⚡️انحلال مجلس الامه، خروج کویت از گوشه گیری سیاسی و قلع و قمع اسلام سیاسی

⚡️انحلال مجلس الامه، خروج کویت از گوشه گیری سیاسی و قلع و قمع اسلام سیاسی

⚡️انحلال مجلس الامه، خروج کویت از گوشه گیری سیاسی و قلع و قمع اسلام سیاسی ✍️ به قلم: سید علی بطحائی ➣ https: ...

1403-25-02
نقدهایی بر سریال رمضانی الحشاشین

نقدهایی بر سریال رمضانی الحشاشین

سریال رمضانی الحشاشین 2024 زیر بوته نقد تاریخی   به قلم: مهدی علمی دانشور*    همزمان با استقبال میلیونی مخ ...

1403-17-01
شلیک رسانه ای سکولاریسم به اسلام سیاسی در سریال رمضانی حشاشین 2024

شلیک رسانه ای سکولاریسم به اسلام سیاسی در سریال رمضانی حشاشین 2024

رویارویی سکولاریسم با اسلام سیاسی در سریال رمضانی حشاشین 2024 ✍️ به قلم: سید علی بطحائی 🔹شب های رمضان 2024 ج ...

1402-28-12
بررسی جایزه بین‌المللی مَلک فِیصل 2024 عربستان سعودی

بررسی جایزه بین‌المللی مَلک فِیصل 2024 عربستان سعودی

 بررسی جایزه بین‌المللی مَلک فِیصل 2024 میلادی در عربستان سعودی   به قلم: سید علی بطحائی   جایزه بین الملل ...

1402-21-10
بررسی تحلیلی فهرست پانصد مسلمان تأثیرگذار جهان در سال 2024 میلادی

بررسی تحلیلی فهرست پانصد مسلمان تأثیرگذار جهان در سال 2024 میلادی

بررسی تحلیلی فهرست پانصد مسلمان تأثیرگذار جهان در سال 2024 میلادی به قلم: سید علی بطحائی فهرست پانصد مسلمان ...

1402-08-10
  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5

جریان‌شناسی

رد پای داعش در اغتشاشا ت اخیر ایران

رد پای داعش در اغتشاشا ت اخیر ایران

رد پای داعش در اغتشاشا ت اخیر ایران

به قلم: علی مقدس

مقدمه

بدیهی است در اغتشاشات...

حقایقی در مورد تبلیغی جماعت ها

حقایقی در مورد تبلیغی جماعت ها

حقایقی در مورد تبلیغی جماعت ها 

به قلم: مهدی فرمانیان

 

جماعه التبلیغ یکی از عظیم ...

درباره مدارس بین المللی فتح اللّه گُولِن(FETÖ Schools worldwide)؛ آموزشگاه هایی پیشرفته برای ترویج مدرنیسم در جهان اسلام

درباره مدارس بین المللی فتح اللّه گُ...

درباره مدارس بین المللی فتح اللّه گُولِن(FETÖ Schools worldwide)؛ آموزشگاه هایی پیشرف...

آشنایی با «مهندس محمد علی میرزا» مبلغ مشهور ضدسلفی در پاکستان

آشنایی با «مهندس محمد علی میرزا» مبل...

آشنایی با «مهندس محمد علی میرزا» مبلغ مشهور ضدسلفی در پاکستان

ارسالی از: دکتر جعفررو...

چالش‌ها

سفرنامه خواندنی یک مصری در ایران

سفرنامه خواندنی یک مصری در ایران

⚡️سفرنامه خواندنی یک مصری در ایران

➣ https://eitaa.com/muslimnair مُسْلِمْنا

📚 مساف...

درباره نوار غزه، بزرگترین زندان بدون سقف جهان

درباره نوار غزه، بزرگترین زندان بدون...

درباره باریکه غزه، بزرگترین زندان بدون سقف جهان

 به قلم: سید علی بطحائی

 گزافه نیست...

جریان شناسی فقه نظام ساز؛ اسلام سنّتی یا اسلام سیاسی؟؟؟

جریان شناسی فقه نظام ساز؛ اسلام سنّت...

جریان شناسی فقه نظام ساز؛ اسلام سنّتی یا اسلام سیاسی؟؟؟

به قلم: سیدعلی بطحائی

چندصب...

درباره ذاکرنائیک؛ پژواکِ تفکّراتِ محمّدبن عبدالوهّاب در شبه قارّه هند

درباره ذاکرنائیک؛ پژواکِ تفکّراتِ مح...

درباره ذاکرنائیک؛ پژواکِ تفکّراتِ محمّدبن عبدالوهّاب در شبه قارّه هند

به قلم: سیدعلی...

آینده‌نگاری

آینده پژوهی وضعیت طالبان پاکستان، در سایۀ برپایی دولت طالبان

آینده پژوهی وضعیت طالبان پاکستان، در...

آینده پژوهی وضعیت طالبان پاکستان، در سایۀبرپایی دولت طالبان

به قلم: احمد رشیدی‌نژاد

...
آینده پژوهی جریان های سلفی-تکفیری در دوره پساداعش

آینده پژوهی جریان های سلفی-تکفیری در...

آینده پژوهی جریان های سلفی-تکفیری در دوره پساداعش

محمد میرعبدلی ، رضا خراسانی

سلفیا...

گزارش نشست آینده پژوهی جهان اسلام در دانشکده هدی

گزارش نشست آینده پژوهی جهان اسلام در...

گزارش نشست آینده پژوهی جهان اسلام در دانشکده هدی

نشست آینده پژوهی جهان اسلام به همت ...

آینده پژوهی ضیاءالدین سردار پاکستانی الاصل، در اسلامی سازی علوم

آینده پژوهی ضیاءالدین سردار پاکستانی...

آینده پژوهی ضیاءالدین سردار پاکستانی الاصل در اسلامی سازی علوم

ضیاءالدین سردار، نو...


در ابتدا بايد گفت كه هيچ يك از مراجع حكم به ارتداد دكتر سروش نداده است. حال ما اينجا در ابتدا به گزارشي كوتاه از زندگي وي مي پردازيم و پس از آن ار آرا و عقايد او سخن مي گوييم. بيوگرافي دكتر سروش : حسين حاج فرج دبّاغ با نام مستعار عبدالكريم سروش، در سال ۱۳۲۴ در شهر تهران به دنيا آمد. تحصيلات متوسطه خود را در دبيرستان علوي گذراند و سپس در دانشگاه تهران به تحصيل در رشته داروسازي پرداخت. وي در اوايل دهه ۵۰ شمسي عازم لندن شده و همراه با ادامه تحصيل در رشته شيمي تجزيه به مطالعه فلسفه غرب پرداخته، و به نمايندگي از آيت‌الله بهشتي به فعاليت در مراكز اسلامي شيعيان در لندن پرداخت. بعد از شروع انقلاب سروش به ايران بازگشت و در دانشگاه تهران به عنوان رئيس گروه الهيـات برگزيده شــــد. مدت كوتاهي پس از آن ، شوراي انقلاب فرهنگي متشـكل از هفت نفر كه دكتر سروش هم جزء آنها بود، با دستور مستقيم حضرت امام خميني (ره) با هدف بازگشايي مجدد دانشگاهها شروع فعاليت كرد. بعد از بازگشايي دانشگاهها دكتر سروش تدريس دروس فلســـفه علم، فلسفه تاريخ ، فلسفه دين (كلام جديد) و عرفان مولانا را آغاز كرد . آثار دكتر سروش: دكتر سروش،از نويسندگان و اساتيد دانشگاه هستند كه در رشته متدولوژي علوم و همچنين فلسفه اسلامي مطالعاتي نموده و داراي آثار متعددي مي باشند. بسياري از آثار ايشان همانند شرح مثنوي و حكمت و معيشت , مدارا و مديريت , بسط تجربه ي نبوي , درسهايي در فلسفه علم الاجتماع , قبض و بسط تئوريك شريعت , تفرج صنع ايدئولوژي شيطاني و... كتابهايي خوب و قابل استفاده هستند ولي ايشان در برخي تئوريها و نظريات خود با محافل علمي و آموزه هاي اصيل اسلامي تفاوت نظر شديدي دارند كه البته وقوف بر اين چالشها نيازمند اطلاع كافي از نظريات ايشان و همچنين نظريات مخالف است . بر اين اساس مطالعه آثار دكتر سروش براي افرادي كه مصلّح به علومي چون كلام و فلسفه اسلامي نيستند چندان مناسب نيست. و اگر كسي ميل به خواندن كتابهاي ايشان داشته باشد بهتر است نقد آنها را هم مطالعه نمايد. آرا و انديشه‏هاى دكتر سروش
آرا و انديشه‏هاى دكتر سروش در يك نامه قابل ذكر و بررسى نيست؛ ليكن به ناچار به طور گذرا برخى از انديشه‏هاى ايشان را برمى‏شماريم:
1ـ در باب معرفت شناسى دينى، ايشان قائل به نسبيت معرفت و تهى بودن نصوص دينى از معنا (صامت بودن شريعت) مى‏باشند. اين ديدگاه، موجب تشكيك در كل معارف دينى و بى‏اعتبارى آنها و عدم امكان دسترسى به مقصود شارع در همه زمينه‏ها مى‏شود.
2ـ در باب قلمرو دين، ايشان معتقدند، دين اساسا داراى برنامه‏اى جهت تنظيم امور دنيوى بشر نيست و از اقتصاد، سياست و مديريت و تعاليمى در اين زمينه تهى است و اگر هم دارا باشد فاقد مرجعيت است. اين امور را بايد به سبك سكولار اداره كرد.
3ـ در باب معارف و عقايد دينى، ايشان مى‏گويند كه دين فاقد محتواى هستى شناختى است و اساسا جوهر دين، راز افكنى و حيرت‏زايى است، نه راز زدايى و آگاهى‏بخشى.
4ـ از نظر صدق و حقانيت دين، ايشان قائل به حقانيت اديان در عرض يكديگر مى‏باشند. بنابراين شيعه و سنى و يا مسيحى، يهودى و مسلمان بودن فرقى ندارد (پلوراليسم دينى).
5ـ در باب روش‏شناسى قلمرو دين، ايشان معتقدند كه نبايد قلمرو دين را از متن دين و با معيارهاى دينى جست و جو كرد؛ بلكه منحصرا بايد از بيرون دين و با ملاك‏هاى برون دينى قضاوت كرد.
6ـ در فلسفه علوم اجتماعى، ايشان معتقدند كه دين در مقام داورى، هيچ نسبتى با علوم انسانى و اجتماعى ندارد.
7- در باب وحى و نبوت ايشان وحى را به تجربه دينى كه امرى بشرى و خطاپذير است فرو مى‏كاهد. هر يك از مسايل ياد شده و نيز ديگر آراى ايشان، نيازمند مباحث بسيارى است و اشكالات بسيارى بر آنها وارد مى‏باشد. اساسا همه اين آرا، برگرفته از گرايش ويژه‏اى در باب معرفت‏شناسى و دين‏شناسى غرب است و ده‏ها سال است كه اين آرا در خود جهان غرب مورد نقد و چالش قرار گرفته است. انديشمندان مسلمان نيز در رابطه با اين مسائل، نگاشته‏هاى زيادى به يادگار گذاشته‏اند. (براى آگاهى بيشتر ر.ك: ـ كتاب نقد موسسه فرهنگى انديشه معاصر (شماره 1 ـ6) ـ شريعت در آينه معرفت آيت اللّه‏ جوادى آملى ـ معرفت دينى صادق لاريجانى ـ قبض و بسط در قبض و بسطى ديگر صادق لاريجانى ـ تحول فهم دين احمد واعظى - كلام جديد، عبدالحسين خسروپناه - سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، محمد حسن قدردان قراملكى - سويه‏هاى پلوراليزم، محمد حسن قدردان قراملكى - تحليل و نقد پلوراليزم دينى، على ربانى گلپايگانى - باورها و پرسش‏ها، مهدى هادوى تهرانى - از قبض معنا تا بسط دنيا، داوود مهدى‏زادگان - انتظار بشر از دين، عبدالله نصرى ) جهت آشنايي بيشتر با نظرات نامبرده نامه دوم آيت الله سبحاني به دكتر سروش ارائه مي گردد :
دومين نامه آيت الله جعفرسبحاني به دكترسروش منتشر شد. به گزارش الف از خبرگزاري جمهوري اسلامي، متن اين نامه به شرح زير است:
بسم الله الرحمن والرحيم
دانشمند محترم جناب آقاي دكتر سروش
با اهداي سلام
نامه جنابعالي همراه با مصاحبه دوم كه در برخي از روزنامه‌ها منتشر شده بود، به دستم رسيد. براي اينكه در داوري، دچار لغزش نشوم دو بار آن را به دقت خواندم. لازم ديدم يك رشته تذكراتي را تقديم كنم، اميد است درباره آنها تأمل و دقت بيشتري فرماييد. شكي نيست كه شما پس از بازگشت از «لندن» به ايران، در آغاز انقلاب اسلامي، مبداء آثار نيك و سازنده‌اي بوده‌ايد. كتاب «نهاد ناآرام» شما كه در آن حركت جوهري را به زيباترين بيان مطرح كرده‌ايد، از ارزش بالايي برخوردار است. همچنين اثر ديگرتان به نام «دانش و ارزش» موجي در ميان علاقه‌مندان به مسائل فلسفي و كلامي پديد آورد و نيز تدريس نهج‌البلاغه از نظر اخلاقي اثر مثبتي داشت و پيوسته شما در دل علاقه‌مندان و جوانان و عالمان ديني جاي باز مي‌كرديد. دوست عزيز شما كه نامش را نمي‌برم، نقل مي‌كرد: هنگامي كه جنابعالي در دبيرستان علوي درس مي‌خوانديد دفتري براي كارهاي روزانه داشتيد و اگر ترك اولايي از شما سر مي‌زد، در آن دفتر يادداشت مي‌كرديد، تا بعدا جبران كنيد و از اين طريق به سفارش علماي اخلاق در مورد «مشارطه و مراقبه» جامه عمل مي‌پوشانيديد. بنابراين، بايد در جست‌وجوي علتي باشيد كه چرا آن قرب و منزلت، پس از مدتي قوس نزولي پيدا كرده است. بايد در اين پديده كه در زندگي شما رخ داده است كاوش كنيد و علت آن را به دست آوريد. روي آوردن سيل جوانان روزي، و دوري جستن دوستان و محبان، روز ديگر، دو پديده‌اي است كه قطعا بدون علت نخواهد بود.
علل فاصله‏گيري‏ها‌
1- دوستان شما از زماني به تدريج از شما فاصله گرفتند كه شما مسئله قبض و بسط شريعت را مطرح كرديد و درباره آن كتاب مستقلي در چند صد صفحه منتشر كرديد با اينكه حضورا به جنابعالي عرض كرده بودم كه اين نظريه با خاتميت ناسازگار است، زيرا شريعت ثابت، اما فهم متغير سبب مي‌شود كه هيچ گزاره يقيني در اسلام نباشد و همه انديشه‌هايي كه از قرآن و سنت و عقل و خرد به دست آورده‌ايم پيوسته لرزان بوده و به مرور زمان دگرگون گردد و اين نكته را در يك مجلس طولاني در منزل آقاي فاضل ميبدي در حضور دوست عزيزتان آقاي «رخ‌صفت» يادآور شدم و درخواست كردم كه در اين مسئله تجديدنظر كنيد. 2- طرح مسئله «صراط‌هاي مستقيم» در مقابل قرآن كه فقط به يك صراط تكيه مي‌كند و مي‌گويد: «وهذا صراط مستقيما فاتبعوه ولاتتبعوا السُّبل فتفرق بكم عن سبيله» (انعام/153) باز فاصله را زيادتر كرد و قلوب مملو از مهر و محبت به بيان و قلم شيرين شما را، از شما دور ساخت.

3- روزگاري مسئله حسن و قبح عقلي را مطرح كرديد و از خود گرايش اشعرگري نشان داديد و نظرتان اين بود كه بايد «حسن و قبح» را از شرع گرفت، نه از عقل و آنچه قرآن و يا سنت متواتر بر زيبايي يا نازيبايي فعل صحه گذارده است، براي ما كافي است، ديگر نيازي به تحسين و تقبيح عقلي نيست. در انجمن فلسفه و حكمت، سه نوبت سخنراني درباره حسن و قبح عقلي ايراد كردم و در آنجا يادآور شدم كه اگر حسن و قبح عقلي را به كلي انكار كنيم حتي حسن و قبح شرعي نيز ثابت نمي‌شود، زيرا يكي از احتمالات اين است كه آنچه قرآن گفته، جدي نبوده و خلاف واقع بوده است. رفع اين احتمال از خود قرآن امكان‌پذير نيست، زيرا همان شبهه به گفتار دوم نيز متوجه است، اينجاست كه بايد از حسن و قبح عقلي بهره بگيريم و بگوييم كه كذب و دروغ بر خداوند كريم كه توانا و حكيم است، قبيح است و هرچه گفته است از صحت و استواري برخوردار است. به خاطر دارم كه شما اين بخش را پذيرفتيد.

4- خاتميت و مرجعيت علمي امامان معصوم مطرح شد و ديدگاه شما اين بود كه مرجعيت علمي آنان با اصل خاتميت سازگار نيست و در اين مورد، نقدي حضور عالي ارسال شد و تاكنون پاسخ آن را دريافت نكرده‌ام و همين نيز يكي از اسباب فراق و جدايي گرديده است.
5- اخيرا نيز مسئله تفسير وحي به نحوي كه بيان خواهد شد، مصداق اين مثل شد كه «گل بود و به سبزه نيز آراسته شد»! شما بايد در علل فراق و جدايي بيش از اين فكر كنيد وگرنه حضرتعالي همان نويسنده توانا و گوينده شيواسخني بوديد كه همه شما را دوست داشتند و اظهار علاقه مي‌كردند.
6- يكي از علل فراق و دوري، مطرح كردن سخنان دو پهلو است كه موافق و مخالف برداشت‌هاي مختلفي از آن مي‌كنند و بر فرض آن كه برخي از اين نظرات حضرتعالي صحيح و پابرجا شد (و از نظر من صحيح نيست) مصداق گفتار الهي است كه مي‌فرمايد: «باطنه فيه‌الرحمة و ظاهره من قبله العذاب»(حديد/13)
ما، در عصري زندگي مي‌كنيم كه عوامل گمراه‌كننده طيف جوان در آن، از ماهواره‌ها گرفته تا فيلم‌ها و راديوها و افكار و انديشه‌ها و ايسم‌هاي نوظهور فراوان است و هر كدام ايمان جوانان ما را نشانه گرفته‌اند. در چنين شرايطي انتظار از آن تربيت شده و فارغ‌التحصيل دبيرستان علوي و شاگرد ممتاز شهيد مطهري آن است كه از هر نوع سخن گفتن دوپهلو كه باورها را مي‌سوزاند بپرهيزيد و اگر آن دفتر دوران نوجواني را به همراه داريد اين ترك اولي‌ها! را در گوشه آن يادداشت بفرماييد. مثلا اگر همه ما مي‌گوييم قرآن كتاب حضرت محمد(ص) است، مقصود از آن اين است كه قرآن كتاب خداست كه بر حضرت محمد(ص) نازل شده است ولي شما اين جمله را مي‌گوييد و پس از آن جملاتي را مي‌آوريد كه برخلاف مقصود همگان است، مي‌گوييد: «پيامبر در آفرينش قرآن، نقش محوري دارد»، يا «روحيات پيامبر از شادي و غمگيني در كتاب او اثر گذاشته است»، يا «برخي از آيات قرآن از فصاحت و بلاغت بالاتري برخوردار نيست و مربوط با روحيات و شجره‌اي است كه اين ميوه از آن چيده شده است»! آيا اين جمله‌ها و اين نكته‌ها به هر نحوي كه توجيه كنيم به ايمان جوانان كمك مي‌كند يا خرمن ايمان آنان را آتش مي‌زند؟ جنابعالي انتظار داريد اين نوع مسائل را برهنه و بدون دليل مطرح كنيد و دوستان شما بسان گذشته نسبت به جنابعالي اظهارعلاقه كنند و اگر از آنان بي‌مهري ديديد گله كنيد و بي‌مهري آنان را با دو شعر بدرقه فرماييد: نمي‌كنم گله‌اي ليك ابر رحمت دوست
به كشتزار جگرتشنگان نداد نمي
چرا به يك ني قندش نمي‌خرند آن كس
كه كرد صد شكر افشان از ني قلمي
ولي دوستان در جواب شما مي‌گويند:
تو خود گركني اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اختري را!
از اين تذكرات و يادآوري‌هاي خالصانه بگذرم و برگردم به مطالبي كه در مصاحبه دوم و ناظر به نقد اينجانب بيان فرموده‌ايد و موارد مهم آن را بررسي كنم:
1- حقيقت وحي در اين مصاحبه؟
واقعيت وحي در اين مصاحبه در چند جمله بيان شده است كه برخي را مي‌آوريم: الف. قرآن ميوه شجره طيبه شخصيت محمد(ص) بود كه به اذن خدا ثمربخشي كرد، (توتي اُكلها كل حين باذن ربها) و اين عين نزول وحي و تصرف الهي است. در جاي ديگر مي‌فرماييد: آن محمد(ص) كه فاعل و قابل وحي است، بشري است مويد و مطهر و لذا «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» و از شجره طيبه وجود او جز ميوه‌اي طيب برنخواهدخاست. در جاي سومي مي‌فرماييد: همين است معناي آنكه وحي و جبرئيل تابع شخصيت پيامبر بودند و ... قوه خيال پيامبر در فرآيند وحي دخالت مي‌كند... و شخصيت بشري تاريخي محمد(ص) در قرآن همه‌جا جلوه‌گر است. باز در جاي ديگر مي‌فرماييد: پيامبر اسلام در فرآيند وحي موضوعيت دارد، نه طريقيت و بشري است كه قرآن بر او نازل و از او جاري شده است و هر دو تعبير در متن قرآن آمده است. دو قيد «نزول» و «بشريت» در عميق‌ترين لايه‌هاي وي نزول دارند و بدون توجه به اين دو صفت مهم نمي‌توان وحي تفسيري خردپسند عرضه كرد.
تحليل
ما به همين بخش‌ها از سخنان جنابعالي بسنده مي‌كنيم، آنگاه «وحي محمد(ص)ي» (قرآن) را به داوري مي‌پذيريم تا او در صحت اين تفسير خردپسند! قضاوت كند: قرآن اين نظريه را به شدت رد مي‌كند. قرآن هرگز براي پيامبر نه موضوعيت قائل است و نه كلام خدا را ميوه درخت پيامبر مي‌داند، بلكه «وحي قرآني» مي‌گويد هرچه هست بدون دست‌خوردگي و بدون تصرف و بدون اينكه با افكار و انديشه‌هاي بشري پيامبر آميخته شود، زلال وحي را بر زبان او جاري ساخته است:
«وكذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا» (شوري/7).
«انا انزلناه قرآنا عربيا». (يوسف/2).
«ولقد اوحي الي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ» (آل عمران/19).
«ولاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه» (طه/114).
«قل انما اتبع ما يوحي الي من ربي» (اعراف/203).
قرآن اصرار مي‌ورزد كه وحي الهي را از هر نوع آميختگي به سخن غير خدا حتي روحيات پاك و متعالي پيامبر گرامي مصون بدارد، در حالي‌كه شما برعكس آن اصرار مي‌ورزيد، به اين آيات ياد شده در زير توجه بفرماييد: «ولو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» (نساء/82).
خواهشمندم در كلمه «من عند غيرالله» دقت كنيد. هرگاه قرآن ميوه شجره طيبه است، قطعا ميوه از شجره متاثر خواهد بود، در اين صورت، از حالت زلالي بيرون آمده و وحي الهي آميزه بشري پيدا خواهد كرد. لابد مصاحبه آقاي كاردينال «جان يوس تووان» مسوول گفت‌وگو با مسلمانان در واتيكان را خوانده‌ايد كه مي‌گفت: «من حاضر به گفت‌وگوي ديني با مسلمانان نيستم، زيرا آنان اصلي را پذيرفته‌اند كه ما نپذيرفته‌ايم. آنان مي‌گويند: وحي الهي بدون دست‌خوردگي و به صورت زلال از مقام ربوبي بر قلب رسول خدا و آنگاه بر زبان او وارد شده و دست‌نخورده به دست آنها رسيده است. ولي نظريه شما كه وحي الهي را ميوه شجره طيبه وجود پيامبر مي‌داند، هرچند اين شجره را خدا كاشته باشد، سرانجام وحي را از حالت زلالي و دست‌نخوردگي بيرون آورده و رنگ بشري به آن مي‌دهد. آيا گفتار شما شبيه سخن آن كاردينال نيست؟ شما گفته‌ايد: «ساده‌تر تصوير باغبان و درخت است. باغبان بذر مي‌كارد و درخت، ميوه مي‌دهد و اين ميوه همه چيزش از رنگ و عطر و شكل گرفته تا ويتامين‌ها و قندهايش مديون و مرهون درختي است كه از آن برمي‌آيد. درختي كه در خاك ويژه‌اي نشسته و نور و غذا و هواي ويژه‌اي مي‌نوشد.» هرگاه وحي الهي ميوه شجره طيبه وجود محمد(ص)ي باشد و شخصيت او حالت فاعلي و قابلي دارد، پس چرا بر مطلب يادشده در زير تاكيد مي‌كند: به پيامبر خطاب مي‌كند: «لا تحرك به لسانك لتعجل به* ان علينا جمعه و قرآنه* فاذا قرآناه فاتبع قرآنه* ثم ان علينا بيانه» (قيامت/16-19).
حاصل مفاد آيات اين است: اي پيامبر زبانت را به خاطر عجله براي خواندن قرآن حركت مده، زيرا جمع‌آوري و خواندن آن برعهده ماست، پس هرگاه آن را تلاوت كردي از خواندن آن پيروي كن، حتي بيان و توضيح آن برعهده ماست. هرگاه واقعا معاني از خدا و صورت از پيامبر است، پس اين همه نهي از عجله در قرائت و امر به پيروي از تلاوت جبرئيل، چيست؟ هرگاه پيامبر با اختيار و آگاهي خود، آنچه را از وحي مي‌گرفت، در اين قالب مي‌ريخت، ديگر شتابزدگي در تلاوت آن‌چه معني دارد و چرا قرآن مي‌فرمايد: «از تلاوت جبرئيل پيروي كن»؟ دقت در اين آيات نشان مي‌دهد كه زلال وحي با همان مفاهيم و الفاظ كه از نظر حكيمان الهي نوعي تنزل «غيب به شهود» است بر قلب رسول خدا فرود آمده و بر زبان او جاري شده و هيچ فردي در فعاليت قرآن موثر نبوده است. آيا با اين وصف صحيح است كه بگوييم «پيامبر در وحي نقش فاعلي داشته» و موضوعيت دارد. اين نوع نظريه‌ها هرچند با نيت پاك عرضه شود، نتيجه آن كمك به كساني است كه از مقام و موقعيت وحي مي‌كاهند تا كم‌كم به آن آب و رنگ بشري بدهند و سپس انديشه‌هاي خود را در كنار انديشه‌هاي وحي الهي قرار داده و به تدريج منزلت وحي الهي را كم‌رنگ سازند؟
جناب آقاي سروش! شما «تجربه‌هاي ديني عارفان» را مكمل و بسط‌دهنده «تجربه ديني» پيامبر مي‌دانيد و از اين طريق مرز بين وحي نبوي را با وحي عارفان از ميان مي‌بريد و در كتاب «تجربه ديني» حتي نوشته‌ايد: «چون وحي، تجربه ديني است و تجربه ديني درباره ديگر انسان‌ها نيز روي مي‌دهد، پس تجارب ديني ديگر نيز، به فربهي و غناي دين مي‌افزايد و با گذشت زمان، دين بسط و گسترش پيدا مي‌يابد، از اين رو تجربه‌هاي ديني عارفان، مكمل و بسط‌دهنده تجربه ديني پيامبر است، و در نتيجه دين خدا رفته‌رفته، پخته‌تر مي‌گردد. اين بسط و گسترش در معرفت ديني بلكه در خود دين و شريعت صورت مي‌گيرد. (تجربه ديني، ص28). بنابراين آيين اسلام از اصول و فروع در طول اين چهارده قرن فربه شده و در نتيجه آميزه است از تجربه نبوي و تجربه عارفان. آيا واقعا چنين است؟! با كمال ارجي كه عرفان و عارف دارند اما شطحات برخي از عارفان را نقطه مقابل توحيد قرآن مي‌دانيم. آنجا عارفي جهان امكاني را عين خدا مي‌داند و مي‌گويد: «الحمدالله خلق الاشياء وهو عينها» يا آنجا كه مولوي واجب و ممكن را پيش از بسط يك چيز مي‌داند، كه بعدا، ميان آن دو جدايي فتاده است چنانكه مي‌گويد:
منبسط بوديم و يك گوهر همه
بي‌سرو بي‌پا بديم آن سر همه
يك گهر بوديم همچون آفتاب
بي‌گره بوديم و صافي همچو آب
چون به صورت‌آور آن نور سره
شد عدد چون سايه‌هاي كنگره
كنگره ويران كنيد از منجنيق/ تا رود فرق از ميان اين فريق
من مايل به قلم‌فرسايي در اين موارد نيستم وگرنه تضاد تجربه نبوي- به اصطلاح حضرت عالي- با تجربه عارفان در مواردي فزون‌تر از آن است كه در اين نامه بگنجد.
2- محمد(ص) بشر است
در اين مصاحبه حتي در عنوان آن بر بشر بودن پيامبر(ص) تاكيد شده است و اين جاي شگفت است مگر كسي بشر بودن او را انكار كرده است؟ بايد واقعيت پيامبر را در اين جمله جست‌وجو كرد كه: «قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي...» (كهف/110). اين جمله از آيه براي پيامبر دو موقعيت قائل است: 1- بشري است مانند ديگر بشرها. 2- بر او وحي مي‌شود.
بخش اول، جنبه اشتراك پيامبر با ساير انسان‌ها است و آن را مي‌توان با اصول مادي‌گري تجزيه و تحليل كرد. بخش دوم، جنبه وحياني و غيبي است و آن قابل اندازه‌گيري و تجزيه و تحليل به وسيله ابزار و ادوات مادي نيست و به اصطلاح از مقوله «غيب» است و درك كنه آن از توانايي انسان بيرون است و بايد به آن ايمان آورد، چنانكه مي‌فرمايد: «الذين يومنون بالغيب» (بقره/3) اصولا قرآن، مسائلي را به عنوان «شهادت» و «غيب» مطرح مي‌كند، هرچند هر دو، نسبت به خدا شهود و شهادت است، اما نسبت به ما انسان‌هاي محدود، برخي شهود و برخي ديگر غيب است. يك رشته واقعيات از آن نظر غيب است كه ما حس شناخت آن را نداريم، از افق انديشه ما دور است، مانند جهان برزخ، قيامت و نبوت و وحي، بايد اينها را با صفات آنها و نشانه‌هاي آنها شناخت، نه با جنس و فصل و نه با بيان كنه.
3- مسئله خطيب و بلندگو
شما اعتقاد و باور عمومي مسلمانان را درباره وحي كه به زلال بودن آن معتقدند و آن را از هر نوع آميختگي به روحيات بشري بالاتر و برتر مي‌دانند، تشبيه به خطيب و بلندگو كرده‌ايد و در اين زمينه چنين مي‌فرماييد: «تصويري كه از محمد(ص) در ذهن شماست، گويا تصوير خطيب و بلندگو يا ضبط صوت جهت خطيب مي‌گويد و بلندگو آن را پس مي‌دهد، يعني پيامبر چون بلندگو طريقيت و ابزاريت محض دارد.» با كمال پوزش ما هرگز مقام ربوبي و مقام رسالت را مانند خطيب و بلندگو نمي‌دانيم بلكه معتقديم: «خدا پيام ده» و پيامبر «پيام‌آور» است. اما اين پيام‌آوري با بلندگو بودن فرسنگ‌ها فاصله دارد كه هرگز نمي‌توان بين آن دو مشابهتي انديشيد و آن اينكه: اين پيام‌آور بايد از نظر كمالات روحي و معنوي به مراتبي برسد تا گوش او علاوه بر حس مادي، گوش برزخي پيدا كند تا صداي فرشته را بشنود. چشم او چشم برزخي گردد تا صورت فرشته را ببيند و از نظر قدرت روحي به جايي برسد كه در عين اينكه در عالم ماده است، عالم غيب را شهود كند، اما نلرزد و نترسد و خود را نبازد و وحي الهي را دريافت كند و سر سوزن در آن تصرف نكند و به پيروانش برساند، آيا موقعيت چنين فردي، موقعيت بلندگو است؟
4- پيامبر وانتظار وحي:
يكي از روشن‌ترين گواه‌ها بر اين كه مساله وحي، ميوه وجود پيامبر (ص) نبوده بلكه تاج افتخاري بر روح وروان او بوده اين است كه پيامبر (ص) در انتظار وحي مي‌نشست. يهوديان به اين بهانه كه مسلمانان به سوي قبله آنان نماز مي‌خوانند، مسلمانان را سرزنش مي‌كردند وپيامبر الهي در اين مورد، انتظار داشت پاسخ قطعي از جانب خدا بشنود وپيوسته درانتظار وحي بود،ورو به آسمان مي‌كرد،وروح وروانش با عالم بالا پيوند مي‌خورد تادراين‌باره از طرف خدا وحيي پديد آيد چنانچه مي‌فرمايد: قد نري تقلب وجهك في السماء فلنولينك قبله ترضي‌ها فول وجهك شطر المسجد الحرام وحيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره ... *(بقره / ‪(۱۴۴
نگاههاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله نهايي)مي بينم.
اكنون ترا به سوي قبله اي كه از آن خشنود مي‌شوي مي‌گردانيم، پس روي خود رابه سوي مسجد الحرام كن وهركجا كه باشيد روي خودرا به سوي آن بگردانيد.
از يكي از عارفان بزرگ نقل فرموديد كه جبرائيل را هم پيامبر (ص) نازل مي كرد. ما بيش از ‪۱۴سال در محضر آن عارف بزرگ درس خوانديم وانديشه هاي علمي او را چاپ ومنشتر كرده ايم. من خاطر ندارم كه چنين جمله اي فرموده باشد،و اگر هم گفته، سخن او قبل وبعدي داشته كه مقصود او را روشن مي‌كرده وگرنه آن عارف سالك كه جهان اسلام، انقلاب عظيمي برپا كرد برخلاف قرآن سخن نمي گويد . قرآن درباره نزول فرشتگان يادآور مي‌شود كه نزول آنها به امر خدا است نه به امرپيامبر(ص)چنانكه مي‌فرمايد:ومانتنزل الابامرربك(مريم/ ‪(۶۴، جز به فرمان پروردگار تو نازل نمي‌شويم.
وشايد مقصود آن عارف بزرگ اين است كه بر اثر دعاي پيامبر (ص) ودرخواست او جبرئيل شرفياب محضرش شد.
در سال هشتم بعثت، مشركان قريش با يهود خيبر تماس گرفتند و چون آنهارا دانايان شرايع پيشين مي‌دانستند،از نبوت حضرت محمد(ص) سوال كردند، آنان گفتند: سه مطلب راازاو سوال كنيد،اگر پاسخي صحيح داد آن نشانه نبوت اوست.
سه سوال آنان مربوط به اصحاب كهف وذوالقرنين وروح بود، پيامبر گرامي(ص) در پاسخ به آنان در انتظار وحي نشست، نه اينكه فورا ميوه اي از شجره وجودش بچيند ودرباره آنان سخن بگويد. لذا وحي الهي او را چنين مورد خطاب قرار داد: يسالونك عن ذي القرنين قل سآتلوا عليكم منه ذكرا(كهف/ ‪.(۸۳
ازتو درباره ذوالقرنين مي‌پرسند، بگو بزودي بخشي از سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم كرد.
آنگه درباره سوال سوم فرمود:يسآلونك عن الروح قل الروح من امر ربي وما اوتيتم من العلم الا قليلا( اسراء/‪ .(۸۵از تو درباره روح سوال مي‌كنند، بگو:روح ازفرمان پروردگار من است وجزاندكي ازدانش به شما داده نشده است.
تصور مي‌كنم اين همه آيات كه به درستي نظريه عموم مفسران گواهي مي‌دهد براي اثبات آن كافي باشد. برگرديم به موضوع ديگر:
5- پيامبر نه دانشمند
جنابعالي در هر دو مصاحبه صريحا و تلويحاپيامبر ص را نبي مي‌دانيد نه دانشمند.
البته اين از هم از همان سخن هاي دو پهلوست. جمله نبي است ترفيع مقام است، نه دانشمند. نفي آگاهي او از علوم و دانش هاي انساني است وگويا ناآگاهي او را چندان عيب نمي‌دانيد!،البته نفي دانشمند به اين معني كه دانش،بسان دانش انسانهاي عادي زايده فكر او نيست، مورد پذيرش همگان است.
اكنون مطالبي را تقديم حضورتان مي‌كنم:
قرآن يادآور مي‌شود كه ما اسماء‌را به آدم آموختيم. مسلما مراد از اسماء، الفاظ و عبارات نيست، بلكه حقايق اشياء است به گواه آنكه مي فرمايد:وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكه:سپس اسماء را ( علم اسرار آفرينش را ) به آدم آموخت،سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد و فرمود: انبئوني باسماء هوء‌لاء‌ان كنتم صادقين اگر راست مي‌گوييد نامهاي اينان را براي من بازگو كنيد.
دقت بفرماييد در دو كلمه ذيل:
‪(۱عرضهم.
‪ (۲باسماء هوء‌لاء.
اين ضمائر حاكي از آن است كه اسرار را بر آدم عرضه كرد و او از حقايق اشياء و اسرار آفرينش آگاه است.اكنون صحيح است كه بگوييم:خاتم پيامبران، اشرف و افضل پيام رسانان وآنكه شما درباره او چنين سروده ايد:
بال در بال ملائك به تماشاي رسولان طاير گلش قدسي و تو خود عين مطاري از بسيطترين و پيش پا افتاده‌ترين علوم حتي علوم آن روز آگاه نبوده است.
حديثي را از فصول الحكماز فص شيثي چنين نقل كرده ايد: پيامبر اكرم (ص) اعراب را از دخالت در لقاح گياهان واز گرده افشاندن از نخلهاي نر بر نخل هاي ماده منع مي‌كرد، چون درختان كم بار شدند، به اشتباه خود پي برد و گفت: شما امور دنيايي را نيكوتر مي‌دانيد، و من كار آخرت را نيكوتر از شما مي‌دانم .
يادآور مي‌شوم اين حديث در صحيح، مسلم است، و محققان درباره اين حديث نقدي دارند ومخلص در كتاب الحديث النبوي بين الروايه والدرايه دراين مورد بررسي دارد كه گويا به نظر شما نرسيده است.آيا مضمون اين حديث، با زندگي پيامبر ص تطبيق مي‌كند؟ فرض كنيم پيامبر ص نه نبي بود ونه دانشمند، اما در هر حال در نقطه اي بزرگ شده است كه سرسبد ميوه هاي آنان خرما و بيشترين درختان آنجا را نخلها تشكيل مي‌داد، آيا مي‌شود پيامبر (ص) ازاين سنت ديرينه الهي كه عرب جاهلي از آن آگاه بود، آگاه نباشد؟ اين بسان آن است كه يك فرد بزرگ شده در مازندران از سنت هاي الهي درباره مركبات و برنج آگاه نباشد.
شاگرد ممتاز پيامبر خاتم واشرف خلايق،اميرمومنان علي ابن ابيطالب(ع) مي گويدسلوني قبل آن تفقدوني مسلما سخن او تنها مربوط به عوالم غيبي نيست بلكه از گستردگي خاصي برخوردار است . آيا علي (ع) از چنين موقعيت علمي برخوردار بود واستاد بزرگوار برخوردار نبود؟ !ما لكم كيف تحكمون تكامل يك بعدي عين نقص است:
سخنان شما درباره تكامل پيامبر نسبت به عوالم غيبي اگر اغراق آميز نباشد در حد اثبات كمال است او به جايي مي‌رسد كه جبرائيل را توان همراهي با او نيست او از نظر قرب به مرحله اي مي‌رسد كه فاصله او كمتر از آنچه تصور مي‌شود بوده است چگونه اين پيامبر تكامل يافته در امور غيبي در جهان شهود در نازلترين درجه قرار مي‌گيرد وآگاهي او در علوم طبيعي و فلكي در حد عرب جاهلي مي‌باشد.
اين تكامل يك بعدي،بسان اين است كه كودكي قلبش رشد كند اما مغزش و ساير اعضايش به همان حالت بماند اگرواقعا آگاهي پيامبر (ص) نسبت به جهان طبعيت در حد عرب جاهلي بود پس مضمون آيات ياد شده در زير چيست؟ يا عرب جاهلي از مضمون آيات آگاه بود؟
‪ (۱ومن كل شي خلقنازوجين لعلكم تذكرون از هر چيز يك جفت آفريديم شايد متذكر شويد.،آيا عرب جاهلي از جفت بودن هر موجود طبيعي وهر ذره از ذرات جهان آگاه بود؟
‪۲)وتري الجبال جامده وهي تمرمرالسحاب صنع الله الذي اتقن كل شي انه بكل شي خبير، كوهها را مي‌بيني وميپنداري كه ساكن وجامدند ولي چون ابر در حركتند اين آفرينش خداوندي است كه همه چيز را دوست واستوار آفريده است واواز كارهايي كه شما انجام مي‌دهيد مسلما آگاهست اين آيه مربوط به حركت كوهها در همين جهان است نه در قيامت، به گواه اينكه ميگويد صنع الله ومسلما روز قيامت روز صنع نيست روز ويراني كوههااست و شايد شما در نهاد ناآرام درباره اين آيه سخن گفته باشيد.
‪۳)فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما تواناييم،آيا عرب جاهلي از تعداد آن مشرقها و مغرب‌ها آگاه بود؟
اين نامه گنجايش آن را ندارد كه اعجار علمي قرثآن را در اينجا منعكس كنم و فكر مي‌كنم مطالعات قبلي شما، نيز در اين موضوع كافي باشد، ولي پيشنهاددارم كه حداقل كتاب باد و باران آقاي بازرگان را مطالعه فرماييد تا روشن شود چگونه ايشان از آيات مربوطه به اين دو پديده اعجاز علمي قرآن را ثابت كرده است ؟
‪ (۵ما من حادث الا وهو مسبوق بماده ومده
در مصاحبه آن عزير، به اين قاعده فلسفي اشاره شد كه هر حادثي پيش از حدوث مسبوق به ماده وزمان است وطبعا وحي الهي نيز چون حادث است از اين قادعه مستثني نيست بنابراين نمي‌توان وحي الهي را پيراسته از اين دو دانست .
اين سخن از مولف گرامي نهاد ناآرام بسيار بعيد است. قاعده ياد شده به شهادت برهان ودليل و كلمات حكميان اسلام مانند صدالمتالهين ومحقق سبزواري وغيرهما، مربوط به حادث مادي است و ارتباطي به مجردات بالاخص مقوله علم و معرفت وبالاتر از آن وحي الهي ندارد وچگونه اين قاعده بر مجرد تطبيق شده ونتيجه هماهنگ با خواسته گرفته شده است .
6- ناسازگاري ظواهر قرآن با علم بشري
از موضوعاتي كه در مصاحبه خود مطرح كرده‌ايد در كتاب تجربه نبوي نيز در اين‌باره گفت وگو نموده‌ايد مساله ناسازگاري ظواهر قرآن با علم بشري است.
بسيار خوشوقتيم كه تعبير ظواهر قرآن را به كار برده‌ايد،نه خود قرآن، وبهتر بود كه مي‌گفتيد ناسازگاري برداشتهاي بشري ما از قرآن با علم بشري.
اصولا بين علم ووحي خطاناپذير كوچكترين تعارضي نمي‌تواند وجود داشته باشد اگرتعارضي به چشم بخورد يكي از دو علت زير را دارد.
‪ (۱دانش بشري دانش تكامل پذير و متحول و روبه رشدي بوده وهيچگاه ثابت و صددرصد صحيح نيست بنابراين آنچه ما امروزان را علم مي‌انگاريم ممكن است فردا تكامل يابد ويا تغيير كند وتعارض از بين برود.
‪ (۲برداشت ما از وحي برداشتي ناقص بوده ونادرستي فهم ما مايه توهم تعارض شده باشد از اين دو جهت نمي‌توان بين اين دو ناسازگاري انديشيد.
مثلا روزگاري داروينيسم وتكامل انواع مطرح گرديد ولرزه بر اندام گروهي از افراد افكند كه با خود فكر مي‌كردند كه نظريه تكامل انواع چگونه با خلقت مستقل آدم سازگار است ؟ زير طبق اين اصل ريشه همه موجودات زنده به يك موجود تك سلولي بر مي‌گردد كه بر اثر تكامل، به صورت انواعي درآمدند ولي چيزي نگذشت كه داروينيسم به نئو داروينيسم وآنگه به نظريه سومي به نام جهش يا موتاسيون تبديل شد و تازه همگي فرضيه اي پيش نبوده و از نظر علمي ثابت نشدند،باش تا صبح دولتش بدمد.
اكنون برمي گرديم به مواردي كه شما آنها را ناسازگاري قلمداد كرديد وشايد قبل از شما ديگران نيز چنين فكري كردند.
الف) مساله هفت آسمان :
درباره هفت آسمان وبه تعبير قرآن سبع سماوات مفسران سخناني گفته اند ولي بايد توجه نودكه قران درحالي كه از هفت ثآسمان سخن ميگويد ولي هرآنچه رادرچشم انداز بشر قرار گرفته آسمان دنيا مي‌داند و در اين صورت آن شش آسمان در قلمرو رويت بشر امروز نيست چنانكه مي‌فرمايد انا زينا السماء الدنيا بمصابيح ما آسمان را نزديكتر را با چراغهايي آراستيم و آنها از رخنه شياطين حفظ كرديم.
بنابراين، از نظر قرآن آسمانهاي ديگر از چشم ما پنهان است وبه اميداينكه دانش بشر پيش رود و از آنها هم چيزي را در اختيار بگذارداين حقيقت در صورتي روشن مي‌شود كه قرآن عالم ماده وباالاخص عالم بالا را پيوسته درحال گسترش مي‌داند يعني پيوسته بر عرض و طول جهان افزوده مي‌شود وهرچند براي ما ملموس نباشد چنانكه مي‌فرمايد: والسماء بنيانهابآيد وانالموسعون (ذاريات/ ‪(۴۷ماآسمان را به قدرت بنا كرديم وهمواره آن را وسعت بخشيديم.
با توجه به اين دو آيه شناخته نشدن بيش از يك آسمان به وسيله علم امروز گواهي بر نفي آسمانهاي ديگر نيست.
ب)مس شيطان
يكي از نقاط ناسازگاري ظواهر قرآن با علم امروزاين است كه ديوانگي معلول را مس شيطان مي‌داند وشما در اين مورد آورده ايد:
آيت الله طالقاني پا را فراترمي نهد ودر پرتوي از قران، در تفسير آيه كالذي يتخبطه الشيطان من المس آشكارا مي‌گويد، ديوانگي را ناشي از تماس وتصرف جن وشيطان دانستن از عقايد اعراب جاهلي بوده و قرآن به زبان قوم سخن گفته است و اين رايي است كه پاره اي از مفسران جديد عرب هم اظهار داشته اند.
اولا، مرحوم طالقاني در تفسير اين آيه سه احتمال نقل كرده است
الف ) ديو زدگي ودچار بيماري صرع واختلات رواني ناشي از آن شدن
ب)ميكروبي كه در مراكز عصبي نفوذ كرده است
ج) منشاء وسوسه وانگيزنده اوهام و تمنيات
از اين سه احتمال آنچه بر حسب ظاهر كلام، مورد قبول مرحوم طالقاني است، همان احتمال سوم است، به گواه عبارت‌هايي كه قبل از احتمال ياد شده، آورده است، اينك عبارت هاي وي:چون رباخوري، انحراف از مسير انساني و طبيعي است و رباخوار دچار خبط زدگي در انديشه و آشفتكي مي‌شود وخوي كينه توزي وبدانديشي نسبت به مردم نيز در او راسخ مي‌شود در هر حال، پيوتسه در نگراني و آشفتگي به سر مي‌برد و به خود مي‌پيجد، اين حالات در كردار وگفتار وحركات چشم ودست وپايش نمايان است ...(پرتوي قرآن،ج‪ ۲ص‪(۲۵۳ بنابراين عبارت منشاء وسوسه وانگيزنده اوهام وتمنيات، اشاره به همين مطالب است.ظاهراين عبارت دلالت بر اين دارد كه وي همين احتمال را برگزيده است. بنابراين،اين كه مرحوم طالقاني آيه را مظابق فرهنگ اعراب جاهلي معنا كرده است، نسبت درستي نيست.
ثانيا: فرض مدخليت شيطان وجن دربيماري صرع واختلات عصبي ورواني،با استناد آن به اسباب طبيعي منافات ندارد،زيرا تاثير اسباب غيرطبيعي درحوادث طبيعي در طول اسباب وعلل طبيعي است، نه درعرض آنها، چنانكه تاثيراراده الهي در پيدايش حوادث طبيعي كه قابل انكار نيست، به همين شيوه است.
حضرتعالي شاگرد مرحوم مطهري هستيد، طبعا اين اصل براي شما مسلم است كه علم بشري يعني علم مستند به لابراتور وتجربه، حق اثبات دارد، نه حق نفي.
علم مي‌تواند بگويد : فلان عامل مادي در جنون ماثر است، اما حق ندارد بگويد: عامل ديگري در جنون موثر نيست، وهيچ بعيد نيست كه در برخي از جنونها عامل غيبي نيز موثر باشد، وبه قول مرحوم علامه طباطبايي آنچه آيه بر آن دلالت دارد بيش از اين نيست كه دست كم بعضي از انواع ديوانگي مستند به مس جن است واستناد جنون به عللي چون شيطان، موجب ابطال علل طبيعي نيست، بلكه علل غير طبيعي در طول علل طبيعي هستند نه در عرض آنها.
از همه اينها بگذريم، مجموع آيه چندان معني روشني ندارد كه آن را با علم ناسازگار بدانيم ويا بگوييم كه وحي الهي با منطق مردم آن روز مردم،سخن گفته است.
‪۳)رجم شيطان با شهاب:
گفته‌ايد :
استاد شما علامه سيد محمد حسين طباطبايي در تفسير الميزان با صراحت و صداقت علمي تمام در تفسير استراق سمع شياطين ورانده شدنشان با شهاب هاي آسماني (سوره صافات/ ‪ (۱۰-۱مي‌گويد: تفاسير همه مفسران پيشين كه مبتني بر علم هيات قديم و ظواهر آيات و روايات بوده، باطل است .امروزه بطلان آنها عيني ويقيني شده است.
شگفتا دراين گفتار علامه طباطبايي چه مشكلي است، جر اينكه برداشت مفسران از آيه ناصواب باشد، زيرا هيچگاه نمي‌توان فهم بشري را درتمام مواردصحيح واستوار خواند.
افزون بر اين، يادآور شديم، علم حق اثبات دارد نه نفي. اين مسائل غيبي كه شياطين بوسيله شهابها ازنفوذ درآسمان‌ها بازداشته مي‌شوند، مساله غيبي است بالاخص درآنجا كلمه الملا الاعلي آمده است: لا يسمعون الي الملا الاعلي .
قهرا اين ملا اعلي يك مقام تجرد و برتر از ماده است . طبعا شهابي كه براي طردآنان مامور است، مناسب مقام خودخواهد بود، وتفسير علامه با توجه به اين جملات كه مي‌گويد: غرض ازآسمان به قرينه (الملااعلي) شايد عالم ملكوت باشد كه مسكن ملائكه است درست به نظر مي‌رسد.
چند نصيحت پدرانه:
‪۱)عزيزم شما در اين نامه خود، متجاوز از ‪ ۴۰بيت از مولوي و گاهي از غير اونقل كرده‌ايد وكوشش نموده‌ايد كه مقاصد خود را با مضامين اشعار اوتطبيق دهيد،ولي آيا شايسته نبود فارغ التحصيل دبيرستان علوي وشاگردمطهري درباره تحقيق در حقيقت وحي به خود قرآن مراجعه كند و از خود قرآن اين مساله را بپرسد وبا استنطاق آيات، مشكل را حل كند؟
‪ (۲اگر من در نامه خود نوشته ام عواملي در كار است تا از شما بهره كشي كنند مقصودم اين است كه سخنان جنابعالي در زماني مطرح مي‌شود كه غرب و غربيان كمر بر اهانت به پيامبر اكرم (ص) بسته‌اند ومصاحبه اول ودوم شما درست در زماني مطرح مي‌شود كه نشريات دانماركي، كاريكاتور هاي موهن بر ضد پيامبر اسلام را منشتر كرده اند، ونماينده ملحد پارلمان هلند نيز مي خواهد با نمايش فيلمي، قرآن را در انظار زشت ونا موجه جلوه دهد.
‪۳)در مصاحبه آمده است: من مايلم پس از بازگشت به ايران در صورت امكان از حضرت آيت الله دعوت كنم تا محيطي امن وآرام، گفت وگويي حضوري صورت پذيرد.
من از اين پيشنهاد بسيار خوشحالم، به نشانه آنكه،آن مذاكره حضوري در خانه جناب آقاي فاضل ميبدي، به ابتكار من بوده،همچنانكه دعوت جنابعالي به ديدار از موسسه امام صادق(ع) به درخواست من صورت پذيرفت، اما من از مناظره به اين معني كه خودنمايي نمايم و خويش را مطرح كنم، بدورم، بلكه آرزوي من اين است كه در محيطي كه شما بپسنديد، بحث وگفت وگوي علمي را تا روشن شدن حقايق، ادامه دهيم.
‪۴)در پايان نامه خود آورده ايد: به حكم وظيفه وجداني از حضرت آيت الله مي طلبم تا در مقابل انحرافات علمي واخلاقي نيز ساكت ننشينند واگر ظلم وجفايي برمظلومي مي‌رود،آرام نگيرند، وبه پيمان خداوند با عالمان وفادار باشند وبا جفاكاران همسويي نكنند ودراين طريق، مثال واسوه ديگران باشند.
آيا اين جمله ها، بي‌لطفي وبي حرمتي نسبت به اينجانب نيست، كي ما با جفاكاران همسو وهم كاسه بوده ايم؟ !بنده هشاد واندي سال ازعمرم مي‌گذرد، از روزي كه خود را شناختم جز با قلم وكتاب، تدريس و تبليغ كاري نداشته ام وپيوسته حديث پيامبر را گوشزد مي‌كردم كه لن تقدس امه لم يوخذ للمظلوم حقه من الظالم غير متعتع.
ولي توجه داشته باشيد كه امروز ظلمي كه بر رسول خدا و مسلمانان صورت مي گيرد، در تاريخ سابقه نداشته است ودولتهاي ظالم وغاصب از يك سو برشخصيت رسول اكرم (ص) وتعليمات بشردوستانه او مي‌تازند واز سوي ديگر حقوق و آزادي هاي پيروان او را آچ‌شكارا زير پا مي‌گذارند.
اكنون بياييد با هم عهد ببنديم كه در اين كارزار جانب مظلوم را بگيريم و با ستمگر درافتيم وحق مظلوم را بستانيم وبا كمال افتحار از مظلوم دفاع كنيم.ك/ ‪۴
قم- موسسه امام صادق(ع) جعفر سبحاني


جهت مطالعه بيشتر ر.ك:
ـ كتاب نقد موسسه فرهنگى انديشه معاصر (شماره 1 ـ6)
ـ شريعت در آينه معرفت آيت اللّه‏ جوادى آملى
ـ معرفت دينى صادق لاريجانى
ـ قبض و بسط در قبض و بسطى ديگر صادق لاريجانى
ـ تحول فهم دين احمد واعظى
- كلام جديد، عبدالحسين خسروپناه
- سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، محمد حسن قدردان قراملكى
- سويه‏هاى پلوراليزم، محمد حسن قدردان قراملكى
- تحليل و نقد پلوراليزم دينى، على ربانى گلپايگانى
- باورها و پرسش‏ها، مهدى هادوى تهرانى
- از قبض معنا تا بسط دنيا، داوود مهدى‏زادگان
- انتظار بشر از دين، عبدالله نصرى

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

شبکه های اجتماعی

پربیننده‌ترین مطالب

ما همیشه دیر می‌رسیم (مرثیه ای برای ممنوعیت حشاشین در ایران)

ما همیشه دیر می‌رسیم (مر...

ما همیشه دیر می‌رسیم (مرثیه ای برای ممنوعیت حشاشین...
جنبش حماس... مقاومتی برخواسته از بطن اخوان المسلمین در برابر اشغالگری

جنبش حماس... مقاومتی برخ...

جنبش حماس... مقاومتی برخواسته از بطن اخوان المسلمی...
«طالبان شیعیان را تکفیر می‌کند» اساساً گزاره نادرستی است

«طالبان شیعیان را تکفیر...

نشست تخصصی «طالبان تقابل یا تعامل، آیا طالبان به ک...
جریان شناسی سیاسی مرحوم آیت الله موسوی تهرانی؛ اسلام سنّتی یا اسلام سکولار؟

جریان شناسی سیاسی مرحوم...

جریان شناسی سیاسی مرحوم آیت الله موسوی تهرانی؛ اسل...
ضرورت اصلاح نگاه شکسته سید جواد طباطبایی در ترسیم اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی

ضرورت اصلاح نگاه شکسته س...

⚡️ضرورت اصلاح نگاه شکسته سید جواد طباطبایی در ترسی...

محصولات

دانلود کتاب اسما وصفات
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
داعش تاریخ و افکار
داعش تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
معارف کلامی شیعه
معارف کلامی شیعه
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تشیع
آشنایی با فرق تشیع
سلفیه از گذشته تا حال
سلفیه از گذشته تا حال
مجموعه مقالات فرق تسنن
مجموعه مقالات فرق تسنن
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
درآمدی بر فرق تشیع
درآمدی بر فرق تشیع
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
تاریخ الفکر السلفیه
تاریخ الفکر السلفیه
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
کلینیک فرقه درمانی
کلینیک فرقه درمانی
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
جریان سلفی زیدی
جریان سلفی زیدی
دیوبندیه
دیوبندیه
سلفیه جهادی
سلفیه جهادی
اخوان المسلمین
اخوان المسلمین
تاریخ تفکر سلفی گری
تاریخ تفکر سلفی گری
وهابیت تاریخ و افکار
وهابیت تاریخ و افکار
جماعه التبلیغ
جماعه التبلیغ
  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5
  6. 6
  7. 7
  8. 8