چون در اينجا هدف بررسي علل سقوط دولت بازرگان است به اين بحث ها به صورت اجمالي پرداخته مي شود.
حال به بززسي اين علل مي پردازيم.
1.فقدان انگيزه لازم ميان روحانيون براي تصدي قدرت اجرايي کشور:
روحانيون به رهبري امام خميني هيچ گاه قصد نداشتند که حکومت بسازند و خود را در کليه امور اجرايي و قضايي و قانون گذاري آن درگير سازند بلکه بيشر مايل بودند که امور اجرايي به دست افراد صالح و متدين غير روحاني اداره گردد و خود عمل نظارت را به عهده گيرند . مخصوصا امام خميني
(ره)که خود در صحبتهايشان بارها به اين مطلب اشاره نمودند يا آيت الله بهشتي که مي توانستند مسئوليت
هاي اجرايي را به عهده گيرند اما کاملا از آن ابا داشتند . پس امام خميني قصد نداشتند نخست وزيري را به روحانيون بدهند که از ميان گروههاي غيرروحاني نهضت آزادي و بازرگان بخت بيشتري داشتند.
2.سابقه سياسي_ديني و اجرايي بازرگان :
يکي از مهمترين علل انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزير سابقه وي درر امور اجرايي ،سياسي و ديني بود.
چون يکي از مهمترين سمت هاي اجرايي وي ماموريت خلع يد بود که توانست به همراه هييتي از شرکت نفت انگلستان را خلع يد کند.همچنين وي بعد از کودتاي 28 مرداد نيز به فعاليت سياسي ادامه داد و خود را يک سساستمدار وطن پرست و کوشا نشان دادو وارد نهضت ملي شد و مبارزات سختي را با دولت هاي دست نشانده شاه در پيش گرفت که اين نيز يک خصوصيت بارز ديگر وي بود اما مهمترين عامل انديشه ديني بازرگان بود که مورد توجه امام قرار گرفت.
3.انگيزه و تلاش شخصی بازرگان براي تصدي قدرت اجرايي:
يکي ديگر از علل اساسي به قدرت رسيدن بازرگان تلاشهاي خود وي و همفکرانش در سالهاي قبل از انقلاب بود که مي خواستند با تحريک نمايندگان بختيار را از سر راه بردارند و يک بستر قانوني براي انتصاب خود به نخست وزيري فراهم کنند. بازرگان نيز که ميدانست روحانيت بنا به دلايلي حاضر به حضور جدي در امور اجرايي نيست بايد از فرصت به خوبي بهره مي گرفت.
علل ديگري نيز براي به قدرت رسيدن بازرگان بودنظير:
فقدان تجربه لازم در جمع روحانيون براي مديريت اجرايي کشور،رابطه نزديک بازرگان با شهيد مطهري و...که در اينجا مجال بحث درباره آنها نمي باشد.
در ادامه به ذکر خصوصياتافراد دولت بازرگان و رفتارهاي دولت موقت در قبال مردم و رهبر وآمريکا مي پردازيم تا در اين خلال هبه علل سقوط دولت بازرگان برسيم.
خصوصيات و ترکيب کابينه دولت موقت مهندس بازرگان:
حضرت امام خميني(ره)در پيام تاريخي خود به مهندس مهدي بازرگان به عنوان حکم نخست وزيري خاطر نشان نمودند که انتخاب وي به عنوان نخست وزيري انقلاب اسلامي ايران به دور از گرايشهاي
سياسي و حزبي بوده که امام به اين وسيله مي خواستند که به مهندس بازرگان متذکر شوند که راه خود را از بسياري از چهره هاي ليبرال و عمدتا غير ديني جدا کنند و کابينه اي از نيروهاي انقلابي و مردمي تشکيل دهند .اما مهندس بازرگان محتواي پيام امام (ره)را درک نکرد و کابينه خود را با توجه به اعضاي آن بين نيروهاي ليبرال و ليبرال مذهبي تقسيم نمود .
جناح ليبرال عامل اصلي مبارزه را استبداد داخلي و نه استعمار خارجي مي دانستند.
گرايشهاي فکري و سياسي اعضاي دولت موقت:
از لحاظ گرايشهاي فکري و سياسي اعضاي دولت موقت بيشتر آنها از نيروهاي ليبرال و ملي-مذهبي بودند و بازرگان در دا دن بالاترين مقامها به افرا دغير مذهبي هيچ شکي به خود راه نداد .
پس از آغاز به کار دولت موقت، اولين نکته مهم، عدم سازگاري افکار مدرن و صلحجويانهي مهندس بازرگان و مجموعهي دولت موقت با روحيات انقلابي و اسلامي امام خميني بود. علاوه بر اين آحاد ملت نيز که در شور و هيجان انقلابي به سر ميبردند، سياست تساهل و تسامح دولت موقت را هضم نميکردند و همين موضوع درک متقابل ميان ملت و دولت را کاهش ميداد.
در شرايطي که سياست رهبري انقلاب و مجموعهي حکومت، برخورد قاطعانه و انقلابي با سران رژيم گذشته و تحرکات خوزستان و کردستان و گنبد بود و ملت نيز به دليل همان شور و هيجان انقلابي از آن حمايت ميکرد، سياست دولت موقت حول مذاکره و احترام متقابل ميچرخيد.
البته تساهل و تسامح در انديشه بازرگان و مجموعه نهضت آزادي، يک امر ريشهدار تلقي ميشد، چرا که حتي در مواضع نهضت آزادي در مقابل سلطنت و در سالهاي قبل از انقلاب نيز، رويهي سازشکارانهي نهضت در برابر رويکرد انقلابي و قاطع آيتالله خميني، به روشني قابل لمس است.
مثلا در شرايطي که آيتالله خميني ملت را به سرپيچي از قانون فراميخواند، مهندس بازرگان قانون اساسي را به عنوان يک واحد جامع ميپذيرفت و يا در مقابل سلطنت، راهبردي موافق و سازشکارانه داشت.
نکته مهم ديگر تفکرات حاکميت تفکرات لاييک و غيرانقلابي در اذهان بسياري از فعالان دولت موقت بود به گونه اي که اين افراد گاهي به شکلي عمل مي کردند که گويا در اينن مملکت انقلابي صورت نگرفته است و همچنان سازمانهاي تحت نظارت آنها با ظواهر غير انقلابي اداره مي شد که اين نکته نيز بارها شخص حضرت امام خميني را به واکنش واداشته بود.
از نظر سابقه اجرايي اعضاي دولت موقت ،نيز گروهي از آنها داراي تجربه هرچند ناچيز در اداره امور کشور بودند و دسته دوم نيز کساني بودند که بيشتر فعاليت عملي وسياسي داشته و اکثر شان در خارج کشور به سر برده بودند وفعاليت سياسي داشته بودند و پس از بازگشت به کشور سمتهاي حساسي را به دست گرفته بودند که همين امر باعث اشتباهات فراوان آنها مي شد که بازرگان را مجبور مي کرد مدام پست ها را تغيير دهد و به دنبال افراد براي سمتها باشد .
وابستگي طبقاتي اعضاي دولت موقت:
براي بررسي درست و ارزيابي دقيق عملکرد دولت موقت و فهميدن علل سقوط آن يک راه موثر شناخت پايگاه طبقاتي آن است زيرا اين پايگاه است که ميزان پيوند فرد را با مردم و انقلاب مشخص مي کند.
با توجه به اينکه ميزان تحصيلات يک فرد تعلق اورابه کدام پايگاه مشخص مي کند و اينکه اغلب اعضاي دولت موقت داراي تحصيلات عاليه بودند و سالياني درازي را در کشورهاي اروپايي و آمريکايي به سر برده بودند همين خود به درک آنان از شرايط و واقعيتهاي اجتماعي ايران لطمه مي زد و شناخت افکار عمومي و خواسته هاي مردمي را برايشان مشکل مي کرد.و اغلب آنها روياي رسيدن به يک جامعه غربي مثل آنچه که در دوران تحصيل ديده بودند را در سر مي پر وراندند و اين باعث مي شد که اين روشنفکران در جلب آراي مردم ناکام بمانند و نتوانند انتظارات ملت را شناسايي کنند ودر نتيجه نتوانستند براي خود پايگاهي در ميان توده مردم داشته باشند .و راه آنها از راه ملت جدا شد. (1)
از آنجا که مردم و امام خميني نقش تعيين کننده در تصميم گيري هاي انقلاب داشتند به بررسي نحوه تعامل دولت موقت با رهبري ومردم مي پردازيم و در نهايت به سياست خارجه دولت موقت در رابطه با آمريکا مي پردازيم تا در اين راستا بتوانيم به بيشتر با علل سقوط دولت بازرگان آشنا شويم:
1. برزین ، سعید ، زندگی نامه سیاسی بازرگان ، تهران ، نشر مرکز ، 1374 ، ص 267
دولت موقت و رهبري انقلاب:
اختلاف نظر بازرگان و امام خميني (ره) به اختلافات شخصي محدود نمي شد و تفاوتهاي فکري و ايدئولوژيکي آنها ريشه در ساليان قبل از انقلاب داشت.بازرگان بيشتر سعي در ايجاد سنخيت ميان اسلام و مليت داشت به نوعي که اجراي سياستهاي ناسيونال-ليبرال آسيب نبيند وي در کتاب «انقلاب ايران در دو حرکت»مي گويد:
"هدف اتخاذي دولت موقت ،خدمت به ايران از طريق اسلام و بدستور اسلام بود؛در حالي که آقاي خميني براي انقلاب و براي رسالت خود خدمت به اسلام از طريق ايران را اختيار کرده بودند..." (1)
ايدئولوژي اسلامي موردنظر وي ،تفاوتهاي زيادي با اسلام مورد نظر امام خميني که مبتني بر اصل ولايت فقيه بود داشت .
ديدگاه بازرگان هيچگاه دلالت بر اعتقاد نهضت وي به ولابت مطلقه فقيه نداشته است. البته بازرگان نيز همانند بسياري از روشنفکران و مبارزان، رهبري معنوي آيتالله خميني را در انقلاب اسلامي پذيرفته بود اما به اصل ولايت به شيوهاي که شخص آيتالله تبيين کنندهي آن بود و بعدها بسط يافت، معتقد نبود..
بازرگان اما م خميني را فارغ از رهبري مذهبي و معنوي، يک شخصيت چالشپذير سياسي و با اختيارات محدود ميدانست و گاهي حتي از انتقادات و طرح ديدگاههاي آيتالله در امور گوناگون به تنگ ميآمدبه عنوان یک نمونه در زیرگفت: «نه تنها طبقات مختلف به دولت فشار ميآورند، بلکه آقا هم ما را تحت فشار ميگذارند. آقا که يکپارچه احساس و انقلاب و عطوفت و هميشه از قلب و دل و مغز و زبان، مدافع و طرفدار طبقه ضعيفان و بينوايان و به قول خودشان پابرهنگان هستند، احساسات ايشان را برميانگيزند و آن وقت، آقا وادار ميشوند، طاقت نميآورند، از بالاي سر ما، بدون مراجعه و مشاوره با دولت، بدون
1 مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان ، انتشارات نهضت آزادی ، ص 2
اينکه از ما بپرسند، اعلاميه و دستور صادر ميفرمايند. يک دفعه دست و پاي ما را توي پوست گردو ميگذارند. شب جمعه اخير، هشت نفر از هيات وزراء، خدمت آقا رسيديم. صاف و پوست کنده گفتيم ؛ خدا عمر و توفيق آقا را زياد کند، شما هم که ما را کلافه کرديد» (1)
قبل از پيروزي انقلاب رابطه بازرگان و امام حالتي دوستانه و محترمانه داشت و اين دو شخصيت هر چند ارتباط مستقيمي با هم نداشتند اما با استفاده از اعلاميه ها و سخنرانيها حمايت خود را از همديگر اعلام مي کردند البته تفاوتهاي ايدئولوژيکي در روشهاي مبارزه نيز داشتند
در آغاز امام (ره) به طرفداري از بازرگان برخاستند و سعي داشتند به دولت قوت قلب بيشتري بدهند وبقيه را به همکاري با دولت تشويق مي کردند بازرگان نيز به تمجيد از رهبري انقلاب پرداخت و بدون هيچ شک وشبهه اي رهبري بلا منازع امام را پذيرا شد ,ولي خيلي زود اختلافات عقيدتي و ايدئولوژيکي ميان وي و امام پيدا شد که نخستين آن بر سر تدوين پيش نويس قانون اساسي بود .
امام خميني خاستار راي گيري عمومي براي تاييد يا رد اين پيش نويس بود ولي بازرگان بر ضرورت تشکيل يک مجلس موسسان پا فشاري مي کرد وي همچنين در تلاش بود تا پيش نويس اين قانون از قانون اساسي فرانسه تبعيت کند و موارد اسلامي را در بسياري از اصول آن ناديده بگيرد. (2)
که امام در اين مورد به انتقاد شديد از عملکرد دولت پرداخت .
با اقدامات بازرگان رابطه امام و بازرگان روز به روز متشنجتر مي شد و به اين ترتيب بازرگان پايگاه خود در نزد امام را نيز کم کم از دست داد.
سمیعی ، احمد ، ظهور و سقوط دولت موقت ، تهران ، شباویز ، 1372 ، ص 218
1. برزین ، سعید ، همان ، ص 259
دولت موقت و توده مردم:
هرچند که نهادها و گروههاي انقلابي در برابر دولت بازرگان ايستادگي کردند و اجازه زور آزمايي بيشتر را از آن صلب کردند ولي در واقع اين توده مردم بودند که سرنوشت دولت بازرگان را رقم زدند
زماني که وي به نخست وزيري انتخاب شد همين مردم با شعار هاي "بازرگان بازرگان حکومتت مبارک"و"مهندس بازرگان نخست وزير ايران"و... از وي حمايت کردند و وي را تاييد کردند ولي خيلي زود صف دولت بازرگان از صف مردم جدا شد و برعکس وي رهبران انقلابي مخصوصا روحانيون شوراي انقلاب به مردم نزديک تر شدند و در ميان اقشار مختلف محبوب واقع شدند البته اين طبيعي بود زيرا مردم انقلابي در پي کارهاي اساسي و تغييرات زير بنايي بودند و خواهان دولتي انقلابي بودند که با طرح هاي سريع و انقلابي اين کارها را انجام دهد ولي دولت موقت در عمل در خلاف جهت اين مسير گام بر مي داشت و آنچه اجرامي شد نه طر حهاي انقلابي بلکه روش کند وغير انقلابي "سياست گام به گام"بو د که پيش از نيز ناکارامدي آن در مبارزه با رژيم ستم شاهي اثبات شده بود.
بازرگان نه مي خواست با جريان انقلابي مردم همسو شود و نه احتمال مقاومت را در برابر آنان ممکن و منطقي مي ديد،بنابراين موج انفلاب را از دست داد.
به اين ترتيب بازرگان يک پايگاه ديگر را که همان مردم انقلابي بودند از دست داد.
دولت موقت و آمريکا:
موضوع ديگر که در مورد دولت بازرگان مهم است روابط آن با امريکا است که آنرا مورد بررسي قرار ميدهيم.
موضوع و نحوه و سطح روابط دولت تازه تاسيس جمهوري اسلامي با دولت ايالات متحده آمريکا در زمره ي اولين تنش هاي بين دولت بازرگان وانقلابيون مذهبي به رهبري امام خميني بود .
درست در زماني که ناگهان آمريکا، از سوي رهبري انقلاب به شيطان بزرگ ملقب شده بود و ملت، آمريکا را منبع بزرگ و بيپايان توطئه عليه خود تلقي ميکردند، مهندس بازرگان ، رابطه با آمريکا را هرگز بد و طرد شده نميدانست.
برخي از سخنان بازرگان در مورد آمريکا:
« گذشته، گذشته است و ايرانيان مردان عمل هستند و زمينههاي بسياري براي همکاري وجود دارد. ايران نيز به مرور زمان نيازمند تکنولوژي و محصولات کشاورزي آمريکا خواهد بود»1
«دولت انقلابي ايران مشتاق است روابط خوب خود را با آمريکا از سر بگيرد»2
«ما روابط دوستانهاي با ايالات متحده داشتهايم و ميل داريم روابط دوستانهمان را با ايالات متحده و تمامي کشورهاي جهان حفظ نماييم»3
وي معتقد بود که مخالفت و مبارزه با آمريکا و غربي ها فرع بر حمايت آنان از شاه بود و به شرط عدم حمايت آمريکايي ها از شاه و عدم دخالت در امور داخلي ما بايد روابطمان با آنها دوستانه باشد در حالي که همانطور که در بالا ذکر شد امام و انقلابيون آمريکارا شريک شاه مي دانستند و مقابله با آمريکا و استبداد ستيزي را در دستور کار خود قرار داده بودند.
1. اسناد لانه جاسوسی به شماره 34 ، ص 62
2. نقل از مهندس بازرگان ، روزنامه اطلاعات ، 30/11/1357
3. نقل از مهندس بازرگان ، روزنامه اطلاعات ، 3/12/1357
از ديدگاه بازرگان و ليبرال ها بدون رابطه با کشورهاي سرمايه داري و امپرياليستي زندگي براي کشورهاي جهان سوم نظير ايران ميسر نبود به همين دليل از تيرگي روابط با آمريکا وحشت داشتند و علي رغم نظر حضرت امام سياست خارجي دولت بر مبناي حفظ روابط سياسي و اقتصادي وحتي نظامي با آمريکا قرار گرفت .
در بينش دولت موقت مبارزه با آمريکا معنايي نداشت تا جايي که حتي پيروزي انقلاب اسلامي را نتيجه مذاکرات با مقامات سفارت آمريکا مي پنداشت.
بدين ترتيب بازرگان و همفکرانش در دولت موقت از هر فرصتي براي عادي سازي روابط و مذاکره با مقام هاي آمريکايي استقبال مي کردند در حالي که انقلابيون مذهبي از هر گونه تماس با مقامهاي آمريکايي پرهيز مي کردند .حتي بازرگان و يارانش شوروي را خطرنامک تراز آمريکا مي پنداشتند .ابراهيم يزدي وزير امور خارجه دولت موقت نيز سياست خارجه خود را بر روي دو محور موازنه منفي دکتر مصدق در روابط با قدرت هاي بزرگ و بي طرفي مثبت يا عدم تعهددر صحنه بين المللي و اتخاذ سياست کج دار و مريز در رابطه با آمزيکا قرار داد ه بود .حتي برخي از آنها از جمله امير عباس انتظام سعي کرد اطلاعات مورد نياز را از ايلات متحده بدست آورد.
اوج نارضايتي مردم از اين روابط دولت با آمريکا هنگامي بود که در الجزاير بازرگان و يزدي که از طرف ايران براي شرکت در جشن سالگرد انقلاب الجزاير به آنجا رفته بودند با برژينسکي ،مشاورامنيت ملي کارتر ملاقات کردند و تلويزيون ايران آنرا پخش کرد که اعتراض شديد مردم را نسبت به اين عمل در پي داشت .
واقعه تسخير سفارت آمريکا در ايران توسط دانشجويان:
به دنبال ملاقات بازرگان و يزدي با برژينسکي که همان طور که در بالا گفته شد مردم ايران بسيار خشمگين شدند و تحمل انقلابیون مذهبی را طاق کرد و فرصتی به آنان دادتا دست به اشغال سفارت بزنند.
این جدیترین مسئلهای بود که در تاریخ دولت موقت اتفاق افتاد و بازرگان و انقلابیون تندرو را به صراحت در مقابل یکدیگر قرار داد، تصرف سفارت آمریکا در تهران باعث گردید که اعتبار دولت موقت و حامیانش نزد افکار عمومی به شدت و بیش از پیش آسیب ببیند .
فضای سیاسی کشور کاملا در جهت مخالفت با استرتژی محافظه کارانه دولت موقت قرار گرفت و آنچه بیش از همه به انزوای دولت موقت کمک کرد وباعث گردیددو روز بعداز اشغال سفارت آمریکا استعفا دهد ،حمایت صریح و قاطع امام از عمل دانشجویان بود .
در اسناد بدست آمده که بعضا توسط خود دانشجویان به انتشار رسید مشخص گردید که در این سفارت ملاقاتها و مکاتباتی در جهت خلاف اهداف انقلاب صورت گرفته است .بنا براین نزدیکی محسوس آمریکاییان به میانه روهای اوایل انقلاب که به قصد تقویت آنان و تصرف انقلاب اسلامی صورت گرفت ،نتیجه عکس بخشید . زیرا باعث جدیت و قاطعیت و از آن مهمتر هوشیاری امام و نیروهای انقلابی و تضعیف بیش از پیش دولت موقت گردید.
به هر حال دولت موقت تنها دو روز پس از اشغال سفارت آمریکا و در اعتراض به آن سقوط کردبه طوری که حتی ناظران خارجی نیز بر تاثیر مستقیم حمله به سفارت واشغال آن بر سقوط دولت بازرگان اذعان کردند.
دربارهی علت استعفای دولت موقت نیز، برخی نیروهای انقلابی این اقدام را یکترفند سیاسی میدانند و معتقدند با توجه به آنکه امام بارها استعفای دولت بازرگان را ردکرده بود، آنان بر این باور بودند که این بار نیز چنین اتفاقی خواهد افتاد. دولت موقتمیتواند اینبار با گذاشتن شرط و شروطی از جمله آزادی جاسوسان آمریکایی و نیزرهایی از مداخلهی نیروهای انقلابی در امور کشور، دوباره به قدرت بازگردد. اما اینترفند با هوشیاری امام خنثی شد. چراکه بنا به گفتهی حجهٔالاسلام موسوی خوئینیها،امام از مصاحبهی «رئیس دولت موقت» و توضیحاتی که وی در توجیه ملاقات خود با«برژینسکی» داده بود ناراحت به نظر میرسیدند. .
به این ترتیب کار دولت موقت پایان پذیرفت که البته با توجه به تو ضیحاتی که داده شد این امر قابل پیش بینی بود.
با دقت در کار دولت موقت می توان فهمید که دولت موقت آن دولتی نبود که بتواند خود را با شرایط انقلاب تطبیق دهد و انتظارات مردم را که در پی کارهای اساسی بودند برآورده سازد مهندس بازرگان خود نیز کابینه خود را به فولکس واگنی تشبیه کرده بود که مانند بولدوزری پر قدرت است تولنایی انجام کارهای سریع و انقلابی را ندارد و نباید از آن چنین انتظاری داشت.
در نهایت با مرور وقایع و رفتار های دولت بازرگان با توجه به سخنانی که گفته شد می توان علل سقوط دولت موقت بازرگان را به صورت زیر خلاصه کرد البته اینها شماری از علل آن هستند و بسیاری علل دیگر وجود دارد که به آنها پرداخته نشده است
گروه تاریخ اندیشه ی معاصر
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان