چند سال پیش کتابی با عنوان «تصوف در عربستان و خلیج» را نزد یکی از دوستان دیدم. مرکز پژوهشی ـ مطالعاتی «مسبار» در دُبی ناشر آن بود. عنوان برایم سؤال برانگیز بود، بهویژه اینکه معروف است عربستان سعودي مذهب سلفی را مذهب رسمی خود برگزیده و سلفیت دشمن تصوف است؛ زیرا از یک سو برخی مبلّغان تصوف، فلسفه و دین، غلوّ در تفکرات و دوری از توحید صحیح را درهم میآمیزند و از سوی دیگر، برخی از پیروان تصوف، به آداب و رسومی تمسک میجویند که سلفیها آن را شرک به خدا میدانند؛ مانند: زیارت قبور و تبرک جستن به ضریح اولیای صالح.
اين کتاب شش مبحث را در بر میگیرد: 1. سه مبحث در رابطه با تصوف در عربستان؛ 2. تصوف در دبی؛ 3. تصوف در کویت و بحرین؛ 4. مبحث پایانی، مبحثی کلی است که به تصوف و تغییر و تحولات آن در دوره معاصر میپردازد.
موضوعی که در این مقاله برای ما اهمیت دارد، تصوف در عربستان است. مقاله دیگری را نیز به موضوع تصوف در امارات متحده عربی اختصاص خواهیم داد.
یک پژوهشگر عربستانی به نام «منصور النقیدان»، موضوع وهابی های متصوف را برای پژوهش خود برگزيده است؛ موضوعی که جالب به نظر میرسد. وی در این پژوهش، اعتراف فردی برخی از شخصیت های باتقوای وهابی را بیان میکند؛ چه علما و چه دانشجویان وابسته به «اخوان بریدة» که گرایشهايي صوفیانه داشتند. مشهورترین، عجیبترین و جذابترین فرد در میان آنان شیخ «فهد بن عبیدالعبد المحسن» میباشد.
النقیدان از تجربه شخصی خود چنين میگوید:
حدود 32 سال پیش، زمانی که نوجوانی 17 ساله بودم، بیشتر زمان خود را در یکی از مساجد عربستان و کتابخانه آن ميگذراندم. این مسجد هفت اتاق داشت که سه اتاق آن به صومعه نیایش، عبادت و علمآموزی اختصاص یافته بود. این افراد زاهد در نمازها و ادعیه خود اشک میریختند. آنان پيوسته مشغول عبادت بودند و کنج عزلت گزیده و از مردم و دنیا دوری میجستند.
النقیدان داستان یکی از شیوخ مسن و زاهد به نام «عبدالله اباالخیل» (م1991) را نقل میکند. او تنها از مواد غذایی تولید زمین کشاورزی خود استفاده میکند و از مصرف غذاهاي کنسروشده یا نوشیدنیهای گازدار خودداری میورزد. زیباترین چیزی که تحسین انسان را برمیانگیزد، اين است که اباالخیل از معتکفان مسجدالحرام در مکه و مسجد نبوی در مدینه مراقبت میکند؛ معتکفانی که شب را تا صبح در نماز و رکوع و سجود هستند و به درگاه خدا تضرع میکنند و اشک میريزند. در میان آنان شیوخی دیده میشوند که از سي سال پیش مسجدالحرام را ترک نکردهاند؛ یعنی از همان زمانی که از شرق آسیا و قفقاز به عربستان آمدند تا بقیه دوران زندگی خود را در مکه یا مدینه سپری کنند.
گریههای یکی از شیوخ زاهد به نام «ابراهیم بن عثمان القرعاوی» در حال نماز، شهره آفاق بود. او در یکی از مساجد شهر «بریده» نماز میگزارد و در حال سجده، از شوق و اشتیاق نسبت به خدا بدنش میلرزید.
النقیدان میگوید: من در تعجبم، این افراد چگونه میتوانند زندگی را تحمل کنند. قلوب آنان شکسته و حزنشان پایانناپذیر است؛ تا اينکه روزی پردهها فرو افتاد و به حقیقت باطن این افراد پی بردم. آنچه آنان تحمل میکنند، حزن و اندوه نیست؛ بلکه غبطه و مایه تسلّی و آرامش است که قلوب آنان را شستوشو میدهد و همچون نسیم خنکی، روح آنان را مینوازد و برای آنان آرامشبخش است. این روح، از هر که در اطراف اوست، دل بریده و جدا گشته است.
زنان نیز از این زهد بیبهره نماندهاند. مردی از همسرش نزد یکی از شیوخ شکایت برد که وقتی برای او مهمان میآید، همسرش بیتوجهی میکند. او پيوسته مشغول نماز است. شیخ از آن زن، سبب را پرسيد؛ زن در پاسخ گفت: من زمانی که به نماز میایستم، پنجرهای نورانی از آسمان به رویم گشوده میشود که هاله آن سراپایم را میپوشاند و زیباییهای آن هوش از سر من میبرد! با این اوصاف، این زن چگونه میتواند صدای همسرش را بشنود.
النقیدان میگوید: این انسانهای باتقوا در موضوعات زیر بسیار مطالعه میکنند: کتب تصوف، سیر و سلوک زاهدان و احوال قلوب. یکی از آنان وقت خود را صرف امور زیر میکند: طلب رزق و روزی با دست خویش، رسیدگی به امور فرزندان، مطالعه کتب و گذراندن دروس علمی؛ یا اینکه او را در محراب مشغول نماز میبینی. این افراد زاهد از اموري چون: کتب و کلاسهایی که دین را با سیاست میآمیزد یا پند و موعظه را با بلندپروازیهای حاکمان و رهبران عجین میسازد، ابراز تنفر و انزجار میکنند.
النقیدان از شور و اشتیاق خود به سالهای جوانی یعنی پيش از سي سالگی سخن میگوید. در آن سالها در سجدههای پس از نماز، دلش از غم و اندوه خالی میشد. در شبهای دهه آخر ماه رمضان در مسجدالحرام یا مساجد شهر بریدة یا صحرای «نجد» لحظات مکاشفه را تجربه کرده بود. النقیدان مرید یکی از شیوخ صوفی بود و از فراق این شیخ که غم و اندوه را از دل او میزدود، غمگین بود.
او به موضوع درگیری میان سلفیت وهابی و متصوفه در عربستان میپردازد و نقل میکند که چگونه سلفی از برگزاری مجلس «محمد علوی مالکی» رهبر معنوی متصوفه حجاز جلوگيري ميکرد. این مجلس قرار بود در ماه مضان 1991 در مسجدالحرام برگزار شود. نیروهای امنیتی در راستای حفاظت از جان او و مریدانش وارد عمل میشوند؛ ولی سلفیها تهمت مردهپرستی، خرافاتی بودن و اهل بدعت بودن را به آنان نسبت ميدهند. بیشتر این وهابیهای خشمگین را اهالی نجد در مرکز عربستان تشکیل میدادند. این واقعه از انگیزههای اجتماعی و منطقهای پرده برمیدارد و حاکی از آن است که نجد در مقایسه با حجاز در عرصه اجتماعی، سیاسی و دینی دست برتر را دارد. این منطقه از صدها سال پیش، فرهنگها، مذاهب و نژادهای مختلف را در خود جای داده است. غلبه نجد، با شکلگیری نخستین دولت در عربستان نمود يافت و با تبلیغات «محمد بن عبدالوهاب» گسترده شد؛ تا اینکه «حجاز» و حرمین مکه و مدینه را تحت سیطره خود قرار داد. این سیطره تا امروز در اشکال گوناگون ادامه داشته است.
النقیدان میگوید: من در یک محیط سلفی بزرگ شدم؛ محیطی که آموزههای شیخ بنعبدالوهاب را ترویج میکند. من از شانزده سالگی پایبندی دینی محکمی داشتم؛ لذا به نهادهای دیانت سلفی ـ وهابی با گرایشهاي متعدد رفتوآمد داشتم. سخن از تصوف، سیر و سلوک متصوفه، عجایب، کرامات و از خود بیخود شدنشان همچنان بر سر زبانهاست؛ زیرا فقها و علمای ارشد، عارف و سالک حنبلی، اهل تصوف بودند و درباره تصوف کتاب نوشتند؛ مانند: ابنالجوزی، ابنتیمیه، ابنرجب حنبلی و غیره. احوال و زندگینامه این افراد از گرایشهاي آنان به تصوف حکایت دارد.
النقیدان آموزههای وهابی در بریدة را بررسی کرده است. وهابیهای این منطقه، در واقع وهابیهای متصوف هستند و نسبت به آموزههای امام بنیانگذار (محمد بن عبدالوهاب) شور و اشتیاق بیشتری نشان میدهند و به اين مکتب فکری، تعصب بیشتری دارند؛ اما در رفتار و کردار خود به زاهدان حنابله و متصوفان نخستین شباهت دارند.
ولی موضع اخوان بریدة نسبت به شخصیتهای برجسته تصوف، موضع مبهمی است. آنان مسائل زیر را رد میکنند:
سلوک، زوایا، احضار ارواح، ادعای سخن گفتن با پیامبر و این ادعا که اگر سالک به درجات عالی احسان و قرب به خداوند برسد، دیگر ادای واجبات از او سلب میگردد و وظایف دینی او کاهش مییابد.
ولی اخوان بریدة تحت تأثیر داستانها، کرامات و فتوحات متصوفه قرار میگرفتند؛ همان داستانهایی که در کتابهای «ابنقیم الجوزیه» و رسائل و فتواهای ابنتیمیه آمده است. حنابله عربستان از اینکه کسی یکی از آنان را صوفي بنامد یا به تعریف و تمجید از تصوف بپردازد، تنفر اعتقادی مذهبی داشتند؛ ولی علیرغم این امر، بسیاری از حالات و اعمال مربوط به زهد، ورع، کنارهگیری از دنیا، عبادت، ترس از خدا و محاسبه نفس در رفتارها، دیانت و احوالاتشان نمود داشت.
منبع: پایگاه تخصصی وهابی شناسی
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان