چکیده: امامت نه تنها در تعارض با خاتميت نيست كه لازمه آن و متمم نبوت پيغمبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله ـ است و اين مطلب براي هر متفطن و سليم النفسي روشن است از آنچه گفته شده وهن سخنان نامبرده در خصوص تعارض اعتقاد به مهدويت يا خاتميت نيز روشن مي گردد البته مطالب ديگري در كلام ايشان هست از جمله اهانت به علماي ديني و نظام اسلامي ايران و... كه ارزش نقد نداشت.

نظرات دكتر سروش در مورد انبيا و جانشينان ايشان را به همراه نقد آنها توضيح دهيد.

پاسخ:
آقاي دكتر سروش در سخنراني شان در پاريس تحت عنوان «تشيع و چالش مردم سالاري» درباره انطباق انديشه امامت با ختم نبوت سخناني مطرح كرده اندكه به واكنش هايي انجاميده است. ايشان در سخنان خود تفسير شيعه را درباره مفهوم امامت، با خاتميت متعارض دانسته و در اين‌باره گفته است:
مفهوم كليدي (امامت) خصوصيتي به تشيع مي دهد كه با آن درجه از غلظت در جهان تسنن وجود ندارد. اول خصلت ولايت است. يعني آن خصوصيتي كه در پيامبر بود، ادامه پيدا مي كند و با مرگ پيامبر پايان نمي پذيرد آن هم در افراد معين نه در همه افراد. در ميان شيعيان اين (افراد) اولياء الهي نام برده شده اند. همان ها كه امامان شيعه ناميده مي شوند و نيز شخصيتي به اين افراد داده شده، تقريباً برابر با شخصيت پيامبر كه مي توانيم بگوييم مفهوم خاتميت پيامبر را دچار تزلزل كرده است....
زيرا امامان شيعه حق تشريع دارند حال آنكه اين حق، انحصاراً حق پيامبر است ... البته شيعيان نمي گفتند كه امامان شيعه مورد و محل وحي قرار مي گيرند، ولي تعبيري ديگر به كار مي برند و مي گويند اينها محدَّث و مفهم هستند. يعني يك جوري حقايق را به ايشان مي فهمانند. آن شكلش را نمي گفتند، اما اسم وحي هم نمي آوردند براي اينكه متمايز بشوند. از پيامبر شأن و منزلتي كه براي امامان شيعه قايل بودند، دقيقاً همان شأن پيامبر بود يعني مقام عصمت قائل هستند درست مثل پيامبر.
ايشان در تبيين بحث خود به كلام اقبال لاهوري تمسك مي كند و مي گويد: ايشان در كتاب احياي فكر ديني در باب نبوت مطالبي دارد كه خلاصه آن چنين است:
ختم نبوت به دليل ظهور عقل استقرايي بشر است. تا قبل از ظهور عقل استقرايي، پيامبران ظهورشان لازم بود، اما همين كه مردم عاقل و بالغ شدند از حضور پيامبران بي نياز شدند. ختم نبوت. يعني اينكه ديگر كسي حامل وحي از سوي خدا نيست و ديگر كسي اتوريته كلام پيامبر را ندارد... ختم نبوت يعني آن كه ما رها هستيم از الهام آسمان. يعني ديگر كسي نيست كه بيايد و بگويد من از جانب خداوند با شما سخن مي گويم فلذا روي حرف من حرف نزنيد. عقل نقاد و عقل استقرايي وقتي آمد در وحي بسته شد(1).

درباره اين ادعا كه شيعيان شخصيتي برابر با شخصيت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به امامان (ع) بخشيده‌اند، بر پايه مباني اسلامي، امامت و شروط و شخصيت بايسته براي امامت افراد، نه در حوزه قدرت و اختيار شيعه و نه در دست هيچ شخص و فرقه اي نيست تا بخواهد آن را به امامت (ع) ببخشد. زيرا به مقتضاي آيه شريفه «الا له الحكم» و ان الحكم الا لله(2) حكم و فرمانروايي مخصوص خداست و نه هيچ كس ديگر و اوست كه مي تواند حق خود را به هر كس و به هر ميزان اعطا كند. منصب امامت منشأ الهي دارد (اين بحث در جاي خود مبسوط بحث شده است).
افزون بر اين، به حكم عقل سليم به لزوم تناسب ظرف و مظروف با يك‌ديگر، كسي كه مي خواهد منصب امامت را عهده دار شود، بايد واجد شروط لازم باشد. شروطي كه شخصيت او را براي پذيرش چنين مظروفي محقق مي كند و بديهي است برخودداري از چنين شروطي جز از طريق تحصيل از سوي خدا و به اذن او. محقق نمي گردد. بنابراين هر شخصيتي كه براي ائمه (ع) در قاموس فرهنگ ديني و مذهبي لحاظ گرديده است. شخصيت اعطايي از سوي شيعيان نبوده و نيست، بلكه برگرفته از متون ديني اعم از قرآن و احاديث نوراني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است. نامبرده در اين خصوص گرفتار مغالطه از طريق القاي نكته انحرافي (the red herring) شده و خواسته است. ارايه يك امر كاملاً متفاوت و غير مربوط در باب شخصيت ائمه (ع) (شخصيت امامان را شيعيان به آنها بخشيده اند) نتيجه بگيرد كه امامت در تعارض با خاتميت است(3).
درباره اين ادعا كه از نظر شيعه امامان حق تشريع دارند در حالي كه حق تشريع در انحصار پيغمبر است بايد گفت، چنين ادعايي در هيچ يك از متون معتبر شيعي نيامده است و معلوم نيست ايشان اين مطلب را از كدام منبع معتبر شيعي اخذ كرده است. بزرگان شيعه از صدر تاكنون نه در كتب و تصانيفشان و نه در سيره و رفتار عملي شان چنين چيزي نگفته‌اند، بلكه بر اساس فرهنگ اسلامي و شيعي، حق تشريع در انحصار خداوند است و پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تشريع و تقنين قوانيني را از خداي تبارك و تعالي جهت ابلاغ به مردم اخذ مي نمايد.
بنابراين، نفس شريف و مقدس حضرت پيغمبر، هم حق تشريع ندارد (برخلاف ادعاي ايشان كه حق تشريع انحصاري پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است) چه رسد به امامان و اوصياي او بنابراين در تفكر شيعي رسالت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ابلاغ شريعت و اجرايي كردن آن است و وظيفه اوصياي پاكش تبيين تفسير و حفظ آن.
درباره اختصاص اعتقاد به محدث و ملهم بودن حضرات ائمه ـ عليهم السلام ـ بايد گفت كه اعتقاد به محدث و ملهم بودن ائمه ـ عليهم السلام ـ اوّلاً، برخلاف مدعاي ايشان از مختصات شيعه نيست و با مراجعه به متون اهل سنت مي توان عدم اختصاص به شيعه را دريافت سواي آنكه اختصاص اين عقيده به شيعه دليلي بر قدح آن و يا عدم امكان آن نيست.
هم‌چنين محدث بودن و ملهم بودن امامان شيعه (ع) با خاتميت سازگار است. زيرا ختم نبوت به معناي ختم تحديث(4) يا الهام(5) نيست. «ممكن است بشري از لحاظ صفا و كمال و معنويت برسد به مقامي كه به قول عرفا يك سلسله مكاشفات بر اين دو رخ مي دهد و حقايقي از طريق علم الهامي به او ارايه داده مي شود ولي او مأمور (مستقيم از ناحيه خدا) به دعوت مردم نيست(6)». در تفكر اسلامي پس از پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هيچ كس نخواهد آمد كه از طريق وحي آورنده شريعتي جديد باشد و چنين معنايي از خاتميت هيچ منافاتي با وجود كسي كه محدث و ملهم باشد ندارد حتي غير از امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ هم مي توانند به اين نوع ارتباطات مفتخر گردند چنانكه واقع شده است ثالثاً اگر بنا باشد بودن ملهم ائمه (ع) خاتميت را به چالش بكشاند ملهم بودن غير ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز چنين خواهد بود.
ايشان مي‌بايست با دقت بيشتري بحث مي‌كردند و به جاي تخطئه و رد اين عقايد و به دور از انتسابات غير وجيه براي تضعيف تشيع، روال منطقي و عقلاني را در چنين مباحثي طي مي كردند و به جاي بحث از اينكه اين مطلب را شيعه گفته يا نگفته است، امكان عقلي چنين مسئله اي را بررسي مي كردند.
در خصوص عصمت ائمه كه مورد ترديد و يا انكار قرار گرفته است بايد گفت از افتخارات شيعه و بلندي تفكر علوي حاكم بر عمق جان شيعيان، اين است كه به فيض اعتقاد به عصمت ائمه ـ عليهم السلام ـ رسيده اند. پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شوون مختلفي دارند برخي خاص وجود مقدس او هستند كه قابل تسري و تحقق در موجودات ديگر نيست از قبيل نبوت و رسالت و صاحب شريعت و مرتبط با وحي بودن و برخي ديگر اين خصوصيت را ندارند مثل عصمت كه مي تواند در وجودات مقدس شيعه ائمه (ع) نيز محقق گردد.
آنچه در تعارض با پيغمبري و نبوت است و نيز خاتميت را به قول ايشان رقيق و سست مي كند ادعاي برخورداري ديگران از شؤون خاصه نبويه است نه اتصاف به شؤون عامه و صد البته اعتقاد شيعه به عصمت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ . مبتني بر براهين متقن عقلي است كه جاي هيچ ترديدي در آن نيست و در جاي خود مفصل بحث شده است به هر حال به قول استاد مطهري «اگر امامت را به اين شكل تعريف كنيم كه امري است متمم نبوت از نظر بيان دين يعني به آن دليل وجودش لازم است كه وظيفه پيامبر را در بيان احكام انجام دهد، به همان دليل كه پيغمبر بايد معصوم از اشتباه و گناه باشد امام نيز بايد چنين باشد.»(7) اگر اهل سنت ابوحنيفه را معصوم نمي دانند، بدان جهت است كه در او و امثال او شرايط عصمت را نديدند.
با بررسي و نقد تفكر اقبال در اين خصوص،نيازي به نقد ايشان باقي نمي ماند. ماحصل آنچه علامه اقبال لاهوري در باب فلسفه خاتم نبوت آورده است به شرح زير است:
الف) وحي نوعي غريزه است بنابراين هدايت وحياني از انواع هدايت هاي غريزي است و خصوصيت قدرت غريزي آن است كه با شكوفا شدن نيروي حس و تخيل و احياناً تفكر و تعقل و عبور از مراحل ابتدايي و بدوي، غريزه ضعيف شده و جاي خود را به آنها داده و آدمي به مرحله تعقل رسيد، تعقل جاي غريزه را مي گيرد.
ب) از نظر ايشان چون هدايت وحياني از نوع هدايت غريزي است پس هدايت وحياني در مقابل هدايت عقلاني هرگاه براي بشر حاصل شود، كارآيي خود را از دست داده و هدايت عقلاني جانشين آن مي گردد در واقع براي انسان دو جهان توصيف مي كند جهان قديم و جديد و حضرت پيغمبر را متعلق به دو جهان مي داند با اين بيان كه از جهت منبع وحي مربوط به جهان قديم و از جهت دعوت به مغالطه و تفكر در طبيعت متعلق به جهان جديد است و بر اين اساس لزوم عقب نشيني هدايت هاي غريزي از جمله هدايت وحياني (در نظر ايشان) كه مربوط به جهان قديم است با تحقق جهان جديد يعني جهان عقلانيت بشر، امري واضح است(8) البته خود علامه اقبال نياز بشري به خاتميت را به دين و هدايت هاي ديني ضروري مي داند ولي به هر حال تفسيري كه در فلسفه خاتميت ارايه داده است در تعارض با آن است.
اما نقد و بررسي: اشكالاتي متعددي از سوي انديشمندان اسلامي به چنين تفكري به شرح زير وارد است.
1. مخالفت با ضرورت دين: اگر فلسفه خاتميت را جانشيني هدايت عقلاني و عقل استقرايي و تجربي نسبت به هدايت هاي وحياني بدانيم بدين معنا كه در وحي و هدايت وحياني بسته شده است و بشر امروز نيازمند آموزه هاي وحياني و تعليمات آسماني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نيست، لازمه چنين امري، تعطيلي اصل دين و به تعبير زيباي استاد مطهري ختم ديانت است نه نبوت.(9)
2. اينكه وحي از نوع غريزه داشته شده است مردود است زيرا اين دو واژه از حيث محتوا و معنا نسبت تباين دارند نه تساوي و نه مطلق و يا عموم من وجه، زيرا غرايز و رفتارهاي غريزي با فرد متولد شده و غير اكتسابي هستند سواي انكه مبتني بر شعور و ادراك نيستند از حيث منزلت و مرتبه نيز از حس و عقل پايين تر است در حالي كه وحي مبتني بر شعور و ادراك بوده و اكتساب در آنها راه دارد سواي انكه از حيث مرتبه نيز از حس و عقل بالاتر است بر اين اساس هر چند بشر به ارتقاي عقلاني برسد نهايتش آن است كه به اعلي درجه عقلانيت رسيده است و وحي از تمام مراتب عقل بالاتر است پس نياز به وحي حتي پس از نبوغ عقلاني انسان، امري ضروري و غير قابل انكار است.
3. تفارق كاربردها و وظايف غريزه و عقل: استخلاف و جانشيني امري از امر ديگر، زماني متصور است كه مستخلف و مستخلف عنه در موضوع استخلاف متحد باشند در غير اين صورت جانشيني متصور نيست.
بنابراين حتي در فرض كه وحي را غريزه بدانيم با توجه به اختلاف وظايفي كه هر يك از غريزه و عقل دارند ظهور عقل و انديشه، دليلي بر عدم كارآيي غريزه نسبت به وظايف خودش و جانشيني عقل به جاي او نيست اموري از قبل زيبا دوستي، حب ذات، عشق مادر به فرزند كه از امور غريزي بشمار مي آيند و با انسان متولد مي شوند، حتي با بلوغ عقلاني و فكري بشر، نه تنها از بين نمي روند بلكه در اعماق وجود همه انسان ها و در مسير تكاملي انسان هر روز جلوه نمايي و كاركرد خاص خود را دارند.
4. لازمه ادعاي علامه اقبال آن است كه تجربه دروني (مكاشفات اولياء الله) نيز از امور غريزي محسوب شده و با ظهور عقل تجربي، غريزه از كارآيي بيفتد و اين مخالف عقيده خود ايشان در باب تجربه باطني و مكاشفات و الهامات است.(10)
5. اشكال ديگر آن است كه بر فرض جايگزيني عقل محض استقرايي به جاي وحي بدين بيان كه بشر پس از خاتميت يا ظهور متفكر عقلاني و نبوغ عقلي، از هدايت وحياني بي نياز شده است و با توجه به اينكه همه افراد به چنين عقلانيتي كه بدون راهنمايي دين و آموزه هاي وحياني بتوانند همه نيازمندي هاي خود را برطرف سازند دست پيدا نمي كنند. (حتي با فرض وجود يك شخص، با چنين موقعيتي)، پروژه هدايت آنها به كجا مي انجامد آيا مي توان ادعا كرد كه همه انسان ها از خاتميت به بعد به اين نبوغ عقلي مورد نظر رسيده و يا خواهند رسيد؟! البته اشكالات ديگري بر اين تفسير از خاتميت وارد است كه به جهت اختصار، به همين حد بسنده مي گردد.
اما آيا اعتقاد به امامت در تعارض با خاتميت است (چنانكه نامبرده قائل است) يا خير، با نگاهي اجمالي به معناي خاتميت و شؤون امامت، روشن مي گردد كه هيچ تعارضي در اين رابطه متصور نيست زيرا اوّلاً خاتميت يعني ختم باب شريعت يعني پس از شريعت اسلام شريعتي نخواهد آمد.
و ختم باب نبوت است بدين معنا كه به كسي به عنوان نبي مبعوث از جانب خدا وحي نمي شود و ارباب لغت خاتم را معنا كرده اسلام به رسيدن به انتهاي چيزي(11) مهر زدن بر چيزي(12) معنا كرده اند و بديهي است تا چيزي به انتها نرسد مهر تأييد نمي خورد. بنابراين خاتميت يعني حضرت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شريعت را به اتمام رسانده و جميع مراتب دين در شريعت ختميه به آخر رسيده است و اين البته منافات با شأن امام ع كه تبيين شريعت و نيز حفظ آن است و نيز با مقامات او از باب ارتباط با خدا از طريق الهام يا تحديث ندارد زيرا الهام يا نزول ملك بر آنها ملازم با نبوت نيست چنانكه در تنزيل شريف است كه و تمثل لها بشراً سوياً(13)
و از اسماء حضرت فاطمه (س) محدثه هست زيرا ملك با او سخن مي گفتند. نبوغ عقلاني بشر هر چند از علل خاتميت بشمار مي آيد اما خود شريعت نيز به نهايت رسيده بود و عقلانيت بشر دوره خاتميت به مرتبه اي رسيد كه انسان توانست كار تبليغ دين را انجام دهد (همان كاري كه پيغمبران تبليغي مي كردند) اما آيا برخورداري انسان از عقل استقرايي مي توانست بدون راهنمايي كساني كه لب دين و روح وحي را از پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اخذ كرده بودند درك كنند بهر حال عقل در اعلي مرتبه اش نيز حكم مي كند كه در احكام دين و بلكه در هر رشته اي رجوع به متخصصان لازم است حتي براي عقلا و اين مطلب سواي اينكه لزوم وجود امامت معصوم را به اثبات مي رساند كه وجوب عقلي مراجعه انسان عقلاني را به او در فهم دين و وحي نيز تأكيد مي كند.
از ديگر حكمت هاي لزوم وجود امام ع حتي با ظهور رشد عقلاني بشر به عنوان فلسفه خاتميت آن است كه حتي عقلاي انديشمند و نيز عالمان ديني در فهم خود از آموزه هاي وحياني و گزاره هاي ديني اختلاف پيدا مي كنند در آن صورت وجود امام متصل به پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه دين را مشافهة از او اخذ كرده است لازم است تا دين را از اختلافات نجات دهد و حفظ نمايد.
ديگر آنكه از آنجا كه حضرت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به سبب عدم آمادگي مردم از پذيرش همه احكام و تعاليم آسماني كه به او وحي شده بود، فرصت بيان همه آنها براي ايشان پيدا نشد. بنابراين او بايستي كسي را كه بتواند حامل آن تعاليم بشود، تعليم داده تا در زمان ايجاد فرصت و پس از او ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، براي مردم بازگويد و كسي جز امام ع نتوانست چنين مسئوليتي را به دوش بگيرد. پس امام مبين دين است چنانكه پيغمبر بود اما پيغمبر از وحي مي گرفت ولي امام (ع) از پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي گيرد.
خلاصه آن كه امامت نه تنها در تعارض با خاتميت نيست كه لازمه آن و متمم نبوت پيغمبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله ـ است و اين مطلب براي هر متفطن و سليم النفسي روشن است از آنچه گفته شده وهن سخنان نامبرده در خصوص تعارض اعتقاد به مهدويت يا خاتميت نيز روشن مي گردد البته مطالب ديگري در كلام ايشان هست از جمله اهانت به علماي ديني و نظام اسلامي ايران و... كه ارزش نقد نداشت.

پاورقی:

1. سايت www.gooyanews مورخ 13:5:84.
2. انعام : 57.
3. ر.ک: خندان، علي اصغر، مغالطات، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1380ش، ص234.
4. «تحديث از حدثه به معناي سخن گفتن و صحبت کردن است و در مورد کساني گفته مي شود که با ملائکه سخن مي گفتند بدون آنکه او را ببينند مانند ائمه معصومين(ع) که يکي از افتخارات آنها اين است که محدث بودند يعني فرشته آنها نازل مي شود و مطالبي را امضا مي نمود و آنها مي نوشتند يا حفظ مي کردند اما خود فرشته را نمي ديدند چنانکه در روايت آمده که پيامبر(ص) فرمود: «از خاندان من دوازده نفر محدث خواهند بود». ر.ک: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج26، ص68.
5. به معني آن است که تصميم و آگاهي و علم از خبري، در دل آدمي بيفتد و اين خود افاضه الهي است که خداي تعالي به دل هر کس که بخواهد مي اندازد. الميزان، همان، ج2، ص297. منجد الطلاب، ذيل واژه لهم.
6. مطهري، مرتضي، خاتميت، قم، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، 1380ش، ص33.
7. مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، قم، انتشارات صدرا، چاپ بيست و هفتم، 1381ش، ص68.
8. ر.ک: اقبال لاهوري، احياء فکر ديني در اسلام ، ترجمه احمد آرام، قم، انتشارات رسالت، 1346ش، ص145ـ146. مطهري، مرتضي، وحي و نبوت، قم، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1357ش، بحث مربوط به ختم نبوت.
9. مطهري، مرتضي، وحي و نبوت، قم، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1357ش، ص57.
10. ر.ک: مطهري، همان، ص60. در اين بخش از بحث هاي استاد مطهري از وحي نبوت استفاده شده است.
11. المنجد الطلاب، ماده خَتَم.
12. الفيومي، المصباح المنيز، همان، ص163.
13. مريم : 17.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات


نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

شبکه های اجتماعی

محصولات

دانلود کتاب اسما وصفات
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
نقد مبانی سلفیه جهادی (حکم بغیر ما انزل الله)
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
برداشتهای نادرست سلفیه جهادی از آیات جهاد
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفی جهادی (استعانت از کفار)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (قاعده من لم یکفر الکافر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عدو قریب و بعید)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (عذر به جهل)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
نقد مبانی سلفیه جهادی (دارالاسلام و دارالکفر)
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت
داعش تاریخ و افکار
داعش تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
طالبان تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
القاعده بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
وهابیت بررسی انتقادی تاریخ و افکار
معارف کلامی شیعه
معارف کلامی شیعه
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تسنن
آشنایی با فرق تشیع
آشنایی با فرق تشیع
سلفیه از گذشته تا حال
سلفیه از گذشته تا حال
مجموعه مقالات فرق تسنن
مجموعه مقالات فرق تسنن
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
گزیده‌ای از متون کلامی التوحید و العدل
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان
درآمدی بر فرق تشیع
درآمدی بر فرق تشیع
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
نگاهی به تاریخ تفکر امامیه از آغاز تا ظهور صفویه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
درس نامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه
تاریخ الفکر السلفیه
تاریخ الفکر السلفیه
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
درسنامه جریان شناسی سلفیه معاصر
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان
کلینیک فرقه درمانی
کلینیک فرقه درمانی
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
فرق و مذاهب کلامی اهل سنت
جریان سلفی زیدی
جریان سلفی زیدی
دیوبندیه
دیوبندیه
سلفیه جهادی
سلفیه جهادی
اخوان المسلمین
اخوان المسلمین
تاریخ تفکر سلفی گری
تاریخ تفکر سلفی گری
وهابیت تاریخ و افکار
وهابیت تاریخ و افکار
جماعه التبلیغ
جماعه التبلیغ
  1. 1
  2. 2
  3. 3
  4. 4
  5. 5
  6. 6
  7. 7
  8. 8