گزارشی از برگزاری نخستین کنگره فلسفه در عمان
به قلم: هشام صالح
هفته قبل به دعوت نهاد علمی- فرهنگی بیت الزبیر عمّان در « نخستین کنگره فلسفی بیت الزبیر» شرکت نمودم. البته نخستین کنگره فلسفه به همت جمعیت جدید فلسفی سعودی نیز چند ماه پیش اولین همایش فلسفی را در دوران کرونا به صورت مجازی برگزار کرد و بسیار متأسف شدم که موفق به شرکت نشدم به این دلیل که مسائل جدیدی درآن مطرح شد و شخصیتهای بزرگ غربی دعوت شدند. در کنگره فلسفه بیت الزبیر عمان با چهرههای سرشناسی از بزرگان فلسفه دیدار کردم. چهره های فلسفی جهان اسلام همچون الزواوی بغوره(از الجزائر و استاد دانشگاه کویت) که درمورد فلسفه و دوران سخن گفت و محمد المصباحی(از مغرب و متخصص ابن رشد) که در کنگره مسقط درباره بازگشت به فلسفه سخنرانی کرد، مشیرعون(از لبنان) که درباره اشکالات فلسفی تعدّد گفت، السیدولد اباه(از موریتانی) درمورد نقش عقل فلسفی در حلّ بحرانهای کنونی بشر سخن گفت و محمد شوقی الزین(از الجزایر) که درباره اصل فلسفه فیمابین تجربه فلسفی و تجربه صوفیانه سخن گفت و عبدالسلام بنعبدالعالی(از مغرب) که درباره فلسفه و ترجمه گفتوگو کرد.
اینها اساتیدی مشهورند و ما کتابهایشان را میشناسیم. آنچه مایه شگفتی من شد فیلسوف جوان و پیر عمانی بود از جمله محمد الشحی رئیس«بیت الزبیر»، منی حبراس از همین مجموعه، زکریا المحرمی، علی الرواحی، محمد العجمی، سعود الزدجالی، بدر العبری و همه کسانی که به نظرمیرسید با کتابها و اندیشههای ما همچنین با جریانهای فلسفی مدرن و معاصر غربی نیر آشنا هستند. فقط این نیست، درمیان آنها مهندس، پزشک و واعظ وجود داشت. از میان مدعوین بانویی سعودی به نام دالیا التونسی بود که دغدغهاش آموزش فلسفه به کودکان است!
البته نخستین کنگره فلسفه به همت جمعیت جدید فلسفی سعودی نیز چند ماه پیش اولین همایش فلسفی را در دوران کرونا به صورت مجازی برگزار کرد و بسیار متأسف شدم که موفق به شرکت نشدم به این دلیل که مسائل جدیدی درآن مطرح شد و شخصیتهای بزرگ غربی دعوت شدند.
استاد محمد المصباحی در همایش الزبیر درباره بازگشت به فلسفه سخن گفت. این بازگشتی است که جهان عرب از دو دهه - و نه بیشتر- شاهد آن بوده است. این مسئله در ذهن جوانان، بیش از پیرها با تفکر انتقادی ارتباط دارد و دستکم در ذهن و آگاهی جوانها در دهههای اخیر - مشخصاً درکشورهای عربی- به فلسفه اجحاف شد. این نکته بازمیگردد به برنامهها و رویکردهای مدارس و دانشگاهها که شاهد توجهی ملموس میان مقامات سیاسی و تربیتی است.
شاید فلسفه سنتی در جهان اسلام از سوی محافظهکاران نهادهای آموزشی درمعرض فشار قرارگرفته باشد، اما درمصر، مغرب، تونس و لبنان با چنین مسئلهای روبه رو نشده و با این حال در دهههای اخیر قرن بیست شهرت هیچ استادی براساس تخصصش در فلسفه کانت، هگل، هایدگر، پل ریکور، هابرماس یا چارلز تایلور نبود بلکه از تولیداتش در زمینه «نقد میرات» اسلامی بود؛ این استادان تخصص اصلی و تربیت دانش آموزانشان را رها کرده و خود و دانشجویان و خوانندگانشان را گرفتار اختلافات بین باشلار و فوکو نمودهاند!
ما در رفتن دوبارهمان به سمت فلسفه و فلسفیدن تقلیدگریم؛ همانگونه که در نیمه قرن بیستم بودیم وقتی که طرحهای فلسفی و دیدگاههای جهانی بین دوره دو جنگ و پس از آنها در اروپا و امریکا شکوفا شدند. همانطور که آقای ولد اباه در سخنرانیاش گفت، فلسفه در دهههای اخیر برای درمان بحرانها و مشکلات بشری بازمیگردد؛ و ما پس از از دست دادن سه دهه یا بیشتر به آن میپیوندیم. اما میان دهه شصت و نود قرن پیش و مبارزه موهوم با میراث از کسی تقلید نکردیم. متفکران بزرگ ما براین باور بودند- و شاگردانشان در این نکته از آنها پیروی کردند- که میراث کهن حائلها و موانعی برای ورود به مدرنیزم ایجاد میکند. و بیشتر هواداران «مدرنیزم» از لیبرالهایی نبودند که حسرت میکشیدند چرا ما به رشد و شکوفایی غربی پس از جنگ جهانی دوم نپیوستیم؛ بلکه آن نقد ایدئولوژیک میراث در میان موجهای جنگ سرد فرهنگی با کمک گرفتن از کلیشههای آپیستمولوژی فرانسوی بیشتر دارای زمینه مارکسیستی بود. وقتی میدیدم جوانان ما در دانشگاهها کتابهای این انقلابی علیه میراث یا آن یکی را با غبطه «بررسی میکنند» لبخند میزدم و حسرت میکشیدم. این در زمانی بود که طرحهای بیدارگران و جهادیها و دعوت کنندگان به حکومت مبارک اسلامی به شکلی غولآسا درمیآمدند. غیوری بر میراث در دهه نود ما را به درگیری با مروجان برخورد تمدنها و آخرین انسان منجر کشاند. و بعد هم غرقه شدن نفسگیر در جنگ حکومتها و فرهیختگان با احیاگریهای کشنده جهادی از راه رسید.
آری در دودهه اخیر، جوانان و پیران ما شروع به خارج شدن از اسارت گره میراث به سمت کارفلسفی بر دیدگاه جدید جهانی و با کسانی که در برابر بحرانهای بشری ایستادهاند همراه شدند. و البته مشکلات اصلی و وارداتی ما به پایان نرسیدند؛ اما از آنجا که ما بخشی از این جهانیم و مشکلات ما با مشکلاتش تفاوتی ندارند، تغییر، تعدیل و تحول روشها وارد آن شدند.
در زمینه تأمل موروثی در خویشتن، درمان بنبستی دیگر نه ممکن بود و درست. امروز دهها پژوهشگر و استاد عرب و مسلمان در غرب و شرق سرگرم تجدید نظر ریشهای در تأثیرات موروثی در باره تاریخ دینی و فکری و فرهنگی عربی و اسلامیاند.
درحالی که در دهه اخیر شماری از مجموعه کتابها منتشر و همایشهای برگزار شدند که هدفشان بازنگری در زمینه مطالعات اسلامی در دانشگاههاست. و درست است که برخی ازآنها غرق در کاربرد ایدئولوژی به عنوان روش نقد گفتمان استعماریاند، بیشترشان به سمت بازخوانی تاریخ فرهنگی به استناد دستنوشتهها و مدارک و روشهای جدید پژوهشی روی میآورند.
خیلی کم از آنچه ابزار ارتباطی جدید عرضه میکنند استفاده میکنم که برخی ازآنها مفید و جدیاند. چند هفته پیش یکی از دوستان نظرم را به سخنرانی استاد جوان عربی جلب کرد که در فلسفه حقوق جان راولز (صاحب نظریه عدالت-1971) و منتقدانش تخصص دارد. وقتی به سخنرانی گوش دادم مانند هر نویسندهای خوشحال شدم. او به مقالهام در باره این موضوع اشاره میکند که سال 2017 نوشتم. آنچه بیشتر مایه خوشحالیام شد اینکه یکی از دانشجوهای مقطع دکترایم در دانشگاه محمد بن زاید سخنرانی را همان طور که من شنیدم شنیده بود و بعد هم مسئله را دنبال کرد و به یاد مقالهام دراین باره افتاد و آن را همراه با سخنرانی بین دوستانش پخش کرد. درحالی که یکی از داشجویان دختر در همان ترم به جستوجوی کتاب توماس پاور رفت؛ چرا اسلام قرون وسطی نداشت؟ و به آن اشاره کرده بودم و در جلسه ارائه آن ترم به نقد آن پرداختم. اینها نسلهای جدید سرزنده و با نشاطاند و با روشی متفاوت میاندیشند و نیازمند توجه و عنایت ما هستند بدون آنکه در جهت دادن یا مدیریت اغراق کنیم.
نیاکان ما به دنبال تأسیس مکتب فلسفی عربی بودند. و حقیقت اینکه تحولاتی در نوشتارهای فلسفی در دانشگاههای ما صورت گرفته نه به سمت تلاشهای بیفایده «خیزش درونی» بلکه به سمت جهانی. و این مسئلهای امیدبخش است.
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان