گونه جریان‌های فکری رایج در جهان اسلام از نگاه اسامه القاضی سوری

نگارنده به خوبی می‌دانم که ایجاد مرزبندی‌های دقیق در خصوص مسایلی که جنبۀ معرفتی دارد، خیلی دشوار است؛ چرا که نظر به تداخل و به هم درشده‌گی‌یی که در اندیشه‌ها و منظومه‌های معرفت‌شناسانه وجود دارد، خط‌کشی‌های دقیق میان این منظومه‌های معرفت‌شناسانه به طوری که امکان جداسازی جریانی فکری از جریان فکری دیگر وجود داشته باشد، محال و ناممکن ‌است و این درهم‌تنیده‌گی باعث می‌شود که ما نتوانیم مطالعاتی بر اساس کمیت و مقدار صورت دهیم تا تصویری ملموس از اشغال قلمرو جریانی توسط جریانی دیگر به دست داده شود. این قاعده همۀ جریان‌های فکری در جهان از جمله جریان‌های فکری فعال در جهان اسلام را شامل می‌شود. با وجود این همه دشواری‌ها، بسیاری از اندیشه‌ورزان به جرأت گام در این مسیر دشوار نهاده‌اند. البته هیچ‌کس نمی‌تواند تقسیم‌بندی فلان اندیشه‌ور را نسبت به تقسیم‌بندی بهمان اندیشه‌ورز ترجیح نهد و تقسیم‌بندی مورد پسند خود را کاملاً بی‌عیب و نقص بداند. بیشترینۀ این تلاش‌ها در پی آن‌ است که تصویری روشن و بهتر از قلمروهای معرفتی موجود در جهان اسلام ارایه کند تا زمینه را برای دست‌یابی به درکی ژرف‌تر از این قلمروها فراهم کند و راه‌کارهای موثرتر در برخورد با این جریان‌ها در اختیار ما بگذارد. مثلاً، متفکر مغربی/ مراکشی، محمد عابد الجابری، این جریان‌ها را به سه قسم تقسیم کرده: بیانی، برهانی، عرفانی. نیز اندیشمند بحرینی، جابر انصاری، آن‌ها را در سه صنف خلاصه کرده: سلفی، توقیفی، رفضی. به جز این دو متفکر، بسیاری از متفکران دیگر هم از این قبیل تقسیم‌بندی‌ها به دست داده‌اند.
در همین‌جا صاحب این سطور این نکته را مورد تأکید قرار دهم که این گفتار از کسانی سخن می‌زند که به مسألۀ فرهنگی اهمیت قایل‌اند و خود را به میل و رغبتِ خود به خویشتن تمدنی منسوب می‌کنند و دغدغۀ تمدنی دارند. لزومی نمی‌بینم که در این‌جا از آنانی سخن برانم که عنایتی به خویشتن تمدنی خود ندارند و ذهن‌شان درگیر مقولۀ «نسبت ما و دیگران» نیست.
اساس این پژوهش بر این استوار است که همۀ جریان‌هایی که جغرافیای معرفتی را در جهان اسلام بر پایۀ ساختار ارزشی مخصوص به خود، میان خود تقسیم کرده‌اند، حتماً در زیر چتر یکی از این جریان‌های فکری داخل‌اند که البته هر کدام از این جریان‌ها جریان‌های فرعی دیگری را با خود یدک می‌کشد که شمار آن‌ها تا دوازده جریان می‌رسد. نقاط اختلاف این جریان‌ها یا برخاسته از ابزارهای معرفتی‌شان‌است یا ابزارهایی که با آن‌ها می‌خواهند در جامعه دگرگونی پدید آورند یا در شیوه‌هایی که برای دعوت به کار می‌گیرند یا در درجۀ فهم و درک و برداشت آنان از راه‌حل‌ها یا در نوعیت قرائت آنان یا در شیوۀ تعامل آنان با دیگران و یا در چه‌گونه‌گی تعامل آنان با واقعیت‌های موجود.
۱- جریان خوارجی/ جریان نفی دیگران
این جریان تلاش می‌کند دیگری را از میدان بیرون کند، خواه این دیگری در داخل چارچوب معرفتی اسلامی قرار داشته باشد یا در بیرون از آن قلمرو. خوارج از نظر تاریخی به شکل فرقه‌یی سیاسی در دهۀ چهارم سدۀ یکم هجری پس از شورش‌شان برضد علی – کرم‌الله وجهه – بعد از این‌که علی حَکَمیّت را در مورد قضیۀ خلافت که سرانجام به معاویه رسید پذیرفت، ظهور کرد. این فرقه از همان زمان، فهمی بیمارگونه و ظاهرگرا از اسلام را ترویج می‌کند و خشونت و حذف فیزیکی را پیشۀ خود ساخته ‌است. ولی بعداً نام «خوارج» بر هر کسی که روش خروج مسلحانه برضد زمامداران و تکفیر آنان را برگزیده‌است، اطلاق می‌شود.
بنده هر ذهنیتی را که آلوده به پیش‌داوری و تعصب باشد و مخالفان را نادیده بگیرد و حتّا به ناروا در صدد تصفیۀ فیزیکی مخالفان برآید و دیگران را به زور و اجبار به پذیرش دیدگاه‌های خود وادار سازد، ذهنیتی خوارجی می‌شمارم.
روش‌هایی را که این جریان برمی‌گزیند، روش‌های خشن و انقلابی‌است و راه‌کار تغییر به دست را که «نیرومندترین ایمان‌است» برمی‌گزیند. مهم‌ترین ویژگی دعوت هواداران این جریان، دعوت صریح و مستقیم‌است، نه استفاده از شیوه‌های غیرمستقیم یا الگوسازی برای جذب پیرو.
از نظر این گروه، دروازۀ اجتهاد بسته شده به صورتی که هیچ امکان باز شدن آن نیست و نیز گذشتگان برای آیندگان چیزی برای اندیشیدن و گفتن باقی نگذاشته‌اند و تکلیف همه چیز را به پسینیان روشن کرده‌اند و نیازی نیست که دوباره ما عقل خود را به کارگیریم و گره مسائل حل‌شده را دوباره بگشاییم بلکه عقل ما باید در تصحیح عقاید امت بر طبق فهم سلف صالح به کار گرفته شود. اینان از دستاوردهای معرفتی تاریخی کمال رضایت را دارند. از این رو، طبیعی‌است که برداشت‌شان از دین، برداشتی مبتنی بر مرده‌ریگ بازمانده از پیشینیان‌است. جالب آن‌که اینان قرائت‌های دیگر را که مبتنی بر میراث گذشتگان‌است پذیرا نیستند. در نتیجه، برخوردی گزینشی نسبت به قرائت‌های تاریخی دارند و به طریق اولی نسبت به فرآورده‌های معرفتی در دورۀ معاصر.
نسبت به تعامل با واقعیت‌های موجود، موضع‌گیری این گروه در حالت نوسان قرار دارد. گاهی به خودانتقادی می‌پردازند و این احساس را در میان پیروان خود ترویج می‌کنند که مسوولیت ناکامی‌های تاریخی امت اسلام را چه در گذشته و چه در حال بر دوش آن‌هاست و در پاره‌یی از اوقات به «خودکشی» رو می‌آورند و همۀ شیوه‌های رادیکال و انقلابی را برای ایجاد دگرگونی می‌آزمایند. مخالفان فکری خود را به لقب‌هایی همچون غرب‌زده و سکولار و معتزلی ملقب می‌سازند. البته معمولاً به این حد بسنده نمی‌کنند و به تکفیر مخالفان می‌پردازند.
دشوارترین مسأله‌ای که هواداران این جریان با آن مواجه‌است، برخورد واقع‌گرایانه با واقعیت‌های موجود است. آن‌ها معمولاً در این‌گونه موارد از جهان گوشه‌گیری می‌کنند و الگوهایی را پدید می‌آورند که سازگاری با زیست این جهانی ندارد و قابل پیروی نیست و از همین رو، آنان دور از همۀ جریان‌های فکری و تجدیدگرا در جهان زنده‌گی می‌کنند.
۲- جریان باطن‌گرا / صوفیانه:
این جریان، پایبند سنت‌هایی‌ست که کشف باطنی و گرایش‌های قلبی را بر آن‌چه از نظر نقل و عقل به اثبات رسیده، ترجیح می‌نهد. پیروان این جریان معتقدند که «آن‌چه برای قلب پذیرفتنی باشد» بر آن‌چه برای خرد پذیرفتنی‌است، مقدم‌است. در نزد این جریان، پیوسته مقایسۀ بین آن‌چه باطن آن را می‌پذیرد و بین آن‌چه عقل آن را پذیرا می‌شود صورت می‌گیرد. پیروان این جریان هرچند گاهی گرفتار شذوذ یا انحراف از شرع می‌شوند اما هیچ‌گاه احساس بی‌نیازی از پوشش شرعی دادن برای کارهای خود هرچند به صورت ناشیانه نمی‌کنند. آنان همۀ این کارها را برای خرسند نگه‌داشتن دل‌هایی که تشنۀ «محبت الهی» هستند انجام می‌دهند. برای این‌ها انجام دادن هر کاری و تحمل هر مشقتی آسان‌است به شرط این‌که «مرید» را در راه فنا شدن در ذات مقدس الهی یاری رساند.
ایجاد تحول در نهادهای سیاسی و اقتصادی و فلسفی، هدفی نیست که ارزش این را داشته باشد که طرفداران این جریان برای دست یافتن به آن تلاش کنند چرا که آنان خوی و خصلت انقلابی و تحول‌خواه ندارند. از نظر این جریان، بنده همین‌که بنده‌گی مطلوب را که عبارت‌است از فراوان خدا را یاد کردن و پیوسته پروردگار را عبادت کردن انجام دهد، به وضعیت ایده‌آل دست یافته‌است. مرید چاره‌یی ندارد جز این‌که به این شعار ایمان بیاورد که می‌گوید:«همۀ کارها را به ما واگذار، ما شایسته‌تریم به تو از تو». در نتیجه روحیۀ انقلابی‌گری در نزد پیروان این جریان، تقریباً معدوم‌است. از نظر این‌ها استفاده از روش‌های مسالمت‌آمیز برای تغییر و حتّا دعا برای زمامدار مستبد به امید این‌که خدا هدایتش کند و به راه صوابش بازگرداند، کاری‌ست ستوده. دعوت برای تغییر و اصلاح در نزد این گروه با استفاده از شیوه‌های غیرمستقیم‌ است و اگر گاهی مستقیم هم هست، توأم با موعظۀ آمیخته با لطف و مهربانی‌ست.
از همین رو، انواع مختلف حکومت‌های استبدادی در جهان اسلام، طرفدار پرشمار شدن حلقه‌های ذکر و خانقاه‌ها و تکیه‌خانه‌ها هستند نه به این جهت که دوست‌دار آنانی‌اند که خود را در «محبت الهی» فنا کرده‌اند، بلکه از این رو که اهداف این گروه‌ها تنها منحصر در آخرت ‌است و چون می‌خواهند با تحمل درد و شکنجه به پاداش‌های اخروی برسند، آستانۀ تحمل و مدارای‌شان در برابر ستم و اجحاف زمامداران، بسیار بالاست.
دروازۀ اجتهاد در نزد این گروه یک‌سره بسته‌ است یا منحصر است در آن‌چه که در گذشته گفته شده و به کارگیری عقل و طرح دیدگاه‌های نوین، مصداق بارز «بی‌ادبی»‌ست و قدغن‌ است مگر این‌که حاشیه‌یی بر تفسیری باشد که از گذشته‌گان باقی مانده یا قرائتی باشد که عظمت و اهمیت اقوال پیشینیان را برملا بیفکند، بدون این‌که «کتاب‌های قدیمی منزّه از نقد» را مورد نقادی و ارزیابی قرار دهد یا تحلیل نوی ارایه کند چه این‌که آن‌چه در گذشته گفته شده، قدسیت تاریخی یافته و در نتیجه برخوردار از کمال‌است و کاملاً بی‌عیب و نقص.
کسی که امروزه به خوانش مرده‌ریگ فکری گذشته‌گان می‌پردازد، آلوده به گناهانی‌ست که ناشی از زنده‌گی کردنش در بیرون از چارچوب تاریخی مقدس – که تقریباً تهی از گناه بوده – می‌شود و به دلیل پرداختن به آن‌چه در حال حاضر اتفاق می‌افتد، به گناهان معاصر بودن آلوده شده و تقصیرش این‌است که در امروز می‌زید نه در عصر افراد مقدس و پاک از گناه.
احساس شدید به گنهکار بودن و احساس به دوری از کمالی که «سلف» به آن متصف بوده و احساس تقصیر در بنده‌گی خدا، در صدر اولویت‌های آگاهی در نزد این جریان‌ است. برای این‌ها تحقیر و خوارداشت خویشتن، مقدم‌ است بر شناخت و فهم خویشتن و کوشش برای فرو رفتن در لایه‌های عمیق‌تر و جست‌وجوی عواملی که فرا راه امت اسلامی موانع ایجاد می‌کند و نمی‌گذارد امت از بحران‌هایی که به آن گرفتار است، رهایی یابد.
رهبران این جریان تلاش می‌کنند به مرید پاک‌باز بفهمانند که راه ایجاد صلاح و دگرگونی در جهان، به‌کارگیری عوامل و اسبابی نیست که ملت‌های دیگر را به شاهراه ترقی و پیشرفت سوق داده، بلکه بر طبق آیۀ قرانی که می‌فرماید «خداوند هر گروه را از عطای خویش بهره‌مند می‌گرداند»، نعمت‌هایی که خداوند به ملت‌های دیگر عطا کرده از قبیل استدراج‌ است. از این رو، مرید نباید شیفتۀ زرق و برق دنیای مادی که دیگران با به کارگیری اسباب به آن‌ها دست یافته‌اند، شود یا هوش از سرش برود وقتی ببیند که دیگران تفاوت‌های محسوس و وحشتناکی در عرصه‌های کشاورزی و صنعتی و تمدنی از ملت‌های مسلمان دارند، زیرا بهشت بندۀ راستین خدا در قلبش‌ است و این ظواهر چشم‌ربا و براق چیزی نیست جز حجتی برضد صاحبانش و تمرکز اصلی باید روی تربیت برای اصلاح دنیای معاصر شود.
پیروان این جریان در پاسخ به این پرسش جدّی که چرا مسلمانان، عقب مانده‌اند و دیگران پیشرفت کرده‌اند، می‌گویند که علت عقب‌مانده‌گی مسلمانان، «رعایت نکردن ادب با خدا» ‌است نه به کارنگرفتن اسباب پیشرفت در روی زمین. این در حالی‌ست که از نظر عقلی ممکن‌ است که هم ادب با خدا حفظ شود و هم عمل به اسباب و سنت‌های الهی صورت بگیرد و ضرورتاً تناقضی میان این دو کار وجود ندارد و دلیلی هم ندارد که ما تناقض ساخته‌گی میان این دو ایجاد کنیم. واقعیت آن‌ است که این رویکرد، باعث خواهد آمد که پیروان این جریان به جای این‌که به آبادانی دنیا بپردازند، به باطن‌گرایی روی بیاورند و عملاً زمینه را برای عقب‌نگه داشته شدن جامعه فراهم نگه دارند.
قرائت‌های متداول میان پیروان این جریان، قرائت‌هایی‌ست که مبتنی بر سنت گذشته‌گان ‌است که پاره‌یی از این قرائت‌ها مریدان را به «تحلیه» تشویق می‌کنند و برخی دیگر به «تخلیه». کتاب‌های مورد اعتماد این جریان یا کتاب‌‌هایی‌ست که تاریخی‌ و باقی‌مانده از گذشته‌گان ‌است و یا کتاب‌هایی‌ست که امروزه نوشته شده‌اند اما گذشته را با روحیه و ابزارهای معرفتی‌ سنتی که کاملاً از زنده‌گی امروزی جدا و مجزا است، قرائت می‌کنند. به سخن دیگر، اگرچه این کتاب‌ها در روزگار کنونی نوشته شده‌اند، اما در واقع چاپ جدید کتاب‌های زرد اند.
ویژه‌گی کلی این جریان عبارت‌ است از پناه گرفتن در پشت خویشتن تمدنی خویش و بسنده کردن به زلال تاریخ و کوشیدن برای نجات از آلوده‌گی روزگار معاصری که گناه و شر را با خود دارد و ایجاد جزیره‌های بریده از بقیۀ دنیا و به هیچ کار این جهان کاری نداشتن مگر در مورد تربیت و اصلاح مردمان گناه‌کار آن.
اگر هواداران این جریان بتوانند در پهلوی راه‌کارهای تربیتی برای تغییر و اصلاح، راه‌کارهای علمی اصلاح را نیز مد نظر قرار دهند و برای آمدن به میدان واقعی زندگی، آستین‌ها را بالا بزنند تا کاستی‌ها را از میان بردارند و کمبودها را رفع و رجوع کنند، دستاوردهای کلانی در زمینۀ خدمت به امت اسلامی حاصل خواهند کرد. بر زبان آوردن اذکار و اوراد با بهره‌گیری از اسباب منافاتی ندارد و نصوص صحیح که بحمدالله فراوان هم هستند – ما را از استناد به حدیث‌های ساخته‌گی و داستان‌های اولیا که ناراستی‌های زیادی در آن‌ها راه یافته و سند صحیحی هم ندارد، بی‌نیاز می‌سازد. اصول ثابت دین، ما را به تعامل سنجش‌گرانه و معقول با واقعیت‌های عینی فرا می‌خواند و عزیمت فرد مسلمان را تقویت می‌کند و او را به دست «جبری‌گری» نمی‌سپارد تا بی‌تحرکی را بر وی تحمیل کند و او را به انتظار مرگ بنشاند تا وقتی که فرد مؤمن به شکلی رمانتیک به افراد مقدس گذشته ملحق شود.

 

۳-جریان نص‌گرا/ سَلَفی‌ها:
پیروان جریان نص‌گرا – که گاهی از آن‌ها به نام سلفی‌ها یاد می‌شود- برعکس باطن‌گرایان (صوفیان) همواره خرد خود را در محک زدن سند نصوص به کار انداخته‌اند و خود را یک‌سره غرق این کار ساخته‌اند. پیروان این جریان، دشمنی شدیدی با جریان دوم دارند و لقب‌هایی را از قبیل بدعت‌گذار و کافر و مشرک به آنان نسبت می‌دهند.
طرفداران این جریان، انقلابی سفید را برضد بدعت‌گذاران راه می‌اندازند و سلاح‌شان در این مبارزه، تغییر با دست و نیز مطبوعاتی‌است که مخالفان را به آسانی تکفیر می‌کند و هر جا باشند به سراغ‌شان می‌رود و آنان را از نظر تبلیغاتی قلع و قمع می‌کند. در نظر آنان، مبتدع، محلی از اعراب در جامعه ندارد. نظرات این‌ها رنگ و لعاب اعتقادی دارد و به مخالفان در هیچ حالی اجازۀ مخالفت نمی‌دهد. رابطه با دیگری از نظر آنان یا «ولاء» و دوستی‌است و یا «براء» و دشمنی و میان این دو، مرحلۀ دیگری وجود ندارد. از این رو، دعوت اینان همان جهاد مقدس‌است اما با زبان. البته این انقلابِ متن‌محور، همیشه انقلابی سفید و غیر خشن باقی خواهد ماند تا هنگامی که رژیمی سیاسی پیدا شود و آن را به ایدئولوژی حکومت خود مبدل کند و از طریق آن به منافع سیاسی خود دست یابد. در آن صورت، آن نظام سیاسی، این جریان را به انقلابی بودن سوق می‌دهد تا به بهانۀ اختلافات عقایدی، خون دیگران را بریزاند. قربانیان این رویارویی غالباً مسلمانانی خواهند بود که با شیوۀ فکری این جریان، مخالف‌اند.
تفاوت میان جریان خوارجی و جریان متن‌گرا فقط در میزان انقلابی بودن‌است. جریان نص‌گرا به حذف فیزیکی مخالف دست نمی‌زند ولی از هیچ کاری برای حذف دینی و مردمی مخالف فروگذار نمی‌کند و مخالف فکریِ گمراهِ گمراه‌ساز خود را مستحق پایین‌ترین طبقۀ دوزخ می‌داند. همۀ این کارها را به خاطر این می‌کند که اطمینان یابد که در جنگ مقدسش برضد مخالفان، پیروز شده و با انجام دادن این جهاد سفید و غیر خشن به جایگاه بلندی نزد خدا دست یافته چرا که به گمان خودش از برداشت درست از اسلام به دفاع پرداخته‌است.
هواداران این جریان بر این اعتقادند که اصل در اشیاء، حرام بودن‌است مگر این‌که مباح بودن آن‌ها به دلیلی ثابت شود. روی این حساب، باید فرد مسلمان، شمار فراوانی از نصوص را از بر کند تا با استمداد این نصوص همۀ حرکات و سکنات خویش را اسلامی بسازد و نظر دین را در بارۀ آن‌ها بداند نه این‌که تنها در مورد مسایل تازه مطرح‌شده‌ که تکلیف خود را در بارۀ آن‌ها نمی‌داند دیدگاه دین را بفهمد.
از نظر اینان، امکان گشودن دروازۀ اجتهاد جز توسط کلیدهای پیشینیان وجود ندارد چرا که پیشینیان، این دروازه را بسته‌اند، پس امکان گشودن آن نیست مگر بسیار به دشواری و مشروط به این‌که کسی که اجتهاد می‌کند از راه و روش سلف که هیچ حرفی را برای گفتن به خلف باقی نگذاشته‌اند عدول و انحراف نورزد و نیز مشروط به این‌که از ابزارهای نوین معرفتی بدعت‌آلود یا وارد شده از غربِ کافر بهره نگیرد. در نزد این جریان، اجتهاد در عصر حاضر فقط برای این‌است که ادلۀ تاریخی دانشمندان مذهبی‌یی را که در زمان خود زندگی کرده‌اند و نه در روزگار ما، برجسته بسازد و به کار گیرد ( با آن‌که در بسا موارد علمای مذهبی گذشته میان خود در برخورد با حادثه‌یی واحد و در فهم نصف اختلاف داشته‌اند). این مجتهد معاصر که کاری جز پیروی از گذشتگان ندارد، اگر می‌خواهد به مسایل تازه پاسخ ارائه کند چاره‌یی ندارد جز این‌که حوادث روی داده در گذشته را برای زمان حال عاریت بگیرد و آن‌گاه حق اجتهاد را دارد هرچند در این راه مرتکب تأویل نادرست متن شود یا گرفتار افراط در به کارگیری شیوه‌های قیاس گردد یا این‌که برای نمونه، ناگزیر شود صحت و حلال بودن ایجاد بانک‌ها و پایه‌گذاری بازار اوراق بهادار مالی را با استمداد از حادثه‌یی کوچک که در چهارده سده پیش رُخ داده به اثبات برساند یا تکلیف نماز خواندن در هواپیما را بر اساس فتوای فقه حنفی که به نام «معقول فقهی» شهرت یافته و در بارۀ آدمی وارد شده که در هوا نماز می‌خوانَد، روشن کند. مجتهد معاصر باید همۀ تفاوت‌های تمدنی و تطور دلالت‌های اصطلاحی و شناختی را به باد فراموش بسپارد و تاریخ‌مندی حادثه را نادیده بگیرد و به رویدادهای تاریخی بر حسب فهم واقعی تاریخ و اسباب نزول آن‌ها نپردازد. البته در ذیل فهم واقعی تاریخ و اسباب نزول حادثه‌های تاریخی، شیوه‌های تولید و مصرف و ارتباطات و فهم معرفتی و نیازهای زندگی در صحرا و میزان پیشرفت تمدن و مهم‌تر از همۀ این‌ها، برداشت مقصد‌محور متون دینی داخل می‌شود.
نواسه‌های فکری ابوالفرج حنبلی (وفات:۷۹۵هـ) – که اعتقاد داشت حتّا آن گروه از سَلَف که در زمانه‌های فسادآلود می‌زیسته‌اند بر خَلَف برتری دارند- این گفتارش را مورد توجه قرار داده‌اند:«ما به جاهلانی دچار شده‌ایم که بر این اعتقاد اند که متأخرانی که در هر باره حرف زده‌اند و اظهار فضل کرده‌اند نسبت به همۀ صحابه برتری دارند.»
این شیوۀ فهم معرفتی کمکی به «شناخت خود» نمی‌کند و بازسازی و بازفهمی هویت تمدنی با آن درجه از قوتی که لازم‌است را لازم نمی‌شمارد بلکه خرد و روان را مجبور می‌سازد که در زیر سایۀ عقدۀ گناهی ابدی بزید زیرا این موضوع به سادگی مشخص و واضح‌است که یک فرد هر قدر که حافظۀ فراخ داشته باشد نمی‌تواند نصوص حفظ شده را بر شمار سرسام‌آوری از تحولات اقتصادی و دگرگونی‌های فلسفی در عرصه‌های سیاست و جامعه و علوم انسانی و تکنولوژی و فلک‌شناسی و پزشکی، تطبیق کند.
۴- جریان معتدل/ میانه‌رو/ مقاصدی:
قطب‌نمای معرفتی این جریان، متوجه درک اهداف شریعت و کندوکار در باب علل احکام برای رسیدن به کنه مقصد شارع‌است. این قاعدۀ معرف‌شناسانه را این سخن ابن رشد (۵۲۰-۵۹۵هـ) در کتاب «فصل المقال» به خوبی بیان می‌کند:«همان‌‌گونه که معقول بودن در علوم طبیعی و الهیات فلسفی استوار بر اصل سببیت‌است، معقول بودن در احکام شرع هم مبتنی بر قصد و غرض شارع‌است. از این رو، باید استدلال در دین بنیاد گذاشته شود و در نتیجه، برای اثبات ظاهر عقایدی که شارع، مردم را به پذیرش آن‌ها ترغیب کرده برهان و دلیل اقامه شود.»
هواداران این جریان، غالباً توجه‌شان را متمرکز بر الگوسازی و عرضۀ نمونه‌های شایسته به منظور دعوت به اسلام می‌سازند، خواه دعوت به اسلام به گونۀ گفتاری باشد یا به صورت نوشتاری. این‌ها می‌خواهند اهداف خود را از راه گفتگو با جریان‌های دیگر در تلاشی جدی برای «شناخت شخصیت تمدنی» خویش و با درک و تأکید بر وجود مشترکات با دیگر جریان‌ها به دست بیاورند.
منابع شناخت در نزد این جریان در حوزۀ خاصی منحصر نیست و تنها به سنت اتکا ندارد بلکه پیروان این جریان همیشه می‌کوشند تاریخ را به درستی درک کنند و نوشته‌های امروزی را بخوانند و گفتمانی اسلامی با بهره‌گیری از ابزارهای معرفتی اسلامی که با مقتضیات زندگی معاصر سازگار باشد تولید کنند، گفتمانی که در پی طرد دیگران و به طریق اولی در صدد حذف فیزیکی مخالفان به شیوۀ خوارج نیست و دانش‌های نوین را به عنوان محصول روزگار معاصر که جنبه‌های مثبت فراوانی دارد هرچند از جنبه‌های منفی و کاستی‌ها مبرّا نیست می‌شناسد. این جریان می‌خواهد با روحیه‌یی تجدیدگرا با همۀ جریان‌های دیگر اعم از اسلامی و غیر اسلامی وارد گفتگویی جدی و سازنده شود و می‌کوشد از انحراف دور باشد و از منسوب کردن لقب‌های غیر علمی و آکنده از احساسات و عواطف به دیگران بپرهیزد، در عین حالی که تلاش می‌کند نقاط اختلاف و اشتراک خود با قلمروهای معرفتی دیگر را مشخص کند و هر چیز را تا جایی که مقدور است آن‌طور که واقعاً هست توصیف کند.
از نظر پیروان این جریان، باب اجتهاد، گشوده‌است و حتّا بر کسی که توانایی علمی اجتهاد ورزیدن را دارد واجب‌است که دست به اجتهاد بزند. اگرچه پیشینیان، مرده‌ریگ عظیم علمی‌یی را که پاسخ‌گوی نیازهای زمانۀ خودشان بوده به ما به یادگار گذاشته‌اند، اما فرد مسلمان معاصر و مجتهد امروزی باید در جستجوی چیزهای تازه‌یی باشد که برای جامعۀ اسلامی سود می‌رساند و برای مشکلات امروزی، راه‌حل‌های خلاقانه‌یی را با درنظرداشت نصوص و مقاصد شرع پیشنهاد می‌دهد و از گفته‌های سلف بهره‌گیری کند اما اندیشه را لگام نزند و بپذیرد که مجتهد امروزی، میدان فراخی برای جولان‌گری دارد و حق دارد دیدگاه‌های گذشتگان را به نظرش درست نیامدند نپذیرد.
طرف‌داران این جریان، غالباً مشکلی در آمیزش مثبت و سازنده با جامعه و جهان نمی‌بینند، همزمان با این‌که در برابر محو شدن شخصیت تمدنی خویش و نابود شدن هویت‌شان به بهانۀ جهانی شدن یا «پیروی مغلوب از غالب» مقاومت به خرج می‌دهند. از آن بالاتر، جهانی شدن را مرحلۀ دیگری می‌دانند برای جستجوی نقشی تمدن‌ساز؛ مرحله‌یی که در آن، مردم جهان از مسلمانان انتظار دارند که نقش‌آفرینی کنند و سهم خود را از پیشرفت و توسعه ادا کنند با وجود آن‌که در حال حاضر، مسلمانان در پایین فهرست تولید تمدنی قرار دارند. پیروان این جریان، برای دست یافتن به اهداف یاد شده تلاش می‌کنند اما نه از راه رسوخ دادن عقدۀ تمدنی در نهاد خود بلکه از طریق اشاره به بیماری‌های معرفتی و شبهات نادرست فکری‌یی که مسلمانان به آن‌ها گرفتارند تا بدین وسیله از آن‌ها پرهیز صورت بگیرد و برای شفا یافتن از این بیماری‌ها داروهای معرفتی لازم تجویز شود اگرچه خوردن این داروها گاهی تلخ باشد. به قول قدما،«هر تلخی شفاست.»
هواداران این جریان، این نکته را متذکر می‌شوند که برای پیروان جریان نص‌گرا و جریان باطن‌گرا –و از باب اولی برای هواخواهان جریان خوارجی- بسیار دشوار است که این اندیشه را هضم کنند که تاریخ ما فهرست درازی از شخصیت‌های باعظمت را در خود جای داده ولی این تاریخ‌سازان، فرشته نبوده‌اند و اشتباهاتی مرتکب شده‌اند، چه در زمینۀ روش و چه در عرصۀ اجرا و چه در حوزۀ برنامه. اگر ما بتوانیم این موضوع را بسط بیشتر دهیم در آن صورت، تاریخ ما صبغه‌یی انسانی به خود خواهد گرفت و قدسیت فرشتگانه از آن گرفته خواهد شد و در آن صورت، پژوهش‌گر می‌تواند در تعامل با تاریخ، احساس راحتی کند و مهم‌تر از همه این‌که می‌تواند از اشتباهاتی که از گذشتگان سر زده پرهیز کند (مسلماً مرتکب شدن اشتباه، مقام و منزلت سلف را پایین نمی‌آورد) و پروژۀ اسلامی را با همۀ جنبه‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن به شکل واقعی و درست می‌تواند بازسازی کند و بهانه‌یی برای هیچ‌‌کسی اعم از شخص عادی یا حاکم مستبدّ برای پیروی نکردن از روش سلف (صحابه و تابعین) به دلیل این‌که او نمی‌تواند مثل آن‌ها فرشته‌وار زندگی کند و خود را به مقام آن‌ها برساند باقی نمی‌ماند. این تصویر فرشته‌گونه و نامعقول و متضاد با واقعیت‌های تاریخی جامعه‌ها و دانشمندان و شخصیت‌های بزرگ در تاریخ ما به جای این‌که مسلمانان را به تاریخ‌شان نزدیک‌تر بسازد از آن دورشان می‌گرداند.
پیروان این جریان، بر این اعتقاد اند که مورد توجه قرار دادن سیاق تاریخی و مطرح کردن مسایل تاریخی بدون تصویر آن به صورت رمانتیک و به شکل تاریخ فرشتگان، نسل‌های حال حاضر و آیندۀ مسلمانان را به تاریخ‌شان بیشتر آشنا و نزدیک می‌کند و باعث خواهد آمد که مسلمانان از تاریخ خود تجربه بیاموزند.
کسانی که در زیر سایۀ این جریان نشو و نما کرده‌اند به فلسفۀ «جایگزین‌ها» باور دارند. آن‌ها هیچ وقت در حرام دانستن اشیاء شتاب نمی‌ورزند تا وقتی که برای آن‌‌ها بدیل‌های واقعی و شرعی پیدا نکنند و اگر چنین بدیل‌هایی وجود نداشته باشد از متصدیان امور کشوری می‌خواهند این بدیل‌ها را برای مردم فراهم کنند و در آن هنگام، احساس تقصیر و گناه از مردم معمولی به صاحبان قدرت منتقل می‌شود چرا که نتوانسته‌اند زمینۀ کارهای حلال را برای مردم فراهم کنند و از این رو، مردم به حرام روی آورده‌اند. در نتیجه، «عقدۀ گناه» به گونۀ شرعی از مردم به متولیان امور کشوری منتقل می‌شود، آنانی که از دیر باز از دیدن چنین صحنه‌یی محروم بوده‌اند زیرا قدرت‌مندان عادت داشته‌اند این گمان را در میان مردم دامن بزنند که همۀ مصیبت‌ها و گناهانی که مردم گرفتار آن‌ها می‌شوند تقصیر خودشان‌است و صاحبان قدرت در این زمینه هیچ قصوری ندارند. برخی از واعظان منابر هم که یا ناآگاه‌اند یا مزدور قدرت‌مندان، این احساس را در میان مردم نهادینه‌تر می‌کنند. در نتیجۀ ژرفا یافتن چنین روحیه‌یی در میان مردم، وام گرفتنِ با سود از بانک‌های دولتی به منظور خریدن خانه‌یی رهایشی علتش تباهی دین و دنیاست و تنها راه‌حل آن، بازگشت شهروند به خداوند و فروگذاشتن حرام‌است و راه‌حل آن، فشار وارد کردن بر حکومت به خاطر باز کردن بانک‌های اسلامی یا دست‌کم اجازۀ فعالیت دادن به آن‌ها نیست. علت بحران اقتصادی هم افزایش جمعیت یا دوری از خدا (ج) است نه توزیع ناعادلانۀ ثروت و در انحصار منابع سرمایه توسط سلطۀ محلی یا جهانی. نیز سبب گسترش یافتن فساد اداری، افزایش شمار رشوت‌ستانان و مردمان ضعیف‌النفسی‌است که از آموزه‌های اسلامی دور مانده‌اند، نه کم‌بودن حقوق ماهیانۀ کارمندان دولتی و گسترش نیافتن آموزشی دینی در میان مردم و سرکوب افراد آگاه و خیرخواه کشور و رواج یافتن تبعیض و واسطه‌گری که مسؤولیت اصلی آن بر دوش حاکم مستبد است که با ترویج این پدیده‌ها جامعه را به تباهی کشانده‌است.
درمان جامعۀ بیمار نه به کشتن جامعۀ بیمار صورت می‌پذیرد و نه زیاده‌روی در تحقیر و خوارداشت خویشتن بلکه تنها با تشخیص بیماری و با جرأت معرفی کردن آن، در عین حالی که روحیۀ اصلاح‌گری برای شناخت خویشتن وجود داشته باشد.
برای کسانی که وابسته به این مشرب اندیشگی‌اند تئوری‌سازی‌های رژیم حاکم در مورد نابسامانی‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جذابیتی ندارد، هرچند حاکمان در این زمینه از «آگاهان مسایل دینی» به منظور پرده‌پوشی بر حقایق باری بطلبند. پیروان این مشرب فکری، با روحیه‌یی اصلاح‌گرانه با حاکمانی گلاویز می‌شوند که همۀ قدرت را در دست گرفته‌اند. آنان با طرح نابسامانی‌ها و تباهی‌های موجود در جامعه و بازگو کردن عوامل واقعی این نابسامانی‌ها حاکمان را مورد سرزنش قرار می‌دهند و محکوم می‌کنند و ضرورت اصلاح نهادهای حکومتی را به آن‌ها گوشزد می‌نمایند؛ همان کاری را که پیشوایان چهارگانۀ مذاهب فقهی و دیگر دانشمندان مسلمان انجام داده‌اند.
البته اصلاح نهادها باید به صورت تدریجی انجام پذیرد و از طریق سازوکاری که به نص دینی حرمت قایل باشد و آن را بفهمد و نگرشی واقعی را پایه‌گذاری کند که – از نظر این جریان،- از همۀ نگرش‌های جایگزین دیگر، بهتر باشد تا بتواند فهم درست مقاصد شرع را نمایندگی کند. این جریان، هم برای عقل اهمیت و ارزش قایل‌است و هم روح تاریخ و ارزش‌های سنتی را مد نظر قرار می‌دهد بدون این‌که مسایل و مشکلات تازه را از نظر دور بدارد.
این جریان به مسدود بودن باب اجتهاد هیچ اعتقادی ندارد و این سخن شوکانی (۱۱۷۳-۱۲۵۰هـ) را مد نظر قرار می‌دهد که گفته‌است:«ناممکن بودن یا دشوار بودن وجود مجتهد پس از سدۀ ششم هجری قمری، سخنی بی‌مایه و قصه‌یی سخیف‌است که خبر از تباه شدن شریعت می‌دهد… خداوند بر پسینیان (خلف) به همان اندازه فضل و احسان کرده که بر پیشینیان (سلف).» شوکانی این سخن را در پاسخ به آنانی نوشته که مدعی بوده‌اند سلف زمینۀ دانش و فهم دین، بر ما برتری دارند و ما باید از آن‌ها پیروی کنیم.

 

نویسنده: اسامه القاضی
برگرداننده به فارسی: مهران موحّد

 


نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

شبکه های اجتماعی

محصولات

دانلود کتاب اسما وصفات
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
داعش تاریخ و افکار
داعش تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
معارف کلامی شیعه
معارف کلامی شیعه
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تشیع
آشنایی با فرق تشیع
سلفیه از گذشته تا حال
سلفیه از گذشته تا حال
مجموعه مقالات فرق تسنن
مجموعه مقالات فرق تسنن
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
درآمدی بر فرق تشیع
درآمدی بر فرق تشیع
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
تاریخ الفکر السلفیه
تاریخ الفکر السلفیه
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
کلینیک فرقه درمانی
کلینیک فرقه درمانی
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
جریان سلفی زیدی
جریان سلفی زیدی
دیوبندیه
دیوبندیه
سلفیه جهادی
سلفیه جهادی
اخوان المسلمین
اخوان المسلمین
تاریخ تفکر سلفی گری
تاریخ تفکر سلفی گری
وهابیت تاریخ و افکار
وهابیت تاریخ و افکار
جماعه التبلیغ
جماعه التبلیغ
  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5
  6. 6
  7. 7
  8. 8