شناسایی مرزهای فکری-عملی سلفیه با نوسلفیه در جهان اسلام

سلفیت از نظر تئوری یعنی بازگشت به نصوص و سیره سلف که از زمان ابن تیمیه(متوفی 728 قمری) پررنگ شد. او در آثارش نهیب می زد که عمده گرفتاری های جهان اسلام به خاطر این است که به سراغ متون دینی دست دوم می رویم و خودمان مستقیما به قرآن و حدیث رجوع نمی کنیم.

تیپ اجتهاد سنتی در جامعه اهل سنت عموما حاشیه نویس، شارح، مقرر کتب بزرگان فقهی خود بود و کار اجتهادی آنها در مسیر منابع بزرگان و به تعبیری روی منابع دینی دست دوم بود. مثلا احناف مطابق مبانی ابوحنیفه اجتهاد می کنند و همان مسیر را رفته وآن را شرح و بسط می دهند. کمتر مجتهدی مشاهده شده که خود مبانی ابوحنیفه را بررسی کند و از آبشخورهای ابوحنیفه عبور کند.

اما سلفیت دقیقا برعکس عمل می کنند و معتقدند که باید خودمان مستقیما سراغ منابع اصلی اسلامی برویم وبدون توجه یا توجه کمتر از  اجتهادات دیگران  اجتهاد کنیم. اینگونه بود که ابن تیمیه اجتهاد متفاوتی را در میان اهل سنت تعریف کرد.

 همه تیپ های سلفی ها و نوسلفی ها در این نکته که عبارت از لزوم رجوع مستقیم به منابع دست اول یعنی قرآن و سنت برای فهم دین مشترک هستند و به صراحت می گویندکه خودمان باید اجتهاد کنیم و اسلام را  از راه تقلید دیگران استنباط نکنیم.

 

 به عبارتی هر دو در رجوع به سلف همداستان هستند؛ ولی مرز بندی بر سر نوع برداشتی است که از متون سلف انجام می­شود. عموما سلفی ها برداشت های ظاهرگرایانه­ای از متن دارند و خیلی متعبد به چارچوب نص هستند و «یدالله فوق ایدیهم» را به دست دار بودن خدا توصیف ولی کیفیت آن را نامعلوم می­دانند.

 

به عبارتی سلفی­های سنتی عموما ظاهرگرا هستند، ولی نوسلفیه برداشت از نصوص ظاهرگرایانه به آن شدت وغلظت نیست.

برای نوسلفی ها، سلفیت به مثابه ابزاری است برای حل مسئله مسائل تمدنی است. تیپ مباحث کلان نوسلفیه دایرمدار آن است که چه شد که امت اسلامی به انحطاط رسید؟

 یا اینکه نوع تعامل ما با غرب چگونه باید باشد؟

به طور خلاصه غایت اجتهاد نوسلفی ها رجوع بدون واسطه به منابع درجه یک اسلام برای کلان پروژه های تمدنی جهان اسلام است وبا این زاویه به قرآن وسنت می نگرند.

 

نخستین اختلاف سلفیه و نوسلفیه   میزان پایبندی آنها به ظواهر نصوص اسلامی است.

 دغدغه اصلی سلفی های سنتی حل مسائل اعتقادی ومبارزه با خرافات و بدعت های اعتقادی امت اسلامی است و با طرح این کلیدواژه که این رفتارها در اسلام سلف نبوده است وبه مرور در دین وارد شده پیگیری می­کنند. مثلا شاه بیت مبارزات آنها با توسل و زیارت و شفاعت و... است و محور اصلاحی آنها در جامعه اعتقادی است.

 برعکس دغدغه نوسلفی ها یک دغدغه فراگیر و کلان نگرتمدنی دارند وبه فراخور این فکربه سراغ راهبرد مقاصدالشریعه می روندتا مذاق شارع را کشف کنند.

به عنوان نمونه آیا تیپ شریعت سلف یک تیپ سهل گیر است یا سخت گیر است؟

آیا مذاق شارع بر گسترش تعامل با دگراندیشان است یا محدودیت ارتباطات مهم است؟

اصل در اسلام برهمزیستی است یا خیر؟

نوسلفی ها یک سری برداشت های کلی از اسلام ترسیم می­ کنند و مسائل جزئی را مطابق آن کلیات می سنجند.

جالب است که به عنوان نمونه راهبردی فتاوای قرضاوی در مورد اقلیت های مسلمان در اروپا بر مبنای آسان گیری است. یعنی با توجه به شرایط به نسبت سختی که آن ها دارند به نوعی با سهل منشی مشکلاتشان مرتفع می کند.

یا در مورد دیگری علی محی‌الدین قره‌داغی دبیرکل اتحادیه جهانی علمای مسلمان میگوید چون روسیه منعی از التزام به احکام شرعی مسلمانان ندارد پس این کشور مصداق دارالهجره نیست ولزومی به هر قیامی بر ضد روسیه وجود ندارد.

در تمایزی دیگر نوسلفی ها تحلیل های تاریخی را بیش از سلفی ها وارد کار خود می کنند. برای برداشت های اجتماعی و تمدنی نیاز هست که به تحلیل های تاریخی روی آورده شود. نوسلفی ها در تحلیل تاریخی احکام شرعی در میان اهل سنت پیشتاز هستند. اینکه مثلا این فقه در چه بستر اجتماعی–تاریخی شکل گرفته است؟  

 این تفاوت های سلفی ها و نوسلفی ها خودش را در عرصه عمل هم نشان می دهد. اولین تفاوت این است که نگاه وقتی جامع و تمدنی باشد، یک سری مصلحت گرایی هایی در آن وارد می شود. مثلا می گویند الان دموکراسی روشی معمول و جاافتاده و نقل مجامع جوامع است و در منابع ما  مخالفت چندانی با آن نشده است، بنابراین به عنوان یک شیوه خوب برای پیاده سازی شریعت در جامعه از آن استفاده می کنیم وبا یک سوپاپ اطمینان مثل نظارت علما آن را مرتب پایش می کنیم.

یا اینکه مثلا با نگاهی ابزاری به حقوق زنان در جوامع نگاه می کنند و می گویند ما به مصلحت  از این ها استفاده می کنیم. نوعا نوسلفی ها نسبت مثبتی با غرب و پدیده های مدرن دارند. برخلاف سلفی های سنتی که ستیزه جویان  درجه یک با نظامات دموکراسی هستند و گزافه نیست بگوییم که فصل ممیز  سلفی ها و نوسلفی ها بر سر موضوع دموکراسی است. از سویی مقبل بن هادی وادعی- سلفی سنتی یمنی- معتقداست نزاع اصلی ما با نوسلفی ها سر قدرت و حکومت نیست، بلکه نقطه جدایی دعوت به دموکراسی است. سلفی های سنتی کاملا دموکراسی راطرد می کنند و از آن احتراز می گنند.

برعکس نوسلفی ها نوعی از  پراگماتیسم دارند. مثلا م به لحاظ فقهی معتقدند پوشیه یا برقع برای زنان واجب است، اما از آن سو می گویند در شرایط امروز نمی شود زنان را وادار کرد که همه روبند استفاده کنند و الان زمان مناسبی برای اجرای این حکم نیست. یا مثلا تصدی مشاغل توسط زنان به دلیل اقتضای شرایط زمانه آن را قبول می کنند هرچند از نظرفقهی آن را مشروع نمی دانند.

 

 تفاوت عمده دیگر سلفی ها و نوسلفی ها این است که نوسلفی ها تکفیری نیستند. یوسف قرضاوی چهره شناخته شده نوسلفی با گرایش نواخوانی معتقداست که با وجود اختلاف با شیعه   آنها را تکفیر نمی کنیم. حتی در مواقعی با هم همکاری می کنیم. کمااینکه قرضاوی در جنگ ۳۳ روزه از حزب الله حمایت کرد.

 

به طور کلی هر چه سلفیت به سمت دغدغه های تمدنی روی می آورند روحیات تکفیری شان کمرنگ تر می شود.

 

نگاه نوسلفی هایی مثل  قرضاوی به صوفیه اصلا تکفیری نیست. تصوف کانون  معنویت در جهان اسلام  است.و نوسلفی ها به اصلاح و نه انکار تصوف می اندیشند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که نوسلفیه در جهان امروز بسیار به شیعه نزدیک هستند.

 

 

 

تهیه وتنظیم:سیدعلی بطحائی(سردبیر مسلمنا)

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
نظر شما به دست مدیر خواهد رسید
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد