معرفی کتاب:
"اسلام گرایی؛ سومین جنبش مقاومت رادیکال"
خواندن کتابی درباره پديده «اسلامگرايی» از «ارنست نولته» آلمانی بسیار جذّاب است و او در این کتاب میکوشد تا نگاهش به تحوّلات، فراتر از تنها گزارش کردن یک واقعه باشد.
ارنست با ارائه تاريخچهای از امپراتوری عثمانی و پس از آن چالش بزرگ "صهيونيسم" برای جهان اسلام، وارد اصلیترين بحث خود يعنی پيدايش «اسلامگرايی» شده و با پرداختن به جنبش «اِخوانالمُسلمين» در دو کشور مصر و سوريه، شکلگيری حزب بَعث با آميزهای از تعاليم اسلام سنی و علوی و آيين مسيحيت، به جنبش آزادیبخش فلسطين و سپس به انقلاب اسلامی ايران میپردازد.
نویسنده در گزارش انقلاب مردم ايران که البته فقط کمتر از پنجاه صفحه از کتاب چهارصد صفحهای خود را به آن اختصاص داده، تنها به نقش متفاوت دو شخصيت، يعنی "امام خمينی و دکتر شريعتی" اشاره میکند و جزئياتی از ديدگاههای اين دو را در معرض داوری خواننده قرار میدهد و همان طور که گفته شد، در نقل حوادث اين نهضت از يادآوری موارد مشابه آن در تاريخ جنبشهای جهانی غفلت نمیورزد.
وی در نگرش خود به دین اسلام چنين اظهار میکند که «در زمان حال، در ميان همه اديان جهانی، اسلام دينی است که بيشترين میزان موفقيت را در تبليغ خود دارد و در عين حال، دين و نوعی طرز زندگی است که وابستگان آن به کمترين ميزان جذب ساير اديان میشوند»
وی دليل اين مسئله را چنين میداند که «اسلام سادهترين دين جهان است؛ دينی که ايمان به امور رمزی چون حلول خدا در انسان (عيسی) را از پيروانش طلب نمیکند، و همين طور مانند آيين هندو نيست که اين جهان تجربی را سرتاسر ظاهر بداند».
او در تحليل شخصیت سيد قُطب و جنبش اخوان المسلمین میگويد:«گروهی کوچک میخواهند با مُدعايی که بر نگرش خاصی استوار است، جهان فاسدشده را به طور ريشهای و برای آينده بشریت شفا دهند و حتی حاکميت خودی را نيز از طريق افراط مقطعی از ميان بردارند تا در نهايت بشريت از وضعيت فاسد بندگی پرمنازعه انسانها در برابر ديگر انسانها به وضعيت صلح بزرگ «حکومت الهی» يا وضعيت حاکميت بیمنازعه شريعت، هدايت (يا بازگردانده) شود.
به گفته او «میتوان شريعتی را بازترين، چندوجهیترين و در عين حال پرتناقضترين روشنفکر اسلامی از ميان روشنفکرانی پنداشت که در تاريخچه منتهی به انقلاب اسلامی آيتاللّه خمينی نقشی ايفا کردند».
از نظر نویسنده «التهابات انقلابی در ايران به نحوی تنگاتنگ با واقعيت بزرگ ديگری پيوند خورده بود که مشابه آن تنها در زمان انقلابهای فرانسه و روسيه وجود داشت و در انقلابهای ايتاليا و آلمان نيز چنين پيوندی برقرار نبود: جنگ!»
«اگر بخواهيم در قرن بيستم يک هجوم را نام ببريم، همين حمله عراق به ايران بود.. اما اميد به پيروزی در جنگی برقآسا برای صدام بسيار زودتر از آن چيزی رنگ باخت که برای هيتلر در اواخر پاييز 1941 رنگ باخته بود».
وی با همه تأکيدی که در نقش اسلامگرايی در تحولات اين سوی و آن سوی جهان معاصر دارد با اين سخن، شگفتی خود را از تحولی بدون حضور اسلامگرايی اظهار میدارد که «اسلام در مهمترين رخداد اين دوران از تاريخ جهان، يعنی تضعيف و سپس فروپاشی اتحاد شوروی، سهم در خوری نداشت؛ زيرا اميد برخی انديشمندان مبنی بر اين که زوال اتحاد شوروی از مناطق اسلامی آسيای مرکزی آغاز خواهد شد تحقق نيافت، بلکه در کشورهای اقماری و مناطق مسيحی در غرب ، به خصوص در بالکان و لهستان، بود که گرايشهای آزادیبخش نيرومندی ظهور کرد».
✔️منبع: کانال تلگرامی پریشان خوانی با تصرفات متعدد سردبیرمسلمننا
🌐 کانال تلگرامی و سایت علمی-تخصصی مُسلِمنا
✔️ تلگرام:
https://t.me/muslimnair
✔️ ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/1150419012Cdf312d401e
✔️ واتس اَپ(1):
https://chat.whatsapp.com/L7lTSc8CUjN63PwAHQk7a7
✔️واتس اَپ(2)
https://chat.whatsapp.com/Cx9ctE56Ftz3d9piEIFqjL
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر به عنوان مهمان