبان

به قلم: احمد رشیدی‌نژاد

...
آینده پژوهی جریان های سلفی-تکفیری در دوره پساداعش

آینده پژوهی جریان های سلفی-تکفیری در...

آینده پژوهی جریان های سلفی-تکفیری در دوره پساداعش

محمد میرعبدلی ، رضا خراسانی

سلفیا...

گزارش نشست آینده پژوهی جهان اسلام در دانشکده هدی

گزارش نشست آینده پژوهی جهان اسلام در...

گزارش نشست آینده پژوهی جهان اسلام در دانشکده هدی

نشست آینده پژوهی جهان اسلام به همت ...

آینده پژوهی ضیاءالدین سردار پاکستانی الاصل، در اسلامی سازی علوم

آینده پژوهی ضیاءالدین سردار پاکستانی...

آینده پژوهی ضیاءالدین سردار پاکستانی الاصل در اسلامی سازی علوم

ضیاءالدین سردار، نو...

چکیده

امام شافعی(ره) با شش نفر از خلفای عباسی، دو نفر از پیشوایان اهل سنت و دو نفر از ائمه امامیه، معاصر بود که در آن عصر، تحولات بسیاری در جامعه اسلامی رخ داد. هنگام تشکیل خلافت عباسی، جهان اسلام شامل منطقه گسترده¬ای بود. در بغداد، پایتخت عباسیان، نمایندگانی از تمدن¬های ایرانی، رومی و هندی حضور داشتند که هر یک، خاستگاه فرهنگی خاصی بودند و همین امر به نوبه خود، زمینه حوادث اجتماعی و سیاسی فراوانی را فراهم می¬کرد. از سوی دیگر، نهضت ترجمه کتاب¬های ایرانی و یونانی به عربی، نوید حرکت فرهنگی ویژه¬ای را در جوامع اسلامی می¬داد. همچنین علمای اهل سنت در عصر عباسی، فرصت مناسبی برای تدوین فقه و حدیث پیدا کرده بودند. بنابراین عصر امام شافعی(ره) از نظر پیدایش و رشد مشرب¬های گوناگون فقهی و کلامی، عصری حساس بود و از نظر تضارب افکار و اندیشه¬ها، حوزه وسیعی را در جهان اسلام پدید آورده بود و هیأت حاکمه سیاسی نیز به دلیل ایجاد توازن قدرت سیاسی و منافع خود، گاهی از برخی آنان حمایت می¬کرد. در چنین وضعیتی، شرایطی به وجود آمد که تشخیص راه صحیح از خطوط انحرافی به دشواری صورت می¬پذیرفت؛ اما به گواهی تاریخ، پیشوایان اهل سنت و علویان با این جریانات برخورد فعالی نمودند. این مقاله، عصر خلفای عباسی معاصر با امام شافعی(ره)، گرایش¬های کلی، مواضع و تلاش¬های سیاسی و اختلافات عقیدتی امامان اهل سنت و تشیع معاصر امام شافعی(ره) با دولت عباسی را مورد بررسی و پژوهش قرار داده است.

کلیدواژگان

عباسیان؛ امام شافعی(ره)؛ خلفا؛ ائمه شیعه(رض)؛ مواضع سیاسی

اصل مقاله

مقدمه خلافت در واقع، نیابت و وکالت از صاحب شریعت است و هدف آن، حراست از دین و اداره امور دنیا است. به همین دلیل است که خداوند متعال، مومنینی را که به فرمانروایی دست یافته و حکومت تشکیل داده¬اند را این¬گونه توصیف می¬فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ: «آن مومنانی که خداوند به آنها وعده یاری و پیروزی داده است، کسانی هستند که هر گاه در زمین ایشان را قدرت بدهیم، نماز را برپای دارند و زکات را پردازند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.» (حج، 41) حکومت در اسلام، حکومتی «عقیدتی و فکری» است و بر اساس باور و روشی خاص، بنیان¬گذاری می-شود و تنها تشکیلات و سازمانی امنیتی برای رویارویی با مشکلات داخلی و خارجی در راستای ایجاد امنیت برای امت اسلامی نیست؛ بلکه مسئولیت آن، بسی فراتر و گسترده¬تر از این¬گونه مسائل است. اساس وظیفه و مسئولیت حکومت برای آموزش و پرورش مردم بر مبنای ارزش¬ها و اصول اسلامی و فراهم گردانیدن شرایط سازگار جهت تبلور و واقعیت پیدا کردن اندیشه¬ها، احکام و تعالیم اسلامی است تا بتواند الگویی برای آنهایی که راه هدایت را جستجو می¬کنند و حجتی برای آنهایی که راه گمراهی و بدکاری را در پیش می¬گیرند، شود. به همین دلیل است که ابن خلدون، رسالت «خلافت» را این¬گونه تعریف می¬کند: «عموم مردم را بر راهی قرار دهد که شریعت آن را راه خیر و مصلحت دنیا و آخرت آنها می-داند. زیرا همه تحولات و پدیده¬های دنیوی از نگاه شارع در ارتباط با مصالح آخرت قرار می-گیرند. خلافت، در واقع، نیابت و وکالت است از صاحب شریعت که هدف آن حراست از دین و اداره امور دنیا است.» (ابن خلدون، ج2: 518) شعار و عنوان حکومت در اسلام، همانی است که ربعی بن عامر خطاب به رستم فرخ¬زاد، فرمانده ارتش ایران بیان داشت: «خداوند ما را فرستاده است تا مردم را از بردگی انسان¬ها آزاد کنیم و آنها را تنها به فرمان-برداری از خداوند رهنمون شویم و از محدودیت و تنگی دنیا، آنان را به گستردگی و فراخی دنیا و آخرت راهنمایی کنیم و از ستم ادیان و مذاهب، نجات¬شان دهیم و آنها را با عدالت اسلام آشنا نماییم.» (قرضاوی، 35) چنین حکومتی بر اساس عقیده و اندیشه پایه¬ریزی شده و هیچ¬گاه محلی و منطقه¬ای فکر نمی¬کند؛ بلکه حکومتی است که حامل رسالتی جهانی و فراگیر می¬باشد. زیرا خداوند متعال مسئولیت رسانیدن پیام نور و هدایت را بر عهده امت اسلامی قرار داده و آنان را برای قرار گرفتن به عنوان اسوه، الگو، معلم و راهنمای بشریت مأمور نموده است. امت اسلامی، امتی نیست که خود به خود و تنها برای پرداختن به خویشتن پدیدار گردیده باشد، بلکه رسالتی همگانی و جهانی است که خداوند، خود آن را به وجود آورده و بهترین امتش توصیف نموده و آنان را این¬گونه مورد خطاب قرار داده است: «وَکَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ: و بدین¬گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه (و الگو) شوید.» (بقره، 143) در همین رابطه است که رسول خدا(ص) پس از آن¬که به دنبال صلح حدیبیه فرصت یافت، برای حکام و فرمانروایان ممالک مختلف دنیای آن روز پیغام فرستاد و آنان را به ایمان به خداوند و قرار گرفتن در زیر پرچم توحید فراخواند و فرمود که چنان¬چه این دعوت را نپذیرید، در مقابل خود و مردم مسئول خواهید بود. ایشان می¬فرمودند که این آیه را در آخر نامه¬های او بنویسند: «قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم اَن لانَعبُدَ اِلاّ اللهَ وَلانُشرِکَ بِهِ شَیئاً ولایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً اَربابَاً مِن دوُنِ اللهِ ، فَاِن تَوَلّوا فَقُولُوا اشهدوُا بِاَنّا مُسلِمُونَ: ای اهل کتاب: بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر (از این پیشنهاد) اعراض کردند، بگویید که شاهد باشید که ما مسلمانیم.» (آل عمران، 64) عصری که امام شافعی(ره) در آن زندگی می¬کرد، نحله¬ها و مکاتب کلامی مختلفی در جهان اسلام وجود داشت و هر یک، آرا و جهت¬گیری¬های خاصی داشتند که مهم¬ترین گرایش¬ها را معتزله، خوارج، شیعه و اهل حدیث تشکیل می¬دادند. در این عصر، مناظرات کلامی و گفتگوهای مذهبی رواج داشت و گاه آن اندازه مجادلات کلامی شدید می¬شد که به تکفیر و نسبت¬های ناروای دیگر می¬انجامید. در این شرایط، امام شافعی(ره) با ایجاد فضای همدلی، همفکری و تعامل با سایر مذاهب با سعه¬صدر، پذیرش آراء و نظرات سایرین، احترام به ائمه سایر مذاهب اسلامی و حب اهل بیت(رض)، پرورش شاگردانی توانا و مجتهد، جسارت بیان و عدم ترس و واهمه از خلفای معاصر خود برای انسجام و اتحاد جامعه اسلامی تلاش زیادی نمود. در این بخش، به چند نمونه بسیار ناهنجار و ویران¬گر و بنیان¬برانداز که در سلسله عباسیان، عرصه¬های فکری، معنوی، اجتماعی و سیاسی را دچار تزلزل و فروپاشی نموده بود، اشاره می¬شود: 1. با سوءاستفاده از باورها و احساسات مردم و بهره¬برداری از ارزش¬ها و مقدسات دینی و با روش¬های ناپسند، تمایلات نفسانی، کردارها و اندیشه¬های خود را به نام دین به مردم تحمیل نموده و اندیشه آنها را به اسارت خویش درآورده و از رشد و تعالی و تزکیه واقعی آنان جلوگیری نموده و به جای حرکت آنان به سوی بندگی خداوند، آنها را به بردگی فکری و معنوی خود گرفته بودند. 2. با بهره¬گیری از حربه¬های زور و زر و تزویر، سلطه ستمکارانه خود را بر مردم تحمیل نموده و کشش-های ناروای نفسانی و منافع مادی و سیاسی خود را به صورت قوانین و لوایح درآورده و مردم را مجبور به پیروی از آنها می¬نمودند. .3 از تعداد 39 خلیفه دوران عباسیان، 22 نفر در ارتباط با خواست و وصیت خلیفه قبلی به خلافت دست یافتند و از این 22 نفر، 7 نفر با وجود رسمی شدن امر ولایت¬عهدی آنها، در موقعیت متزلزلی به سر برده و امکان عزل و خلع آنها می¬رفت. 17 نفر مابقی نیز یا در وضعیت بلاتکلیفی پس از مرگ و یا عزل خلیفه از سوی صاحبان نفوذ به ویژه نظامیان و سرداران ترک به خلافت برگزیده شدند. 4. شروع جدی دخالت مستقیم و آشکار سرداران و وزرا در امر خلافت از هنگام متوکل (سال شروع خلافت: 232ه.ق) آغاز می¬شود و کم و بیش تا اواخر دوران عباسیان به درازا می¬کشد. 5. ثروت¬های هنگفتی که از کشورهای اسلامی به عنوان بیت¬المال مسلمین به دارالخلافه سرازیر می¬شد، به مصرف هوس¬رانی و حق¬کشی می¬رسید. 6. وضع نابسامان خلافت به ظهور حرکت¬های جدایی¬طلب منجر شد و رویاهای نژادپرستانه در شکل¬گیری حکومت¬های منطقه¬ای تحقق یافت. برای درک شرایط سیاسی این عصر لازم است نگاهی به نحوه تشکیل، موضع عباسیان در برابر اهل سنت، علویان و وضعیت خلفای این دوره و گرایش¬های کلی آنان داشته باشیم. نحوه تشکیل دولت عباسیان و موضع آنها در ارتباط با علویان و امامان اهل سنت عباسیان از قبیله بنی هاشم بودند. بنی هاشم پس از سال 41ه.ق به طور کامل از صحنه سیاسی دنیای اسلام حذف شده بود و به صورت رقیب احتمالی و جانشین امویان به فعالیت¬های انقلابی روی آورد. از حدود سال 100ه.ق، بنی هاشم به دو شاخه عباسی و علوی تقسیم شد که هر دو شاخه، در ظاهر از شعار «الرضا من آل محمد» دفاع می¬کردند که به طور نامشخص، فردی از اهل بیت(رض) را برای خلافت مطرح می¬کرد. عباسیان از فرزندان عباس بن مطلب (متوفی 78ه.ق) عموی پیامبر(ص) بودند. عباس و فرزندش عبدالله (متوفی 68ه .ق) دلبستگی چندانی به امور سیاسی نداشتند. عباس در جریانات سیاست پس از رحلت پیامبر(ص) شرکت نداشت و عبدالله بن عباس نیز بیش از آن¬که یک شخصیت سیاسی باشد، شخصیتی علمی بود. وی در زمان فتنه ابن زبیر در سال (68 ه.ق) در طایف درگذشت. اما فرزندش علی بن عبدالله که از طریق ابوهاشم، رهبر شیعه کیسانیه، تمام خطوط و تبلیغات شیعه کیسانیه به او و فرزندش محمد رسیده بود، رهبری تشکیلات مخفی را به عهده گرفت و کار دعوت به امام محمد بن علی بن عبدالله عباسی واگذار شد. بعد از درگذشت وی، فرزندش ابراهیم امام شد که او، ابومسلم خراسانی را برای فرماندهی جنبش برگزید و او را نماینده خود در خراسان کرد. کار دعوت بنی عباس(عباسیان) به دست دو نفر، ابومسلم خراسانی(امیرآل محمد) و ابوسلمه خلال(وزیرآل محمد) انجام شد. بنی عباس که به نام اهل بیت(ع) خلافت را ربوده بودند، پیروزی¬شان ثمره یک سلسله تبلیغات منظم و حساب شده بود. آنان که از نارضایتی مسلمانان از خلفای اموی آگاه بودند، با شعار برانداختن بساط ظلم و ستم امویان و دادن حق به صاحب حق و دفاع از آل علی(رض)، فعالیت دامنه¬داری را آغاز کردند و به تدریج، کلیه مخالفان به ایشان گرویدند. هسته اصلی مخالفین، موالی بودند. لفظ موالی، جمع مکسر مولا در لغت عرب است که چند معنی دارد که از آن جمله، دو معنی متضاد مالک(آقا) و بنده است و در اصطلاح کتب رجال و تراجم، اغلب بر بنده و غیرعربی اطلاق می¬شود. گاهی هم به مُعتق و حلیف است. هر گاه مالک، بنده و کنیز خود را عتق(آزاد) می¬کرد، نحوی از ارتباط و پیوستگی میان آن دو به وجود می¬آمد که این بستگی را ولاء می¬گفتند و بنده آزاد شده را موالی می¬خواندند و کنیز آزاد شده را نیز مولات می¬گفتند (ممتحن، 1375ش: 131). جرجی زیدان می¬نویسید: «بردگانی که پس از اسیری، اسلام می¬آوردند غالباً آزاد می¬شدند، ولی به نام مولی تحت حمایت صاحبان اولیه خود می-ماندند و چون به موجب قانون اسلام، مسلمان بنده نمی¬شود، لذا این نوع بندگان آزاد شده بین بندگی و آزادی، وضع مخصوص پیدامی¬کردند.» (زیدان، بی¬تا: 686) بنی امیه مسلمانان غیرعرب را موالی می¬خواندند و گاه هم آنها را قرمز پوست (احمر) می¬گفتند و در فرهنگ عرب، هر عجمی احمر لقب دارد. ایرانیان و سایر ملل در عصر حکومت خالص اموی، عموماً موالی به معنی بندگان و بردگان خوانده می¬شدند که اکثراً در جنگ علیه امویان شرکت کردند. معمار انقلاب عباسیان، ابومسلم خراسانی بود. اگر چه این نهضت و انقلاب از تبلیغات عمیق شیعه سرچشمه می¬گرفت و کم و بیش به خون¬خواهی شهدای اهل بیت(رض) بود و حتی از مردم برای یک مرد پسندیده از اهل بیت(رض) به طور سربسته بیعت می¬گرفتند، اما این همه به دستور مستقیم یا اشاره امامان شیعه نبود؛ به جهت این¬که وقتی ابوسلمه خلال بیعت خلافت را به امام صادق(رض) ششمین امام امامیه، در مدینه عرضه داشت، وی به طور جدی رد کرد و فرمود: «تو از مردان من نیستی و زمان نیز زمان من نیست.» خلفای عباسی در خلال عصر اول عباسی با مخالفت عموزادگان علوی در دو شاخه حسنی و حسینی مواجه شدند. شاخه حسنی علویان به رهبری محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه و برادرش ابراهیم جزو نخستین کسانی بودند که در برابر حکومت عباسیان شورش کردند و امام جعفر صادق(رض) نیز رهبری شاخه حسینی علویان داشت که بی طرفی اختیار کرد. علویان به هنگام پشتیبانی از انقلاب، تصور می-کردند که خلافت به آنان واگذار خواهد شد، اما هنگامی که عباسیان حکومت را به خود اختصاص دادند، نخستین گام مهم عباسیان فاتح، از میان برداشتن جناحی بود که آنها را به حکومت رسانیده بود. از این رو، کوشش برای کشتن ابومسلم خراسانی، بزرگترین فرزند انقلاب و عده¬ای از پیروان او نموده و فتنه اتباع کینه-خواه او را خاموش گردانیدند. علویان نیز با قیام¬های متعدد جلوی آنان ایستادند و بدین¬ترتیب، شورش¬های نظامی در پی شورش¬های سیاسی صورت گرفت که از ویژگی¬های این قیام¬ها، نامنظم بودن آنها بود و در هر زمان و مکانی روی می¬داد و با همدیگر پیوستگی و هماهنگی نداشت. چنان¬که در مکانی زبانه می¬کشید و بعد خاموش می¬شد و دوباره در جای دیگر شعله¬ور می¬شد (ممتحن، بی¬تا: 122-121). عباسیان همچنین با حرکت¬های نژادپرستانه ایرانی مخالف با حکومت عربی مثل بابکیه و خرمیه، به ویژه بعد از رهایی از دست ابومسلم خراسانی، روبرو شدند. عباسیان چهار دوره مختلف را پشت سرگذاشتند: دوران اول؛ دوران خلافت نه نفر از خلفا بود که آنها در مجموع، حدود صد سال حکومت کردند. بعد از ایجاد حکومت، عباسیان از خراسان به سوی عراق رهسپار شدند. وضعیت سیاسی در عصر خلیفه اول، سفاح و خلیفه دوم، منصور در تثبیت حکومت و جنگ با گروه¬هایی که شوریده بودند، سپری شد که این خلفا آنان را مغلوب کرده و حکومت را استوار نمودند. در عصر خلیفه سوم، مهدی و خلیفه چهارم، هادی تلاش برای تکمیل سیاست داخلی و خارجی پیشین بود. خلیفه پنجم، هارون¬الرشید کسی بود که حکومت در دوران او، به نهایت درخشندگی سیاسی و نظامی رسید و این شکوفایی، نتیجه کارهای وی در زمینه سیاست داخلی و خارجی بود. در عصر خلیفه ششم، امین و خلیفه هفتم، مأمون نژادپرستی ایرانی پدیدار شده بود و ایرانیان در درگیری آشکار با اعراب شرکت کردند. امین، گرایش¬های عربی و مأمون، گرایشات ایرانی را از خلال خاندان ایرانی بنی¬سهل نمایان کرد. خلیفه هشتم، معتصم عنصر ترک را در مسأله درگیری نژادی، با هدف غلبه بر نفوذ ایرانیان وارد کرد؛ چنان¬که ترکان بعد از مرگ او بر سرنوشت خلافت حاکم شدند. با مرگ خلیفه نهم، واثق در سال 232ه.ق/748م دوران اول عباسی پایان یافت. دوران اول به دلیل مصادف بودن با تولد و زندگی امام شافعی(ره) از عصر خلیفه دوم تا خلیفه هشتم مورد نظر مقاله است، اما جهت اطلاع به سه دوره دیگر این حکومت به صورت جنبی و مختصر اشاره می¬شود. دوران دوم؛ سیزده خلیفه بودند که صد و دو سال حکومت کردند. در این عصر، وضع نابسامان خلافت به ظهور حرکت¬های جدایی¬طلب منجر شد و رویاهای نژادپرستانه در شکل¬گیری حکومت¬های منطقه¬ای تحقق یافت. روابط این حکومت¬ها با خلافت از همکاری ثمربخش تا دشمنی شدید در نوسان بود که در سال 334ه.ق/946م پایان یافت. دوران سوم؛ پنج خلیفه بودند و چهل و سه سال حکومت کردند. رابطه حکومت عباسی و آل بویه که به دوران نفوذ ایرانی نام گرفت و در سال 447ه.ق/1055م پایان یافت. دوران چهارم؛ دوازده خلیفه بودند و دویست و هجده سال حکومت کردند. در عصر نفوذ سلاجقه ترک، رابطه بین حکومت عباسی و ترکان سلاجقه میان دشمنی و همکاری در نوسان بود. این دوران با سقوط حکومت عباسی در سال 656ه.ق/1258م به دست مغولان پایان پذیرفت. در تقسیم¬بندی دیگری حکومت عباسی را به دو دوره تقسیم کرده¬اند: یکی از 132تا 334 ه.ق و دیگری از 334تا 656ه.ق (علایی حسینی، 92). خلفای عباسی تا پایان 247ه.ق و عهد متوکل، از استقلال و قدرت بهره-مند بودند. در سال¬های 247 - 334 ه.ق با آن¬که نفوذ امرای ترک در دستگاه خلافت، قوت تمام یافت و امرای ممالک و ولایات به تدریج شروع به کسب استقلال کردند، اما قدرت و نفوذ مادی و معنوی خلیفه هنوز قابل توجه بود و بیشتر امرای مستقل فرمان ولایت و حکومت خود را با تقدیم هدایا از خلیفه می¬گرفتند و این وضع تا استیلای دیالمه بر بغداد دوام یافت. در سال¬های 334-656 ه.ق جز عهد خلافت ناصر، فرمانروایی خلفا تنها جنبه ظاهری داشت و حتی در بغداد هم قدرت در دست امرا و سلاطین غیردینی بود و خلفا در دست آنان، بازیچه¬ای بیش نبوده و قدرت و اراده¬ای نداشتند و سرانجام بعد از حمله هلاکو، خلافت منقرض شد و مرده عباسیان به دست مغول مدفون شد. خلفای عباسی در طی این دوره¬ها، همواره علویان را مزاحم خلافت خود می¬دانستند، زیرا علویان معتقد بودند که خلافت حق حضرت علی(رض) و فرزندان اوست. عباسیان در آغاز کار، چند روزی به مردم و علویان روی خوش نشان دادند و حتی به نام انتقام شهدای علویان، بنی امیه را قتل عام کردند و با قساوت بی¬نظیری رفتار کردند و افراد بنی¬امیه در سراسر شام مانند صیدی بودند که مورد تعقیب صیاد قرار گرفتند و حتی قبور خلفای آنان را به استثنای معاویه دوم، فرزند یزید اول(64ه. ق) و عمر دوم فرزند عبدالعزیز (9-102ه.ق) شکافته و مورد بی احترامی قرار دادند. البته فقط یکی از نوادگان هشام بن عبدالملک، جان بدر برد و به اسپانیا فرار کرد. وی در آن¬جا امپراطوری جدیدی تشکیل داد و به سال 158ه.ق/773ه.ق نام خلیفه عباسی را از خطبه انداخت. بدین¬ترتیب، اسپانیا ولایت اولی بود که از تسلط خلافت بغداد خارج شد و این کار به دوران عبدالرحمان اول انجام گرفت. دولتی که عبدالرحمان اول در اسپانیا بنیاد کرد، دو قرن و سه ربع قرن (139-423 و 756-1031م) پابرجا بود و در همه دوران، قرطبه پایتخت بود. ثروت سرسام¬آوری که همه ساله از اقطار کشورهای اسلامی به عنوان بیت¬المال مسلمین به دارالخلافه سرازیر می¬شد، به مصرف هوس¬رانی و حق¬کشی خلیفه وقت می¬رسید. شمار کنیزان، دختران و پسران زیبا در دربار خلفای عباسی به هزاران می¬رسید؛ تا آن¬جا که یکی از کسانی که حکومت بنی مروان و بنی عباس را درک نموده بود، در حق آنها گفت: «یالیت جور بنی مروان دام لنا ولیت عدل بنی العباس فی النار!: ای کاش ستم بنی مروان باقی می¬ماند و عدالت بنی عباس طعمه آتش می¬شد!» از سوی دیگر، دو گروه عباسیان و علویان، اندک اندک از هم دور شدند؛ به ویژه هنگامی که سفاح در خطبه خود در کوفه اعلان کرد که خلافت، عباسی است و عباسی باقی خواهد ماند و هیچ کس در آن حقی ندارد که منظور او از هیچ کس، علویان بود. اما با این همه، روابط میان آنان آرام و مسالمت¬آمیز بود تا این¬که در دوران منصور تغییر یافته و بحرانی شد و آن¬گاه به درگیری انجامید. زیرا خلیفه احساس کرد که مخالفت علویان به دشمنی سختی تبدیل شده است. وی همه کسانی را که ممکن بود بر حکومتش شورش کنند، تهدید می¬کرد. نخستین افرادی که از علویان در برابر حکومت عباسی قیام کردند، محمد بن عبدالله بن حسن، معروف به «نفس زکیه» و برادرش، ابراهیم از شاخه حسنی بودند. اما امام جعفر صادق(رض) از شاخه حسینی، بی طرفی اختیار کرد و پیروانش را قانع نمود که اوضاع برای ایجاد خلافت علوی مناسب نیست. فعالیت¬های علویان تحت کنترل بود و به دلیل فشار، به ناچار زندگی امامان(رض) و شیعیان با تقیه از مخالفان همراه گشت. زیرا خلفای عباسی پس از تثبیت مقام خود، به آنان بی اعتنایی نموده و قساوت قلب، ظلم خود را آشکار ساختند و به شعرا دستور دادند که فرزندان امام علی(رض) را مورد سَب قرار داده و حق خلافت را از آنان سلب نمایند. آنها قتل و شکنجه عموزاده¬های علوی خود را به گونه¬های مختلفی انجام می-دادند. از ائمه امامیه که معاصر با امام شافعی(ره) بودند، امام هفتم، امام موسی کاظم(رض) فرزند امام جعفرصادق(رض) در خلافت هارون الرشید مسموم و به شهادت رسیدند، همچنین امام هشتم، امام علی بن موسی الرضا(رض)، فرزند امام موسی کاظم(رض) در خلافت مامون به شهادت رسیدند. برخورد عباسیان با پیشوایان اهل سنت نیز با تزویر، زندان، شکنجه و تبعید بود. خلیفه دوم منصور، امام ابوحنیفه(ره) را زندانی و شکنجه کرد. در خلافت هارون¬الرشید، امام شافعی(ره) متهم به خروج و مشارکت در براندازی دولت عباسی شد و از نجران به بغداد تبعید شد و در بغداد پنج سال تحت نظر و ممنوع¬الخروج بود و از کار برکنار شد. خلیفه هفتم مامون، خلیفه هشتم معتصم و خلیفه نهم واثق، امام احمدحنبل(ره) را زندانی و شلاق می¬زدند تا بیهوش می¬شد، بعد آزادی نیز او را از جلسه درس و بحث و حضور در جمع ممنوع و خانه¬نشین کردند تا این¬که در زمان فوت خلیفه نهم واثق، فتنه خلق قرآن رفع شد و او دوباره با عزت واحترام به درس و بحث بازگشت. دولت عباسیان که قدرت خود را در سال 132ه.ق/750 م بر جهان اسلام مستقر کرد، مدعی آن بود که عصر تازه¬ای از عدالت، تقوا و نیک¬بختی را آغاز خواهد کرد. فرمانروایان این سلسله که همه از خاندان پیامبر(ص) بودند، رهبری امت اسلامی را تنها حق خود می¬دانستند. همه آنان القابی را برای خود اختیار می-کردند و می¬خواستند بگویند که مورد تأیید خداوند هستند. بدین¬ترتیب مدعی داشتن تمایلات اخلاقی تازه بودند، اما در عمل این¬چنین نبود. این دومین سلسله اسلامی، از طولانی¬ترین دولت¬های مسلمان بود که با سی و نه خلیفه بیش از پنج قرن صحنه سیاسی را در اختیار داشته است. عباسیان برای رهایی از سلطه خوارزمشاهیان، از عنصر جدیدی به نام مغول کمک خواست که ویژگی آنان خشونت و وحشی¬گری بود. سرانجام خلافت در سال 656 ه.ق/1258م در زیر ضربات مهلک مغولان به دست هلاکوخان سقوط کرد. بررسی وضعیت و شرایط سیاسی دوران امام شافعی(ره) برای دستیابی به نقش امام شافعی(ره) در دفاع از اهل بیت(رض) نیاز به درک وضعیت و شرایط معاصرین وی اعم از خلفای عباسی، گرایش کلی آنان، پیشوایان اهل سنت و علویان می¬باشد که به آن می¬پردازیم. امام شافعی(ره) در زمان خلیفه دوم عباسی، منصور (عبدالله بن محمد بن علی عباسی، ابوجعفر منصور 136- 158ه.ق/754- 775م) متولد شد. دوران کودکی وی تا هشت سالگی در زمان خلیفه دوم عباسی، منصور سپری شد و دوران نوجوانی وی تا نوزده و بیست سالگی معاصر با خلیفه سوم عباسی، مهدی (محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، ابوعبدالله مهدی 158-169ه.ق/775-758م) و خلیفه چهارم، هادی (مهدی بن منصور بن محمد بن عبدالله بن عباس، ابومحمد موسی هادی 169-170 ه.ق/785-786م) بود. دوران بزرگسالی و پیری وی از سی و سه سالگی، چهل و هفت سالگی و پنجاه و چهار سالگی با خلیفه پنجم عباسی هارون¬الرشید (فرزند مهدی بن منصور بن محمدبن علی بن عبدالله بن عباس، ابوجعفر هارون-الرشید 170-193ه.ق / 786 -809 م) و خلیفه ششم امین (محمد امین بن هارون¬الرشید بن مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، محمدامین 193- 198ه.ق 809 -813 م) و خلیفه هفتم عباسی، مأمون (مأمون بن هارون¬الرشید بن مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، ابوجعفر عبدالله مامون 198-218ه.ق /813-883م ) مصادف بوده است. گرایش¬های کلی آن دوران این دولت از آغاز پیدایش، از سیاست شرق¬گرایی روشنی پیروی می¬کرد و به خراسان که محل پیدایش آن بود، چشم دوخته بود. این تحول نتیجه عوامل متعددی بود که شاید مهم¬ترین آنها چنین باشد: • دشمنی مردم شام با عباسیان؛ زیرا آنان همچنان طرفدار امویان بودند. • انتقال پایتخت از دمشق به بغداد • تأثیر ایران بر نظم و زندگی عباسیان • رونق گرفتن تجارت به سمت مشرق • دور شدن عباسیان از دریای مدیترانه • بی توجهی عباسیان به ایجاد ناوگان دریایی در مدیترانه همانند ناوگان امویان. بدون شک انتقال خلافت از امویان به عباسیان با تغییر ریشه¬ای و تحول گسترده و عمیق در همه ابعاد زندگی اسلامی همراه بود. این مسأله در گرایش کلی خلافت عباسی نمایان و در آغاز کار به شکل انتقال پایتخت از دمشق به بغداد ظاهر شد. این کار به نوعی، انتقال از جهان رومی به جهان ایرانی بود، بنابراین عباسیان از فعالیت جنگی شدیدی که دوران اموی در جبهه غربی در دریای مدیترانه شاهد آن بود، دست کشیدند. آنها سواحل آنجا را به مثابه مرز و پایان حوزه حکومت خود تلقی کردند که لازم است به جای هجوم به آن¬جا، از آن دفاع کرد. در نتیجه این بازگشت از سیاست پیشینیان، امارت¬های اسلامی در مغرب و اندلس، عهده¬دار دفاع از بخش غربی این دریا شدند. عباسیان به طور کلی به مشرق روی آوردند، در ترکستان خطر حمله چینی¬ها را به سرزمین مسلمانان از بین بردند، سپس روابط محکم، به ویژه در حوزه تجارت را با چینی¬ها برقرار کردند. مسلمانان در منطقه سند پیش رفتند و نفوذ اسلامی را در آن¬جا گسترند. همچنین ناوگان دریایی اسلامی برای ایفای نقش تجاری در اقیانوس رشد کرد و این فرصت را ایجاد کرد که تاجران هندی به آرامی به بازارهای عراق وارد شوند. درک متقابل عباسیان و چینی¬ها، فرصتی ایجاد کرد تا بازارهای شرق دور به روی تجارت دوطرفه سودمندی گشوده شود. همچنین تفاهم عباسیان با پادشاهان اروپا، تجارت آنان را به غرب و شمال غربی اروپا گسترش داد، با این همه، فعالیت آنان در شرق متمرکز بود. در نتیجه انتقال پایتخت و بی توجهی به امور مغرب و نفوذ عباسیان در مغرب اسلامی کاهش یافت و به جدایی سرزمین¬های غربی از قدرت مرکزی منجر شد. اندلس به دست عبدالرحمان اموی مستقل شد، مغرب دور به دست ادریسان علوی جدا گشت و خوارج اباضیه، در مغرب میانه مستقل شدند و فقط عباسیان به ایجاد حکومت حائلی از موالی خود در مغرب نزدیک به نام حکومت اغلبیان اکتفا کردند. دوران عباسی، تحولی دیگر نیز به همراه داشت؛ عباسیان سیاست و دین را به هم آمیختند و در این خصوص، با امویان تفاوت داشتند. امویان به دنیامداری متهم بودند؛ اما عباسیان اعلان کردند قصد احیای سنت و برپایی عدالت را دارند؛ از این رو عالمان و فقیهان به آنان روی آوردند. آنان عبای رسول خدا(ص) را به عنوان علامت قدرت دینی خود بر تن کردند؛ از اندیشه مهدویت بهره¬برداری کردند تا آن¬جا که شعار دینی و سیاسی آنان شد و به نظریه امامت که محور عقیده و تبلیغات آنها بود، تکیه کردند و از آن سوءاستفاده نمودند. این سیاست دینی به خلافت عباسی هاله¬ای قدسی داد، به گونه¬ای که قدرت سلطان برگرفته از خدای متعال تلقی شد (ابن کثیر، بی¬تا، ج10: 122-123) و مفهوم خلافت شبیه به حق الهی در حکومت شد؛ همان¬گونه که در ایام ساسانیان بود. خلفای عباسی از برخی عادت¬های ایرانیان پیروی کردند، مانند به انحصار درآوردن قدرت، فاصله گرفتن از مردم و حضور میان آنان به همراه سربازان و همراهان که در اثر این کار، شغل پرده-داری پدید آمد و شیوه¬هایی مانند خم شدن، بوسیدن زمین یا بوسیدن پایین لباس برای دادن چیزی به خلیفه رواج یافت. عباسیان با این کارها، با روح جوانمردانه عربی مخالفت کردند. زندگی خلفای عباسی، روش کار و شیوه حکمرانی آنها از آیین¬های ایرانیان متأثر بود. نظم اداری آنان تقلیدی از دیوان¬های ایرانی بود؛ همان-گونه که دربار آنان آکنده از نوکران و کنیزان بود. از جمله تأثیرهای ایرانی بر دوران عباسی، منصب وزارت بود و وزیر به لحاظ نماد، ویژگی¬ها و نام¬گذاری، سرشت جدیدی یافت که پیش از آن وجود نداشت. بزرگ-ترین وزرای عباسی از خاندان¬های ایرانی مثل برمکیان، بنی¬سهل، بنی¬طاهر، بنی¬فرات و بنی¬خاقان بودند و وزیران، دبیران و مردان حکومت از سنت¬های قدیم ایرانی در کار و نامه¬نگاری پیروی می¬کردند. دوران¬های چهارگانه دولت عباسی این دولت را براساس نیروهای خلافت و تحول اوضاع سیاسی و شکوفایی زندگی فرهنگی و فکری به چهار دوران تقسیم کرده¬اند: دوران اول: دوران نیرومندی، گسترش و شکوفایی(132-232ه.ق /750-848م) که امام شافعی(ره) در نیمه نخست این دوران متولد شد. دوران دوم: دوران نفوذ ترکان (232-334ه.ق/847-946م) دوران سوم: دوران نفوذ آل بویه ایرانی (334-447ه.ق/946-1055م) دوران چهارم: دوران نفوذسلجوقیان ترک (447-656ه.ق/ 1055-1258م) دوران اول عباسی (132-232ه.ق/750-847م) دوران اول، صد سال طول کشید که امام شافعی(ره) در نیمه نخست آن به¬سر برد که در این مقاله، بررسی وضعیت سیاسی این دوران مورد نظر است که به شرح ذیل می¬آید: این دوران، با خلافت ابوالعباس سَفاح (برادر امام ابراهیم بن محمدبن علی) آغاز شد و با خلافت واثق پایان یافت. بعد از چیره شدن انقلابیون بر عراق، وقت آن رسید که شخصی را از آل محمد(ص) که انقلاب به نام او برپا شده بود، برگزینند. نام امام ابراهیم بسیار شایع بود و همین مسأله موجب کشف موقعیت وی شد و امویان به آسانی به ارتباط میان او و انقلاب پی بردند؛ از این رو، مروان دوم وی را دستگیر و در حرّان زندانی کرد و در محرم 132ق/749م، به قتل رساند (دینوری، 1364ش: 252-253؛ تاریخ یعقوبی، ج2: 274؛ اخبار الدوله العباسیه: 393). روایات تأکید می کنند که امام ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله وقتی دستگیر شد، خبر مرگ زودرس خود را به خاندانش اعلان کرد و به برادرش ابوالعباس عبدالله بن محمد وصیت کرد و او را جانشین خود نمود و به او دستور داد به کوفه برود. وی پیش از مرگش این انتخاب را به اطلاع یارانش رساند (زهرانی، بی¬تا:14). ویژگی این دوران نیرومندی خلافت، استقلال کامل آن و متمرکز بودن نیروهای بالای حکومت در دست خلفا بود. آنان از توان شخصی، سیاسی و اداری فوق¬العاده¬ای برخوردار بودند و توانستند یکپارچگی حکومت را حفظ و آشوب¬ها و شورش¬ها را سرکوب کنند. در این دوران، ایرانیان از جایگاهی برجسته در حکومت برخوردار شدند. نفوذ گسترده آنها تأثیری مهم در هدایت سیاست¬های حکومت داشت؛ به گونه¬ای که حتی بر دستگاه¬های اداری و نظامی در بغداد و مناطق تحت نفوذ آن چیره و فرماندهی سپاه و مقام¬های اداری مهم مانند وزارت، دبیری و استانداری مناطق مختلف را عهده¬دار شدند. سپاهیان، یاور خلافت و ابزاری مطیع در دست خلیفه بودند. این دوران با پایان عهد خلفایی که خودشان سپاه را فرماندهی می¬کردند، سپری شد. خلفای برجسته این دوران عبارت بودند: ابوالعباس، منصور، مهدی، هادی، امین، مأمون، معتصم و واثق. پیشوایان اهل سنت معاصر با امام شافعی (ره) امام شافعی(ره) با امام مالک(ره) (مالک بن انس بن مالک بن ابی عامر بن عمرو بن غیمان بن خثیل بن عمرو بن حارث (93-179 ه.ق)، مادر او غالیه بنت شُرَیک بن عبدالرحمن بن شُرَیک ازدی و برخی می¬گویند نام مادرش، طلحه بوده است که قول اول، صحیح¬تر و مشهورتر است) معاصر بوده است. وی دومین نفر از پیشوایان چهارگانه اهل سنت است که در عصر ولید بن عبدالملک اموی متولد و در عصر خلیفه پنجم عباسی هارون¬الرشید وفات یافته است. امام شافعی(ره) در سن سیزده سالگی به مدینه منوره رفت و در آن¬جا ملازم محضر و شاگرد امام مالک(ره) شد تا این¬که او وفات یافت. همچنین با یکی از بارزترین شاگردانش که بعدها چهارمین پیشوای اهل سنت شد، آشنا شد و او امام احمد حنبل(ره) (ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد بن ادریس بن عبدالله بن حیان بن عبدالله بن انس بن عوف بن قاسط بن مازن بن شیبان مروزی بغدادی (164-241 ه.ق)، مادر او صفیه بنت میمونه بنت عبدالملک شیبانی از قبیله ی بنی عامر) بود. وی در اواخر حکومت خلیفه سوم عباسی، مهدی متولد و با خلیفه چهارم، خلیفه پنجم هارون-الرشید، خلیفه ششم امین، خلیفه هفتم مأمون، خلیفه هشتم معتصم و خلیفه نهم واثق از دوران اول عباسی و بخشی از عصرخلیفه اول دوران دوم عباسی یعنی خلیفه متوکل معاصر بوده است. ائمه امامیه معاصر با امام شافعی(ره) امام شافعی(ره) با هفتمین امام شیعیان امام کاظم(رض) (فرزندامام جعفرصادق(رض) (128 و به قولی 129-183ه.ق)، مادر او، حمیده بربریه که پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال 148 به امامت رسیدند) هم عصر بوده است. امام کاظم(رض) در عصر خلافت ابوالعباس سفاح، منصور دوانیقی، هادی، مهدی و هارون¬الرشید به سر برده است. همچنین امام شافعی(ره) با هشتمین امام شیعیان، امام علی بن موسی امام رضا(رض) (فرزندامام کاظم، (متولد 148ق) (اصول کافی، ج1، ص486) و بنا به قول شیخ صدوق (153-202ه.ق) (عیون اخبارالرضا، ج1، ص81)، مادر او خیزران، نجمه، تکتم خوانده شده است) معاصر بوده است. امام رضا(رض) پس از شهادت پدر در سال 183 به امامت رسید و در مدت امامت خویش، با خلافت هارون الرشید، امین و مأمون معاصر بوده است. مواضع و تلاش¬های سیاسی و اختلافات عقیدتی امامان اهل سنت معاصرِ امام شافعی(ره) با دولت عباسی موضع سیاسی پیشوای دوم اهل سنت، امام مالک(ره) امام مالک(ره) در اواخر دولت اموی و اوایل دولت عباسی می¬زیست. او در هنگام خلافت ولید بن عبدالملک متولد شد. پس از ولید، سلیمان برادرش بر مسند خلافت نشست و هنگامی که در سنین جوانی یعنی 18سالگی قرار داشت، عمر بن عبدالعزیز به حکومت دست یافت. او که حاکمی شایسته و منصف بود، پیوسته حقوق مردم را مراعات می¬کرد و امویان را وادار می¬کرد مظالم را به اهلش برگردانند. امام مالک(ره) برای عمر بن عبدالعزیز احترام ویژه¬ای قایل بود و قیام علیه او را جایز نمی¬دانست. امام مالک(ره) با امام صادق(رض) و امام باقر(رض) پیوند داشت و با آنان رفت¬وآمد می¬کرد و از مجلس آنان استفاده می¬نمود. به طور اساسی، امام مالک(ره) قیام و شورش علیه سلاطین وحکام را نمی¬پذیرفت، ولی خود به نصیحت و موعظه حاکمان و والیان می¬پرداخت و سایر عالمان را بر این کار تحریض می¬نمود و در پاره¬ای موارد با فتاوای خود، عدم رضایتش را از اوضاع سیاسی و اجتماعی نشان می¬داد. در مجموع می¬توان موضع¬گیری سیاسی امام مالک(ره) را در چند گزینه خلاصه کرد: 1. دوری از قیام و شورش؛ 2. نصیحیت و ارشاد خلفا؛ 3. صدور فتواهای سیاسی. 1. دوری از قیام و شورش: امام مالک(ره) از قیام¬ها و شورش¬هایی که در آن عصر پدید می¬آمد، کناره¬گیری می¬کرد و با هیأت حاکمه اموی و عباسی درگیر نمی¬شد. ابن زهره دلیل این موضع¬گیری را ساختاراجتماعی-سیاسی آن روزگار مدینه می¬داند. زیرا حکومت اسلامی در عصر حضرت علی(رض) از مدینه به عراق منتقل شده بود و آن¬گاه در عهد امویان به شام رفت و در عهد عباسی¬ها، مقر حکومت به عراق بازگشت. بنابراین شهر مدینه از گرایش¬های سیاسی به دور مانده بود و آرامش و اطمینان را تجربه می¬کرد و مردم آن به جز زهد، عبادت و تدریس حدیث و قرآن کار مهم دیگری نداشتند. از این رو، اوضاع اجتماعی مدینه، آرامش سیاسی را بر هر گونه شورشی ترجیح می¬داد. علاوه بر آن، شورش¬هایی که در گذشته در مدینه واقع شده بود و به قتل و غارت اهالی آن منجرشده بود، بر نفرت امام مالک(ره) از سیاست می¬افزود. نکته سوم بی نتیجه ماندن شورش¬های سیاسی و قیام¬های مردمی بود که پس از تحمیل هزینه¬های سنگین اجتماعی به مردم به اصلاح و بهبود وضع موجود نمی¬انجامید. 2.نصحیت و ارشاد خلفا: امام مالک(ره) در موارد متعدد به نصحیت و موعظه خلفا و حاکمان می¬پرداخت و آنها را در مورد عواقب برخی امور تذکر می¬داد و آنها را به تقوا و رسیدگی به امور رعیت توصیه می¬نمود. امام مالک(ره) به یکی از والیان گفته است: «از امور رعیت خویش تفقد کن، زیرا تو در مورد آنها مسئول هستی. حضرت عمر(رض) فرموده¬اند: به کسی که جان من در دست اوست قسم، اگر شتری در شط فرات تلف شود، گمان می¬کنم که خداوند روز قیامت از من سوال کند.» امام مالک(ره) نه تنها خود امر به معروف و نهی از منکر می¬کرد، بلکه سایر علما را به ارشاد خلفا و نصیحت و راهنمایی آنان ترغیب می¬نمود. امام مالک(ره) می-فرمود: «بر هر مسلمانی که خداوند در سینه¬اش علم و فقه قرار داده، حق است بر سلاطین وارد شود و آنها را به خیر امر کرده و از شر نهی نماید تا که کیفیت برخورد عالم از دیگران متمایز گردد و در صورتی که چنین شود، این امر فضیلتی خواهد بود که پس از آن، فضیلت دیگری وجود نخواهد داشت.» 3. صدور فتواهای سیاسی: اوضاع و شرایط اجتماعی در برداشت¬های فقیه از نصوص دینی تأثیر می¬گذارد و معرفت فقهی نیز می¬تواند بر تحولات اجتماعی اثرگذار باشد. امام مالک(ره) در اثر توجه به جریانات اجتماعی، فتاوایی صادر کرد که در ساختارهای اجتماعی عصرخویش تغییراتی را ایجاد کرد. در عصر وی، محمد بن عبدالله بن حسن، نفس زکیه، در مدینه قیام کرده بود و این قیام، پایه¬های حکومت منصور خلیفه دوم عباسی را می¬لرزاند، حکومت منصور برای تثبیت و استحکام خویش در سال 146 ه.ق -یا به روایتی 147ه.ق- از مردم بیعت گرفت. بیعت کنندگان قسم یاد می¬کردند که در صورت تخلف، همسرشان از آنها جدا شود و طلاق محقق گردد و در واقع از روی اکراه صورت می¬گرفت. امام مالک(ره) در همان سال بر طبق روایتی فتوا داد بر کسی که مورد اکراه واقع شده، طلاق واقع نخواهد شد و این فتوا موجب تضعیف بیعت با خلیفه دوم عباسی منصور می¬شد. از این رو، منصور او را چنان تنبیه کرد که ذراعش جدا شد و به مرض تکرر ادرار مبتلا گردید و از آن به بعد خانه¬نشین شد (فکر السلامی، ج2: 447؛ قطان، (بی¬تا): 347-348). آن¬چه نقل شد، قول مشهور و مورد توافق بیشتر مورخان است، ولی در مورد محنت و قضیه کتک خوردن امام مالک(ره)، اقوال دیگری نیز روایت شده است که به دو مورد از آنها اشاره می¬شود: یکی آن¬که گفته شده هنگامی که وی را به بغداد بردند، نظر او را در مورد ازدواج موقت جویا شدند، او گفته بود این نکاح حرام است. به او گفته شد قول ابن عباس حلیت آن است، او گفته بود این نکاح حرام است. به او گفته شد، قول دیگران بیشتر موافق کتاب الهی است و بر تحریم آن اصرار ورزیده بود، از این رو او را کتک¬کاری کردند. دیگر آن که، چون حضرت عثمان(رض) را بر حضرت علی (رض) مقدم کرده بود، طالبیون والی مدینه را تحریک کردند تا با امام مالک(ره) برخورد کند. موضع سیاسی پیشوای سوم اهل سنت، امام شافعی(ره) امام شافعی(ره) بر این باور بود که امامت و خلافت، لازم و در میان قریش است و در کتاب الاُم، احادیث فراوانی در فضل و بزرگی روایت کرده است. او خلافت را از طریق بیعت صحیح می¬داند؛ مگر این¬که ضرورتی اقتضا کند که بدون بیعت هم صورت می¬گیرد. چنان¬چه اگر شخصی به زور قدرت، غلبه یافت و مردم بر او اجماع کردند، امامت او جایز است و منظور آن است که خروج و شورش علیه امام حرام است و آن زمانی است که ضرر و زیان این قیام بیش از ضرر ماندگاری او باشد، زیرا امام شافعی(ره) می¬فرمود که این کار، در وقت ضرورت جایز است، «الضَّروراتُ تُبیحُ المَحظورات: به هنگام ضرورت¬ها، محظورات و محرمات مباحند» و او خواسته است که امت را از زیان بزرگ¬تر از میان دو زیان به دور نگه دارد. امام شافعی(ره) فرو رفتن و زیاد بحث کردن در وقایع و رویدادها و جنگ¬های میان اصحاب پیامبر(رض) و اختلافات آنان، مانند آن¬چه را که در ماجرای حکمیت روی داد، را خوش نمی¬دانست و قول خلیفه راشد پنجم عمر بن عبدالعزیز را نیکو می¬دانست و زیبا می¬شمرد که هنگامی که درباره اهل جنگ صفین از وی سوال شد، گفت: «این¬ها خون¬هایی بود که خداوند دست مرا بدان نیالود و مرا از آن پاک کرد، من هم دوست ندارم که زبان خود را بدان بیالایم و از آن خضاب کنم!» تلاش¬ها و مواضع امام شافعی(ره) در پنج مورد به چشم می-خورد: 1. افزایش علم و آگاهی فقهی؛ 2. مبارزه با زر، زور و تزویر؛ 3. انتقاد از مسئولین بی لیاقت؛ 4. مبارزه با ستمگری و دیوان¬سالاری؛ 5. مبارزه با تبعیض¬های نابجا. 1. افزایش علم و آگاهی فقهی: در آن عصر، تلاش¬های بسیاری به عمل می¬آمد تا زندگی جامعه و نصوص دینی به هم پیوند داده شود و بنابراین، اقوال و گفتارها در فقه اسلامی فراوان شد و آرا، افکار و مذاهب متعددی پدید آمد که به طور کلی، در زمینه زندگی علمی و دینی، دو روش برجسته شدند: نخست؛ روش نقل یا مذهب و روش اهل حدیث که روش دنباله¬روی و تبعیت با روش مقید به نصوص قرآن کریم و روایات منقول از سنت حضرت محمد(ص) بود و طبیعی بود که این روش، یاران و پیروان فراوان خاص خود را داشته باشد، زیرا مسلمانان دارای حرص، علاقه و شیفتگی فراوان به تبعیت و پی¬جویی گفتار، کردار، رفتار و تقریر پیامبر(ص) بودند، چون او یگانه نمونه برتر و مقتدای ایده¬آل و نخستین مفسر دین بود. دوم؛ منهج و روش خردگرایی یا مذهب اهل رأی بود. این روش علاوه بر این¬که نص را قبول دارد و برای آن احترام قایل است، اندیشه را نیز به کار می¬گیرد و حکم را استنباط می¬کند و در تفسیر نصوص، راه اجتهاد را پیش می¬گیرد. ممکن است رشد و نمو جامعه و گسترش آن، در کنار کسانی که تحت تأثیر تفکر و اندیشه یونانی قرار گرفته بودند- که به درون جامعه اسلامی راه یافته بود- به ظهور و بروز این مذهب مساعدت و یاری رسانده و در بحث و پژوهش و جستجوی علل احکام و حکمت تشریع، اراده نیرومندی به عقل و خرد بخشیده باشد. منهج و روش دوم در عراق غلبه داشت، در حالی که در مدینه و حوالی آن، منهج و روش نخست برتری داشت، زیرا مدینه با وجود فتوحات پی درپی و فراوان شدن مردم و مسلمانان، مدت¬های مدیدی از زمان، همچون سنگر در برابر تغییر و تحولات اجتماعی و مادی پدید آمده و نورس مقاومت می¬کرد. در نسبت با دیگر مناطق اسلامی، زندگی در مدینه ساده¬تر بود و با سنت پیامبر(ص) پیوند نزدیک¬تر و استوارتری داشت، اما در عراق، خلافت، دولت و جامعه بزرگی پدید آمده بود و بدیهی هم هست که اینها همه نیازمند قوانین، نظام و احکام خاص هستند، پس می¬باید رأی و نظر و اندیشه به کار گرفته می¬شد. در پیرامون عراق، کشورهای غیراسلامی نیز وجود داشتند که روابط و پیوند بین عراق و آن کشورها نیازمند احکام و دستورات واضح و روشن بود. در عراق نژادهای فراوان و موالی و کنیزکان بسیاری فراهم آمده بود و مجالس آوازخوانی، رقص و سماع شایع شده و گروهایی از مردم به مجالس می¬خوارگی راه یافته بودند و در برابر همه این پدیده¬ها، فقه اسلامی باید سخن - بلکه سخن¬هایی- داشته باشد تا مردم میزان دوری و نزدیکی خود نسبت به دین را بدانند. به علاوه همه اینها، این جامعه اسلامی در احوال و اوضاعی برخاسته و شکل گرفته بود که در زمینه¬های گوناگون، مقتضی شیوه¬های اداری مختلف بود و بدین لحاظ، محتاج ارزشیابی، تعیین و وضع قوانین، وظایف و تکالیف راعی و رعیت و رابطه بین حاکم و محکوم از نظر دینی بود و باید پیوند و علایق میان همه آنان تبیین می¬شد و اینها همه کار فقه اسلامی بود. آن¬طوری که از مطالعه منابع برمی¬آید شیوخ و اساتید امام شافعی(ره) دارای تخصص¬های مختلف و از گروه-های گوناگون بودند. چنان¬که بعضی از آنان از اهل حدیث، برخی از اهل رأی و نظر، پاره¬ای، از معتزلیان، بعضی از شیعیان و گروهی هم پیرو مذهبی غیر از مذهب خود شافعی بودند. این تنوع سلایق، دیدگاه¬ها و تخصص¬های مختلف، بر گستردگی افق دیدگاه و کثرت موضوع و وسعت دامنه فرهنگ و دانش امام شافعی(ره) افزود. وی در بغداد، حدیث و رأی را از محمد بن حسن یار امام ابوحنیفه(ره) فرا گرفت و هر چه را شنیده بود، نوشت؛ چنان¬که گویند که نوشته¬هایش بار شتری بود. در آن هنگام، امام شافعی(ره)، خود را یک فقیه اهل مدینه و از پیروان امام مالک بن انس(ره) به حساب می¬آورد، ولی بعد از آن¬که شخصیت او استقلال یافت، رأی و نظر خود را بیان می¬نمود. بی گمان، امام شافعی(ره) از کتاب¬های محمد بن حسن، یار امام ابوحنیفه(ره) و از بررسی فقه اهل عراق و مناظره با فقهای آن¬جا، بهره¬های شایانی برد، زیرا این کار سبب گردید که او فقه اهل مدینه را با فقه اهل عراق جمع کند و فقه نقلی و فقه عقلی را با هم پیوند دهد و این عمل، وی را مساعدت کرد تا برای فقه خود، اصول و قواعدی را پی¬ریزی نماید که در نتیجه آن، کار او شهرت یافت و او پرآوازه شد و قدر و منزلت و ارج وی بالا گرفت و تبدیل به شخصیتی برجسته شد. 2. مبارزه بازر، زور و تزویر: در مسند قضاوت شهر نجران یمن در آن دیار از دو چیز لذت می¬برد؛ یکی از این¬که مقررات فقه و احکام دینی را در عمل مشاهده می¬کرد و هر روز بر استنباط و معلوماتش افزوده می-گردید و سایه سیاه و ستبر جهل را بیشتر از خود دور می¬کرد. دیگر از این¬که ستمگران زورمند را در هر نامی که داشتند و در هر مقامی که بودند، به پای ترازوی عدالت می¬کشاند و حق ستمدیدگان را از آنان می¬گرفت و نقاب از چهره اهل تزویر برمی¬داشت و تقدس¬مآبی و شخصیت کاذب اهل زور، زر و تزویر را چه به هنگام قضاوت و داوری و چه به هنگام بحث و گفتگو در محافل و مجالس برای مردم روشن می¬کرد و مسئولین بی لیاقت و مزدور وستمگر حکومت را به باد انتقاد می¬گرفت (الامام الشافعی، عبدالغنی: 87 و ابوزهره: 21). گاهی با نقل یک داستان فکاهی یا طرح سوال و جواب طنزآمیز، ساده¬اندیشی و بی کفایتی و حقارت و مزدوری آنها را خاطرنشان می¬نمود. به عنوان مثال، والی ستمگر و درمانده و ناتوان نجران، از راه فریب و طفره به مردم هیجان¬زده شهر مژده داده بود که به زودی ارزاق فراوانی از بغداد به نجران می¬رسد، عصر همان روز به امام شافعی(ره) خبر دادند که والی و ملازمانش را در راه نجران به بغداد دیده¬اند، امام شافعی(ره) گفت: شاید آن بیچاره در دروغ خود به شک افتاده و برای استقبال از کاروان ارزاق به راه بغداد شتافته باشد، همان¬گونه که بچه¬ها سر به سر «اشعب» طمع¬کار گذاشته و او را مسخره می¬کردند و او برای نجات خود به آنها می¬گفت: بچه¬ها برای چه ایستاده¬اید؟ در فلان جا، گردو را توزیع می¬کنند، بچه¬ها فریب خوردند و به سوی آن مکان دویدند. اشعب از مشاهده دویدن آنها، در دروغ خود به شک افتاد و در دل خود گفت شاید راست گفته باشم و او نیز به آنجا شتافت و بار دیگر گریبان خود را در دست بچه¬های بازیگوش گذاشت! (ابن کثیر، ج10: 114) 3. انتقاد از مسئولین بی لیاقت: مهره¬های اطلاعاتی با وجود فراست و هوش سرشار و حقوق، مستمری و مزایای بی¬شماری که از حکومت عباسی دریافت می¬کردند، قادر به کشف توطئه¬های سیاسی نبودند و بسیار اتفاق می¬افتاد که از فعالیت گروه¬های سیاسی غافل مانده و بعد از کشف جریان¬ها، بیشتر رهبران آنها از تیررس مأمورین کارآگاهی و اطلاعاتی جان سالم را به در می¬بردند. در جهت اشاره به ستمگری و مزدوری این مهره¬های اطلاعاتی عباسیان، امام شافعی(ره) می¬گفت: «کسی از من سوال کرد که به هنگام شکار، چرا سگ¬های شکاری با وجود ساق¬های بلند و فنری و کمر باریک و این همه سرعت و تیزروی باز غالباً به خرگوش¬ها نمی¬رسند؟ در جواب گفتم: علتش این است که خرگوش¬ها در جهت مصلحت خود و نجات جان¬شان می¬دوند، اما سگ¬های شکاری در جهت مصلحت دیگران و پیدا کردن لقمه چربی برای آنها می¬دوند و بسیار فرق است در بین جان و امید نان و بین مصلحت خود و مصلحت دیگران.» 4و5. مبارزه با ستم¬گری، دیوان¬سالاری و تبعیض¬های نابجا: امام شافعی(ره) در حدود چهار سال قضاوت و داوری در شهر نجران یمن با شور و علاقه زیادی در راه مبارزه با ستم¬گری، دیوان¬سالاری و تبعیض¬های نابجا تمام تلاش خود را به کار انداخت و توانست وجدانش را به طور کامل راضی و اقشار گوناگون مردم را به کلی از کار خود خشنود نماید و عموماً در حلقه ارادتمندان او قرار گیرند و در مقابل، دو طبقه شدیداً از کار او ناراضی بودند و سعی می¬کردند که او از این مقام کناره¬گیری کند. طبقات مخالف با تصدی قضاوت امام شافعی(رض) 1. علما و فقهای شهر مکه، به خصوص دو نفر از استادانش سفیان بن عیینه و ابراهیم بن ابی یحیی که درک، فراست، حافظه و قدرت استنباط او را برای پیشرفت هر چه بیشتر فقاهت و اجتهاد مناسب¬تر می¬دانستند و کارهای دولتی را پایین¬تر از مقام او دانسته و برازنده صرف چنین نیروهای پرباری نمی¬شمردند. ابراهیم بن یحیی، آشکارا امام شافعی(ره) را ازتصدی مقام قضاوت دولتی ملامت کرد و با لحن توبیخ¬آمیزی از این عمل منع نمود. سفیان با لحن ملایم و آرام و محبت¬آمیزی به امام شافعی(ره) پیشنهاد کرد که از این مقام کناره¬گیری کند و به حوزه تدریس، تحقیق، فقاهت و اجتهاد برگردد. 2. سرمایه¬داران استثمارگر و مفتی¬های درباری، روسا و مسئولین رده¬های بالای دولتی که امام شافعی(ره) چهار سال تمام بساط ستم، حق¬کشی، چپاول، سندسازی و قرطاس¬بازی آنها را برچیده بود و به ویژه استانداران و فرماندهان نظامی و مهره¬های مزدور اطلاعاتی و کارآگاهی حکومت عباسیان که نوک نیزه طعن امام شافعی(ره) بودند. سوال جواب شافعی(ره) از کتاب حیاه الحیوان دمیری(م.808) نقل شده است و وی با طرح این مطلب، طعنه بر مهره¬های اطلاعاتی عباسیان را منظور نموده و آنها را در نظر مردم خوار، خفیف، دنیاپرست و حقیر نشان داده بود. توطئه اتهام به خروج و مشارکت در براندازی حکومت عباسیان به امام شافعی(رض) همین نمودارهای زور، زرو تزویر (الامام شافعی، عبدالغنی، ص 85) دست به دست هم داده و ساکت ننشستند. آنها به خوبی می¬دانستند خلفای عباسی، علوی¬ها را مزاحم خلافت خود می¬دانند. زیرا علویان خلافت را حق حضرت علی(رض) و فرزندان او می¬دانستند. از این رو، علویان مورد تعقیب و اذیت و آزار قرار می¬گرفتند و هر کس کوچک¬ترین نسبتی با آنان داشت و یا متهم به ارتباط با آنان بود، سخت مواخذه می¬شد و از آن¬جا که امام شافعی(ره) محبت به اهل بیت(رض) را اظهار می¬کرد و ارادت ویژه¬ای به حضرت علی(رض) داشت، در یک توطئه خائنانه او را به همکاری با علویان متهم کردند و اطلاعاتی به تحریک استاندار به هارون¬الرشید دادند که حزب علوی¬ها به رهبری محمد بن ادریس شافعی و نه نفر از اعضای فعالش برای برانداختن دولت عباسیان و برپا داشتن حکومت علوی زیر فرمان «عبدالله بن حفص» در تلاش و کوشش مستمری هستند (حموی، ج 17: 287؛ ابوزهره، 22). هارون، طی فرمان موکدی به استاندار یمن نوشت که بلادرنگ توسط جمعی از افراد مسلح امام شافعی(ره) را در غل و زنجیر به همراه آن نه نفر متهم به مرکز اعزام کند تا آنها به کیفر اعمال خود برسند. استاندار به علت کینه و عداوتی که با امام شافعی(ره) حق¬گو و حقیقت¬جو داشت، با خشونت هر چه بیشتر فرمان هارون را اجرا کرد و امام شافعی(ره) و نه نفر را به بغداد تبعید کرد که در محاکمه، نه نفر را به قتل رسانند و امام شافعی(ره) تبرئه می¬شود. هارون¬الرشید به ضمانت محمد بن حسن، امام شافعی(ره) را آزاد می¬کند و محض دلجویی، هزار درهم را نیز به او می¬دهد که بعد از خروج از محضر هارون، امام(ره) همه را به خدمت¬گزاران کاخ می¬دهد. سپس هارون¬الرشید به محمد بن حسن دستور می¬دهد که او را به منزل ببرد و به صورت تحت نظر در بغداد بماند تا درباره او، تحقیقات بیشتر به عمل آید و اوضاع او روشن¬ترگردد. امام شافعی(ره) حدود پنج سال در بغداد تحت نظر و ممنوع الخروج در منزل محمد بن حسن، فقیه و دانشمند و جانشین دوم امام ابوحنیفه(ره) ماند و در محضر دو استاد معروف بصری؛ اسماعیل بن علیه (ابوزهره،40) و عبدالوهاب بن عبدالمجید و دو استاد نامور کوفی، حماد بن اسامه و وکیع بن جراح به کسب علوم و اعتلای سطح آگاهی خویش پرداخت و از محمد بن حسن نیز معارفی را کسب و احادیثی را استماع کرد و فقه علمای عراق را به خوبی تحقیق نمود و پس از آن¬که از تمام کتاب¬های فقه حنفی نسخه¬برداری کرد و نقاط قوت و ضعف فقه اهل رأی را تشخیص داد، به نام مجتهدی در مذهب امام مالک(ره)، نخستین تألیف خود را به نام «حجه یا کتاب بغدادی» در رد مذهب اهل رأی و اثبات حقانیت فقه اهل حدیث (مذهب امام مالک(ره)) به دانشمندان ارائه داد و بارها با علما، فضلا و دانشمندان پیرو مکتب اهل رأی بحث و مناظره کرد و در اثبات حقانیت مکتب اهل حدیث تا آن¬جا قدرت استدلال خود را نشان داد که خود عراقی¬ها لقب «ناصرالحدیث» را به او دادند. ابن عبدالبر گوید: شافعی در حجاز متهم به تشیع و میل به بیعت با علویان شد، ولی ابن حجر براساس روایاتی اتهام به تشیع او را در یمن دانسته است (ابن حجر، 76؛ ابوزهره، 153؛ عبدالغنی، 283). متأسفانه شرایط زمان امام شافعی(ره) طوری بود که اگر کسی حب اهل بیت رسول خدا(ص) را می داشت، به رافضی بودن یعنی بدگویی کردن نسبت به شیخین (حضرت ابوبکر(رض) وحضرت عمر(رض)) متهم می¬شد و اگر به شیخین ارادت می¬ورزید، او را ناصبی (بدگویی به اهل بیت رسول¬الله(ص)) به حساب می¬آوردند. امام شافعی(ره)، حضرت ابوبکر(رض) را بر دیگران فضیلت و برتری می¬نهاد و در محبت اهل بیت رسول¬الله(ص) پا برجا بود و در این راستا، می¬سرود: «اذا نحن فضلنا علیا فاننا روافض بالتفضیل عند ذوی الجهل وفضل ابی بکراذا ماذکرته رمیت بنصب عندذکری للفضل فلازلت ذارفض ونصب کلاهما ادین به حتی اوسد فی الرمل» یعنی؛ اگر علی را برتری دهیم، در نزد بی¬خردان رافضی هستیم و اگر ابوبکر را برتر شماریم، ما را ناصبی می¬خوانند. ولی من هم رافضیم و هم ناصبی و این مسلک من است، تا روزی که خاک بالینم می¬گردد. و حضرت علی(رض) را بسیار ستایش می¬نمود و پیوسته می¬فرمود: اِن کانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ فَلَیَشهَدِ الثَّقلانِ اَنّی ر افضِی همچنین درباره حضرت علی(رض) می¬فرمود: «امام علی(رض) چهار خصلت و صفت داشت که اگر هر یک از آنها به تنهایی در کسی وجود داشته باشد، مستحق آن هست که آن شخص از هیچ کس نترسد. او زاهد و پارسا بود و زاهد به دنیا و به اهل دنیا مبالات نمی¬کند و اهمیت نمی¬دهد؛ عالم بود و عالم نیز از کسی پروا نمی¬کند؛ شجاع و دلاور بود و شجاع نیز از کسی نمی¬ترسد؛ شریف بود و شریف نیز از کسی باکی ندارد.» (لازم به توضیح است که در نزد اهل سنت، محبت اهل بیت(رض) و اصحاب هیچ تضادی با هم ندارند و بلکه محبت هر دو با هم واجب است.) در میان گرایش¬های مهم مذهبی موجود در عصر مأمون، غیر از شیعیان امامی و زیدی می¬توان از اهل حدیث و معتزله نیز نام برد. اهل حدیث به عنوان یک فرقه عثمانی، موضع مخالفی با حضرت علی(رض) داشتند، ولی در میان معتزله، بر خلاف قُدمای¬شان در بصره که عثمانی مذهب بودند، در بغداد گرایش مثبتی به حضرت علی(رض) پیدا شد. این مسأله سبب گردید تا اتهام تشیع از طرف اهل حدیث به کسانی که نظر مثبتی به حضرت علی(رض) از خود نشان می¬دادند، شروع شود. بدین ترتیب بود که معتزلیان متهم به تشیع شدند، تشیعی که از نظر اهل حدیث جز به معنای داشتن نظر مساعد به حضرت علی(رض) و حتی اعتقاد به خلافت ایشان به عنوان چهارمین خلیفه، چیز دیگری نبود. گر چه بعدها در فرهنگ علمای رجال، تغییراتی در این مفهوم به وجود آمد که اینجا محل بحث آن نیست. (رسول جعفریان در کتاب تاریخ تشیع در ایران تا قرن دهم هجری در یک فصل به طور مفصل درباره گروه¬های مختلف تشیع بحث کرده است) درآن روزگار، بازار تهمت به تشیع در میان سنیان چنان گرم شد که شخص مأمون نیز شیعه معرفی شد و در منابع به همین مذهب شناسانده شد. گفته شده که او حضرت علی(رض) را مقدم بر تمام خلفا می¬دانست و این امر سبب شد تا مأمون در تاریخ به عنوان یک فرد شیعی تمام¬عیار مطرح شود (مروج المذهب، ج3: 417-454؛ الکامل، ج6: 408؛ جعفریان، ج2: 279-280). موضع سیاسی پیشوای چهارم اهل سنت، حضرت امام احمدحنبل(ره) امام احمد حنبل(ره) در اواخر دوران خلیفه سوم عباسی، مهدی متولد و تا اواخر دوران خلیفه عباسی، متوکل زیسته است. وی برای خلافت تنها دو شرط را معتبر می¬دانست؛ یکی این¬که خلیفه از قریش باشد و دیگر این¬که مردم با او بیعت کرده باشند و نیز معتقد بود که چنان¬چه کسی منصب خلافت را با غلبه به دست آورد، هر چند مستحق خلافت نیست، اما اگر مردم با او بیعت کنند، اطاعت او واجب می¬شود. او عقیده داشت هر کس بر امامی از ائمه مسلمین که مردم به خلافت او اقرار کرده¬اند-خواه به رضا یا غلبه- خروج نماید، بر خلاف پیامبر(ص) عمل کرده است. بر این اساس چون مردم با حضرت علی(رض) بیعت کرده بودند، خروج معاویه و دیگران علیه او برخلاف آثار پیامبر(ص) است. او در مقابل کارهای خلیفه ظالم معتقد است که خروج و قیام علیه او صحیح نیست، ولی نصیحت و خیرخواهی او لازم است؛ البته تقریباً امام مالک(ره) و امام شافعی(ره) هم همین عقیده راداشتند، ولی ابوحنیفه(ره)، قیام زید بن علی را تأیید کرد (ابن حنبل، حیاته وعصره، 122). هر چند امام احمد(ره) با توجه به شغل جد و عمویش دارای شم سیاسی بود، اما هیچ¬گاه در مسائل سیاسی دخالت نمی¬کرد و از فتنه¬ها و تحریکات سیاسی اجتناب می¬کرد و اطاعت حاکم سیاسی را لازم می-دانست. او هدایای خلفا را رد کرده و نمی¬پذیرفت و دریافت آنها را حرام می¬دانست و حتی از کسانی که هدایای خلفا را دریافت می¬کردند، چیزی نمی¬گرفت. هنگامی که امام شافعی(ره) دفعه دوم به بغداد آمد و امام احمد حنبل(ره) در جلسه درس او حاضر شد، جز برای گردآوری حدیث مجلس درس او را ترک نمی¬کرد. وقتی امام شافعی(ره) دید که او برای جمع¬آوری احادیث با کمال مشقت و تنگدستی به یمن نزد عبدالرزاق سفر می¬کند و از سویی امین از امام شافعی(ره) خواسته بود که برای یمن قاضی تعیین نماید، به امام احمد(ره) چند بار پیشنهاد قضاوت داد، ولی امام احمد(ره) در جواب استادش گفت: «یا اباعبدالله ان سمعت منک هذا ثانیا لم ترنی عندک» (مناقب الامام احمد حنبل، 271) و بدین ترتیب، امام احمد(رض) پیشنهاد قضاوت دستگاه خلافت عباسی را نپذیرفت. این موضع-گیری سیاسی امام احمد حنبل(ره) همانند امام ابوحنیفه(ره) بود که تصدی قضاوت را نمی¬پذیرفت. در عصر متوکل که سنت خلق قرآن از بین رفته و آرامش بر محافل علمی حاکم شده بود، متوکل مال بسیاری برای او فرستاد و او با اصرار شدید، آن مال را پس فرستاد. وزیر متوکل به او نامه¬ای نوشت که: «ان امیرالمومنین قد وجه الیک جائزه ویامرک، بالخروج الیه، فالله ان تستعفی او نزد المال، فیتسع القول لمن یبعض» در چنین شرایطی، احمد مجبور به پذیرش آن شد و فرزندش صالح را مأمور پذیرش آنها کرد و آن اموال را روز بعد بین فرزندان مهاجر و انصار و سایر نیازمندان توزیع کرد. متوکل مطمئن بود که امام احمد حنبل(ره) خطری برای حکومت او ندارد و وقتی که کسی از او سعایت کرد و گفت: احمد از غذای تو نمی¬خورد و بر فرش تو نمی¬نشیند و شرابی که تو می¬خوری حرام می¬داند، در پاسخ او گفت: «لو نشر المعتصم وقال لی فیه شیئا لم اقبله» (همان، 36) در حالی که امام احمد(ره) از پذیرش مال خلفا اجنتاب می¬کرد، فرزندان و نزدیکانش مال خلیفه را گرفته و مصرف می¬کردند و هر چند امام احمد(ره) آنها را نهی می¬کرد نمی¬پذیرفتند. وی به آنها می¬فرمود: «لم تاخدونه والثغور معطله غیرشحونه والفیء غیر مقسوم بین اهله» بنابراین با آنها غذا نمی¬خورد و حتی از نانی که درتنور آنها پخته شده بود، استفاده نمی-کرد. اما با این¬که خبر این کار به متوکل رسیده بود، او خشمگین نمی¬شد و می¬گفت: «ان احمد لیمنعنا من برولده» و لذا مخفیانه به فرزندان و نزدیکانش کمک مالی می¬کرد (ابن حنبل، حیاته وعصره، 65). از جملات وی مشخص می¬شود که او حکومت عباسی را در رسیدگی به سرزمین¬های اسلامی و تقسیم اموال میان نیازمندان مقصر می¬دانست. وی در مسائل حکومتی فتوی داد که هر کس سرپرستی امور مسلمانان را بر عهده گیرد، ولی بر در خانه¬اش نگهبان بگذارد که مانع ورود مردم شود، می¬توان خانه¬اش را آتش زد (ائمه الفقه التسعه، 229). از سوی دیگر، فتوی داد که قاضی و هر مستخدم دولتی حق ندارد هدیه¬ای قبول کند و نیز فتوی داد که هر کس در حال تصدی منصب دولتی اموالش زیاد شود، بر سلطان واجب است که نصف مالش را اخذ نموده و به مسلمانان برگرداند. نتیجه¬گیری و جمع¬بندی این مقاله به عصر حیات امام شافعی(ره) در دوران حکومت عباسی از جنبه واقعیت سیاسی آن پرداخت. رخدادهای دولت آن عصر پیچیده، شاخه¬شاخه و درهم تنیده است و ترکیب¬های سیاسی متعددی دارد. این رخدادها، حکومت اسلامی دامنه¬داری را پدید آورد که امتداد حکومت اموی به حساب می¬آید؛ عناصر متعدد عربی، فارسی و ترکی در آن به تأثیر و تأثر از یکدیگر پرداختند و موجب ساختار اجتماعی و نژادی ناهمگن و تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهمی شد که راه و روش آن را مشخص کرد. عقیده اسلامی آشکارترین عامل در ایجاد این رخدادها و تأثیر و تأثرها بود؛ زیرا در جامعه اسلامی تأثیر ریشه¬ای داشت. ایجاد دولت عباسی، بیعت صرف با یک خلیفه یا انتقال حکومت از امویان به عباسیان درحاکمیت گروهی اسلامی نبود، بلکه انقلاب فراگیر در تاریخ اسلام و نقطه عطف مهمی در سیر تحول اسلامی به حساب می¬آمد که به طور ریشه¬ای جامعه اسلامی را تغییر داد. باور عمیقی در همه جهات زندگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر جای گذاشت و زمینه بروز و ظهور در آن جهات را برای مسلمانان غیرعرب فراهم آورد. مورخان کوشیدند نهفته¬های این تحول و تفسیر آن را از مفاهیم مختلف کشف کنند. برخی آن را انقلابی ایرانی در برابر حکومت عربی دیدند، برخی دیگر آن را صرفاً انقلابی در برابر حکومت اموی برای کوتاه کردن دست آنان از حکومت و جایگزین کردن عباسیان به جای ایشان تفسیر نمودند و گروه دیگری از قطعی بودن این دگرگونی در نتیجه تحولاتی که جهان اسلام در خلال قرن اول هجری شاهد آن بود، سخن گفتند. در حقیقت، این تحول نتیجه سیاست غیرمتعادل امویان در برابر مردم غیر عرب و برخی گروه¬های عربی بود. این سیاست لغزشی در زندگی سیاسی آنان بود که عباسیان به نفع خود از آن بهره¬برداری کردند. آنان همچنین از خلأ رهبری که با مرگ ابوهاشم فرزند محمد بن حنفیه، صاحب و امام دعوت کیسانیه رخ داد، بهره بردند و این خلأ را پر کردند. ظاهراً محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، ریاست دعوت برای «رضا من آل محمد» را عهده¬دار شد. وی پنهانی برای اختصاص دعوت به بنی عباس می¬کوشید و به علت هوشیاری، توانایی و شایستگی خویش، در آن کار موفق شد بعد از مشخص شدن رهبر و فراهم آمدن زمینه حرکت برای پذیرش دعوت، خراسان به عنوان سرزمین و خراسانی به مثابه مردمی انقلابی، برای پذیرش این دگرگون نمایان شدند. اعراب در خراسان به جان هم افتادند و درگیری قیسی- یمنی تقریباً همیشگی بود. این سرزمین به علت موقعیت مرزی¬اش، در سرزمین ماوراءالنهر شاهد درگیری با ترکان بت¬پرست بود. بسیاری از ایرانی¬ها و موالی متنفر از امویان افراطی نیز در این سرزمین بودند؛ به ویژه که خراسان از مرکز خلافت اموی فاصله بسیاری داشت و این مانع از رسیدن کمک¬ها به آن¬جا در وقت مناسب می¬شد. در نتیجه، این عامل به ایجاد کانونی برای هرج و مرج و عصیان در برابر مرکز خلافت کمک کرد. بدین¬گونه ابومسلم خراسانی که ابراهیم امام او را برای آشکار کردن دعوت عباسی به خراسان اعزام کرده بود توانست وارد مرو شود و بر فارس چیره گردد. سپس سپاهش را متوجه عراق کرد و توانست سپاه اموی را شکست داده، به بصره و آن¬گاه در سال 132ه.ق /749 م وارد کوفه شود. در این هنگام، ابوالعباس سَفاح -که در مساله ریاست دعوت، جانشین ابراهیم امام شده بود- به کوفه آمد و در خطبه¬ای ایجاد حکومت عباسی را اعلان کرد. به این ترتیب او نخستین خلیفه عباسی به شمار آمد و فرماندهانش بر بقیه امویان پیروز شدند. بعد از مرگ ابوالعباس برادرش، منصور، جانشین او شد که به حق، بنیان¬گذار حکومت عباسی به حساب می¬آید. سپس خلفای بعد از او در طول بیش از پنج قرن که تا سال 656ه.ق / 1258 م. طول کشید، از پی او آمدند. هنگام تشکیل خلافت عباسی، جهان اسلام شامل مناطق گرگان و تخارستان می¬شد و با سرزمین ترک و چین همسایه بود. مرزهای آن در جنوب شرقی به کشمیر و درجنوب مصر به سرزمین نُوبه تا نواحی مغرب در جنوب صحرا و در شمال به کوه¬های قفقاز و ارمنستان می¬رسید، با مرزهای روم همسایه بود و اَندُلس با جنوب سرزمین فرنگ مجاور بود. دولت عباسی، در دوره نخستین خود، شاهد مخالفت¬های مختلف داخلی برای دستیابی به قدرت بود که به درگیری¬هایی خونین منجرشد، مثل خروج عبدالله بن علی علیه برادرزاده¬اش منصور. شاید خطرناک¬ترین درگیری که عصر اول عباسی شاهد آن بود، نزاع میان امین و مأمون باشد. خلفای عباسی در خلال عصر اول عباسی با خلافت عموزادگان علوی خود روبرو شدند؛ کسانی که به هنگام پشتیبانی از انقلاب، تصور می¬کردند خلافت به آنان واگذار خواهد شد؛ اما هنگامی که عباسیان حکومت را به خود اختصاص دادند، آنان ناکام شدند و با حرکت¬های خصمانه جلوی آنان ایستادند. همچنین عباسیان با حرکت-های نژادپرستانه ایرانی مخالف باحکومت عرب، به ویژه بعد از رهایی از دست ابومسلم خراسانی، مثل بابکیه و خُرمیّه روبرو شدند. دولت عباسی در عصر نخستین خود شاهد درگیری¬هایی در مرزهایش با همسایگان به ویژه رومی¬ها بود؛ از این رو، جنگ¬های تابستانی و زمستانی که ثغور عرصه آن بود، ادامه یافت؛ اما عباسیان بر حکومت روم چیرگی نیافتند، ولی در جبهه شرقی، حرکت اسلامی را در مناطق ماورالنهر و استان سِند تثبیت کردند. حکومت عباسی به تثبیت قدرت خود در مغرب پرداخت، اما مدتی بعد اندُلس در اقدامی درخور توجه به فرماندهی عبدالرحمن داخل اموی از آن جدا شد و ادریسیان به پیروی از او، مغرب دور را مستقل کردند. این مسأله عباسیان را به تلاش واداشت تا مناطق دیگری را که در دولت آنان برای جدایی تلاش می¬کردند، به طور رسمی به حکومت پیوند دهند. استانداری ابراهیم بن اغلب از سوی هارون الرشید در افریقیه از این نوع است. نفوذ دولت عباسی میان عرب، ایرانی و ترک به سبب این درگیری، کاهش یافت و نفوذ ایرانی¬ها به علت ناتوانی خلفا بر ایجاد توازن میان این نژادها، قوت گرفت؛ از این رو ایرانی¬ها عهده¬دار کارها بودند تا این¬که هارون به دفع وزیران برمکیان پرداخت. پس از پیروزی مأمون بر برادرش امین، بار دیگر کفه قدرت به نفع ایرانیان سنگین شد و بنی سهل از خاندان¬های ایرانی، جایگاه بلندی در دوران مامون به دست آوردند. معتصم به این باور رسید که باید عنصرجدیدی را به صحنه آورده به آن اعتماد کند؛ از این رو اطرافیان، کارگزاران، وزیران و فرماندهانش را از ترکان برگزید و بدین¬وسیله بر نفوذ ایرانیان غلبه کرد. با مرگ واثق در سال 232ه.ق/ 847م. عصر اول عباسی پایان پذیرفت. با این¬که عباسیان در دوران اول با مشکلات داخلی و خارجی روبرو بودند، اما این مسأله آنان را از ارتقای دولت خود به سطح بالایی از توانمندی سیاسی و تمدنی باز نداشت. آنان شهر بغداد را در دوران منصور ساختند که از آن زمان، پایتخت حکومت و از بزرگ¬ترین پایتخت¬های اسلامی و مرکز تجاری شکوفایی شد. معتصم نیز شهر سامرا را ساخت و مردم را در آن ساکن و آن را پایتخت دولت کرد؛ اما این کار از اهمیت شهر بغداد نکاست. تجارت با تکیه بر دستاورد مناطق حکومتی، واردات و صادرات فعالیت چشم¬گیری یافت؛ همان¬گونه که حیات فرهنگی شکوفا و عربی کردن میراث انسانی فعال شد. دولت عباسی فعالیتش را در دوران دوم عباسی- که از سال 232ه.ق/ 847م. آغاز شد- از دست داد. این مسأله نتیجه ضعف هیات حاکمه بود و به ضعف بیشتر قدرت سیاسی، اداری و مالی حکومت مرکزی منجرشد و در نتیجه، استان¬ها شروع به جدایی از آن نمودند، اما همچنان اصولی که انقلاب به آن دعوت می¬کرد، با وجود ضعف خلافت ثمر می¬داد. دولت نظام متمرکز به نظام غیرمتمرکز تبدیل شد و در اطراف آن حکومت¬های مستقل ایجاد شدند و مردمان جدید به حکومت رسیده خلفا را زیر نفوذ خویش قرار دادند. این کار نقش سیاسی آنان را گسترش داد؛ از این رو، ترکان در صحنه سیاست ظاهر شدند و مسئولیت اداره حکومت را به دوش گرفته خلیفه را تحت الشعاع خود قرار دادند. پس از این، خط مشی تاریخ سیاسی تغییر یافت و تاریخ خلافت به حساب نیامد. در واقع، مردم سرزمین¬های اسلامی تاریخ را می¬ساختند و به آن جهت می¬دادند؛ در این میان، نژادپرستی در سایه شعار برابری پدیدار شد و خلافت به منافع منطقه¬ای پاسخ مثبت داد که این مسأله موجب ایجاد نظام غیرمتمرکز شد. طبیعی بود که در این اوضاع سخت، تلاش مورخان به جای پرداختن به تاریخ خلفای عباسی، متوجه تاریخ سیاست مردم سرزمین¬های اسلامی شود که به مثابه گروه¬های منطقه¬ای برای رشد شخصیت و منافع خود و تقویت آنچه به دست آورده بودند، می¬کوشیدند. در این دوران، اندیشه فراهم آوردن جهان اسلام تحت فرماندهی سیاسی واحد، از بین رفت و روابط خلافت با کشورهای منطقه¬ای، از دشمنی تمام عیار تا همکاری ثمربخش در نوسان بود. عصرسوم عباسی که از سال 334ه.ق / 945م. آغاز شد، شاهد واکنش¬های مخالف در برابر نفوذ ترکان بود. اینان در عصر دوم عباسی بر سرنوشت خلافت چیره شدند؛ همان¬گونه که حرکت ایرانی- شیعی آل بویه، حکومت¬های مستقلی در فارس، اهواز، کرمان، ری، اصفهان و همدان بنیان نهادند. آل بویه توانستند قدرت واقعی خود را تحمیل کنند و سلطه خود را بر عراق گسترش دهند. افزایش نفوذ آنان موجب شد عصر سوم عباسی به اسم آنان نامیده شود. آل بویه منصب خلافت را بعد از دستیابی به قدرت، حفظ کرد، زمام کارها را به دست گرفته و با اختیار کامل رفتار نمود. جلوه¬های ضعف خلفا و کاهش هیبت آنان در تمام این دوران ادامه یافت. عصر چهارم عباسی که از سال 447ه.ق/ 1055م. آغاز شد، شاهد واکنش مخالف در برابر نفوذ شیعی بود. این عصر با دوران سابق از جهت تمرکز سلاجقه- که جانشین آل بویه شدند- بر شرق اسلامی مشابه است؛ از این رو، آنان قدرت واقعی خود را بر سرنوشت خلافت، همراه با احترام به شخص خلیفه و مرکز خلافت گستردند؛ اما از جهت مذهبی با آل بویه تفاوت داشتند، زیرا سلاجقه سنی مذهب بودند و خلیفه عباسی رئیس معنوی آن به حساب می¬آمد. رابطه خلافت با سلاجقه از همکاری ثمربخش تا دشمنی تمام¬عیار در نوسان بود، به ویژه در دوران جدایی و یکپارچه نبودن سلاجقه. خلفا با این¬که به رهایی از قید سلجوقیان رغبت نشان دادند، اما خویش را در جلوگیری از ناآرامی¬های ناشی از درگیری خاندان سلجوقی ناتوان دیدند. این مسأله خلافت عباسی را واداشت تا برای پیروزی بر سلاجقه از خوارزمشاهیان کمک بخواهد. همچنین ناتوانی دستگاه خلافت، موجب درگیری آن با تازه¬واردان شد؛ زیرا خواستار تسلط بر حوزه اختیارات و وظایف خلافت بودند. خلافت عباسی برای رهایی از سلطه خوارزمشاهیان، از عنصر جدیدی به نام مغول کمک خواست که ویژگی آنان خشونت و وحشی¬گری بود. خلافت در سال656 ه.ق/1258 م. در زیر ضربات مهلک آنان به دست هلاکوخان سقوط کرد. بررسی وضعیت و شرایط سیاسی دوران امام شافعی(ره) به معنای بازشناسی، نقاط ضعف و قوت آن است و نباید آن را نوعی تخریب یا تضعیف تلقی کرد

مراجع

1. ابن ابی یعقوب، احمد (1341)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران. 2. ابن حجر، توالی التأسیس. 3. ابن خلدون (1375)، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، علمی فرهنگی. 4. ابن کثیر، عمادالدین اسماعیل (بی¬تا)، البدایه و النهایه، دار التراث العربی. 5. ابوزهره‌، محمد (بی¬تا)، الشافعی‌، قاهره‌، دارالکفر العربی‌. 6. احمدی بوشهری، حسن (1386)، جمعیت¬شناسی جهان اسلام، فصلنامه مطالعات سیاسی، تهران، ستاد نمایندگی. 7. احمدیان، حاج ملاعبدالله (1374)، امام شافعی «تجزیه وتحلیل زندگانی محمدبن ادریس شافعی»، تهران: احسان. 8. احمدیان، ناصر (1375)، امام شافعی «تجزیه و تحلیل زندگانی محمد بن ادریس شافعی»، تهران، احسان. 9. توکلی، محمدرئوف (1361)، چهار امام اهل سنت و جماعت، تهران، سهیل پاییز. 10. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا قرن دهم هجری، قم، انصاریان. 11. حموی، یاقوت، معجم الادباء، ج 17، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، سروش. 12. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود (1364)، الاخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی. 13. زهرانی، محمدبن مسفر (بی¬تا)، نفوذ السلاجقه السیاسی فی الدوله العباسیه. 14. زیدان، جرجی (بی¬تا)، تاریخ ادبیات عرب. 15. شرباصی، احمد (1386)، تحلیل زندگانی و بررسی مذاهب فقهی چهار امام اهل سنت، سنندج، کردستان. 16. شیخ نوری، محمدامیر (1383)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام از سال 40 تا 227 ه.ق، تهران، دانشگاه پیام نور. 17. ضمیری، محمدرضا (1384)، جستاری در اندیشه فقهی مذاهب، قم، گلستان معرفت. 18. طقّوش، محمدسهیل (1383)، دولت عباسیان، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه. 19. عبدالغنی (بی¬تا)، الامام الشافعی. 20. غلام جمشیدی، محمدصادق (1387)، فرهنگ و تمدن ملل اسلامی، تهران، دانشگاه پیام نور. 21. قرآن کریم 22. قرضاوی، یوسف (1390)، فقه سیاسی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، تهران، احسان. 23. قطان، مناع (بی¬تا)، تاریخ التشریع الاسلامی. 24. معارف، مجید (1393)، تاریخ عمومی حدیث با رویکرد تحلیلی، تهران، صحافی کیما. 25. ممتحن، حسینعلی (1375ش)، نهضت شعوبیه، تهران، علمی فرهنگی. 26. ممتحن، حسینعلی (بی¬تا)، نهضت قرمطیان، تهران، دانشگاه شهید بهشتی. 27. موسوی، سید جمال (بی¬تا)، جزوه تاریخ تشکیلات اسلامی براساس النُظَمَ الاسلامیه اَنوراَلرَفاعِی.

 

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

شبکه های اجتماعی

پربیننده‌ترین مطالب

ما همیشه دیر می‌رسیم (مرثیه ای برای ممنوعیت حشاشین در ایران)

ما همیشه دیر می‌رسیم (مر...

ما همیشه دیر می‌رسیم (مرثیه ای برای ممنوعیت حشاشین...
جنبش حماس... مقاومتی برخواسته از بطن اخوان المسلمین در برابر اشغالگری

جنبش حماس... مقاومتی برخ...

جنبش حماس... مقاومتی برخواسته از بطن اخوان المسلمی...
«طالبان شیعیان را تکفیر می‌کند» اساساً گزاره نادرستی است

«طالبان شیعیان را تکفیر...

نشست تخصصی «طالبان تقابل یا تعامل، آیا طالبان به ک...
جریان شناسی سیاسی مرحوم آیت الله موسوی تهرانی؛ اسلام سنّتی یا اسلام سکولار؟

جریان شناسی سیاسی مرحوم...

جریان شناسی سیاسی مرحوم آیت الله موسوی تهرانی؛ اسل...
ضرورت اصلاح نگاه شکسته سید جواد طباطبایی در ترسیم اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی

ضرورت اصلاح نگاه شکسته س...

⚡️ضرورت اصلاح نگاه شکسته سید جواد طباطبایی در ترسی...

محصولات

دانلود کتاب اسما وصفات
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
داعش تاریخ و افکار
داعش تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
معارف کلامی شیعه
معارف کلامی شیعه
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تشیع
آشنایی با فرق تشیع
سلفیه از گذشته تا حال
سلفیه از گذشته تا حال
مجموعه مقالات فرق تسنن
مجموعه مقالات فرق تسنن
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
درآمدی بر فرق تشیع
درآمدی بر فرق تشیع
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
تاریخ الفکر السلفیه
تاریخ الفکر السلفیه
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
کلینیک فرقه درمانی
کلینیک فرقه درمانی
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
جریان سلفی زیدی
جریان سلفی زیدی
دیوبندیه
دیوبندیه
سلفیه جهادی
سلفیه جهادی
اخوان المسلمین
اخوان المسلمین
تاریخ تفکر سلفی گری
تاریخ تفکر سلفی گری
وهابیت تاریخ و افکار
وهابیت تاریخ و افکار
جماعه التبلیغ
جماعه التبلیغ
  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5
  6. 6
  7. 7
  8. 8